فرهنگ ، تاریخ ایران و جهان

مطالبی در سبک زندگی ، تاریخ ، فرهنگ و تمدن ایران و جهان

فرهنگ ، تاریخ ایران و جهان

مطالبی در سبک زندگی ، تاریخ ، فرهنگ و تمدن ایران و جهان

طبقه بندی موضوعی

۹ مطلب با موضوع «عقایدوکلام» ثبت شده است

خودم بدون بدنم‏

بعضى مواقع خواب‏هایى مى ‏بینید که بعداً در زندگى ‏تان واقع مى‏شود، به آن خواب‏ها «رؤیاى صادقه» مى‏ گویند. با توجه به این نوع خواب‏ها از شما مى پرسم آیا در رؤیاى صادقه خودتان آن جایى بودید که الآن در بیدارى با آن روبه‏رو هستید و یادتان مى‏آید که قبلًا خوابِ همین‏جا را دیده ‏اید؟ آیا این‏طور نیست که قبلًا بدون‏ بدن به همین جا آمده بودید؟ اگر قبلًا این‏جا نیامده بودید چرا حالا کاملًا احساس مى‏ کنید قبلًا خودتان این‏جا آمده‏ اید؟ پس مى‏توان نتیجه گرفت شما بدون بدنتان خودتان هستید و قبل از این‏که بدنتان در این محل قرار بگیرد خودتان در این‏جا بوده ‏اید ولى بدنتان نبوده است، این‏ها نشان مى‏دهد که ما چه بدن داشته باشیم و چه بدن نداشته باشیم، خودمان، خودمان هستیم و بدن ما نقشى در حقیقت ما ندارد.

زیست‏ شناسان مى‏گویند: بدن انسان بعد از مدتى تماماً عوض مى ‏شود و سلول‏هاى جدیدى جایگزین سلول‏هاى قبلى مى‏ گردد ولى شما باز هم احساس مى‏ کنید که خودتان همان انسان قبلى هستید با این‏که بدنتان عوض شده است. پس بدن ما، خودِ ما نیست بلکه ابزار ماست. مثلًا شما از طریق چشم مى‏ بینید، ولى در خواب بدون چشم هم مى‏ بینید، پس اصلِ دیدن مربوط به روح است و اصل شنیدن و فکرکردن و غیره همه مربوط به روح است و این بدن ابزارى است براى این که ما آن را به حرکت درآوریم و از آن استفاده نماییم و به کمک بدن عبادت کنیم تا خودمان رشد کنیم و متعالى شویم.

مى‏ بینیم که مى ‏میریم‏

به این دلیل معتقدیم بدن ما ربطى به حقیقت ما ندارد که مثلًا وقتى دست و پاى ما قطع شد، احساس کمبود در حقیقت خودمان‏ نمى ‏کنیم و در همین رابطه مى ‏دانیم وقتى همه ‏ى بدنمان هم از روحمان جدا شد و مُردیم، مى‏ بینیم که بدنمان مُرد یعنى مى ‏بینیم که مى‏ میریم. پس بدن انسان مثل عصایى است در دست انسان، تا روح انسان به وسیله‏ ى بدن آن‏چه را اراده کرده، عملى کند.

به خودت توجه کن، مى ‏یابى که خودت غیر از تنت هستى. همین که شما به چیزى علم دارید و نسبت به آن عالِم هستید، نشان مى ‏دهد که شما غیر از آن چیزى هستید که به آن علم دارید. همان‏طور که شما به این دیوار علم دارید، ولى دیوار نیستید همین طور هم شما نسبت به بدنتان علم دارید پس خودتان غیر از بدنتان هستید.[1]

 

جوان و انتخاب بزرگ، ص: 48 و 50

 

 

 

 

 

 

 


[1] ( 1)- این موضوع در فلسفه تحت عنوان« مغایرت مُدرِک با مُدرَک» بحث مى‏شود و فلاسفه ثابت مى‏کنند چون در علم حصولى، ادراک‏کننده‏ى هرچیز غیر از آن چیزِ ادراک شده است و چون هرکس بدن خود را درک مى‏کند، پس خودِ انسان غیر از بدن اوست.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۰۲ ، ۱۱:۴۴
محمد مهدی حبیبی

 


همان طور که قبلاً توضیح داده شد، بیمارى ختم و بیمارى طبع یکى است و به همین جهت در روایت ختم به طبع تفسیر شده است و این دو کلمه هر دو به «مهر شدن قلب» ترجمه مى‌شوند.

بنا بر این، بیمارى ختم مانند بیمارى طبع، عبارت است از پیدایش حالت و طبیعت خاصى در اندیشه و روان انسان که مانع شناخت‌هاى عقلى و قلبى است.

البته از هر یک از این دو تعبیر نکتۀ ویژه‌اى را مى‌توان استنباط کرد:

نکته‌اى که در تعبیر طبع وجود دارد این است که این بیمارى سبب مى‌شود طبیعت اولیۀ انسان تغییر کند و ناشایستگى به صورت طبیعت ثانوى او در آید.

و نکته‌اى که در تعبیر ختم به نظر مى‌رسد این است که بیمارى اندیشه و روان، در اوج شدت، سبب مى‌شود که با تغییر طبیعتِ نخستین انسان، کار او در این جهان پایان یابد و پروندۀ تبهکارى‌اش مختومه و هلاکتش قطعى گردد:

«خَتَمَ اللّٰهُ عَلىٰ قُلُوبِهِمْ وَ عَلىٰ سَمْعِهِمْ وَ عَلىٰ أَبْصٰارِهِمْ غِشٰاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ‌.[1]

خداوند بر دل‌ها و گوش‌هاى آنان مهر نهاده است و بر چشم‌هایشان پرده‌اى افتاده و براى آنان عذابى دردناک است».

و اما این که چرا و چگونه انسان مبتلا به بیمارى ختم مى‌شود، پاسخ این سؤال را باید در سورۀ جاثیه جویا شد:

«أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ وَ أَضَلَّهُ اللّٰهُ عَلىٰ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلىٰ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلىٰ بَصَرِهِ غِشٰاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللّٰهِ أَ فَلاٰ تَذَکَّرُونَ‌.[2]

آیا دیدى آن کس را که هوس خود را خداى خود گرفته است و خداوند او را براساس علم گمراه نموده و بر گوش و قلبش مهر نهاده و بر دیده‌اش مانعى قرار داده است‌؟ چه کسى بعد از خدا او را هدایت مى‌کند؟ آیا هشیار نمى‌شوید؟».

یعنى هواپرستى سبب مى‌شود که انسان هوسران به تدریج به بیمارى ختم مبتلا شود و در این صورت گوش عقل و دل او مهر و موم مى‌شود و دیدۀ بصیرت وى کور مى‌گردد. و هنگامى که خداوند راه‌هاى شناخت عقلى و قلبى را بر انسان مسدود کرد، دیگر هیچ کس نمى‌تواند او را هدایت و راهنمایى کند.[3]

 

[1]  . بقره: آیۀ ۷.

[2]  . جاثیه: آیۀ ۲۳.

[3] محمدی ری‌شهری، محمد، مبانی شناخت، صفحه: ۳۵۲، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1388 ه.ش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۰۲ ، ۱۴:۱۲
محمد مهدی حبیبی

در دوحدیث ذیل به همکاری در خانه و منزل اشاراتی دارد:

الامام الباقر «علیه السّلام»: انّ فاطمة ضمنت لعلیّ «علیه السّلام» عمل البیت و العجین و الخبز و قمّ البیت، و ضمن لها علیّ «علیه السّلام» ما کان خلف الباب: نقل الحطب و أن یجیء بالطّعام...[1].

 امام باقر «علیه السّلام»: فاطمه «سلام اللّه علیها»، در خانۀ على «علیه السّلام» متعهّد شد که کارهاى خانه و خمیر کردن و نان پختن و جارو کردن را انجام دهد؛ على «علیه السّلام» نیز تعهد

داد که کارهاى بیرون از خانه را به انجام رساند، یعنى: آوردن هیزم و تهیۀ غذا و خوراک...

٢ الامام الصّادق «علیه السّلام»: تقاضى علیّ و فاطمة الى رسول اللّه «صلّى اللّه علیه و آله» فی الخدمة.

فقضى على فاطمة «سلام اللّه علیها» بخدمتها ما دون الباب، و قضى على علیّ «علیه السّلام» بما خلفه[2].

* امام صادق «علیه السّلام»: على «علیه السّلام» و فاطمه «سلام اللّه علیها»، براى کارهاى خانه، از پیامبر «صلّى اللّه علیه و آله» نظر خواستند. پیامبر «صلّى اللّه علیه و آله» چنین قرار داد که فاطمه «سلام اللّه علیها» کارهاى داخل خانه را انجام دهد، و على «علیه السّلام» کارهاى بیرون از خانه را. (حکیمی، 1395)[3]

 

 


[1]  . «بحار» ١٩٧/١٤.

[2]  . «وسائل» ١٢٣/١٤.

[3] حکیمی م. (1395). ترجمه الحیاة (ج 8، ص 567). دلیل ما.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۰۲ ، ۱۱:۰۵
محمد مهدی حبیبی

قرآن مجید در آیۀ ۶۲ از سورۀ بقره، قاعده‌اى براى مؤمنین و نشانۀ صلاح و رستگارى مطلق را بیان فرموده است.[1]

آى مسلمانى که مى‌گویى من مؤمن به خدایم و بهشت مال من است! آى کسانى که یهودى هستید و ادّعا مى‌کنید اولیاى خدا ماییم و حقّ حکومت بر همه داریم، یهود که حریص بر دنیایند.[2]

پول‌پرست جاه‌طلب. آى نصارى که مى‌گویید ما اولادهاى خداییم! آنها هم مغرورند و مى‌گویند ماییم که بهشت ملک طلق ماست[3] صابئین، اصناف غیر خداپرستان نیز همچنین.

قرآن مجید به همه خطاب مى‌فرماید که ایمان به زبان آورید. یهودیان! نصرانیان! صابئین! راه نجات این است: هرکس ایمان قلبى به خدا آورد و دلش با خدا باشد نه زبان، اگر دل با خدا باشد راستى براى حق خاشع مى‌شود. خودبینى و خودخواهى دیگر در کار نیست. دل به پروردگار مربوط مى‌شود: آمَنَ بِاللّٰهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ. ایمان به قیامت بیاورد نسبت به بازخواست و مسؤولیّت فردایش معتقد باشد، محال است کسى مسؤولیّت آخرت را باور داشته باشد و مرتکب جنایت شود.

شنیده‌اید حضرت سجّاد علیه السّلام سوار بر شتر بود. شتر، حضرت را معطّل کرد. امام تازیانه را بلند کرد ولى دستش را پایین آورد و فرمود: «لو لا خوف القصاص»[4] ؛ یعنى مى‌ترسم تازیانه را به این حیوان بزنم و فردا از من بازخواست کنند که علىّ بن الحسین! چرا حیوان را زدى‌؟ به چه حقّى؛ زیرا هموزن ذرّه به حساب مى‌آید.[5]

اگر ایمان به قیامت در دلى آمد، محال است از روى بى‌اعتنایى از او گناه سربزند ... إِلاَّ اللَّمَمَ...[6] مگر تصادفا از او گناهى سرزند. آن‌وقت پشت سرش سوز و گداز دارد. ناله‌ها و گریه‌ها براى گناهى که کرده است، دارد. رستگارى، مال ایمان است.

خوف و ترس براى مؤمن نیست. اینها مال ایمان است نه اسلام. داستانى بگویم.[7]

رسوایى ثعلبه به خاطر یک لغزش

در کتاب روضة الانوار، محقّق سبزوارى رحمه اللّه داستانى طولانى ذکر کرده که خلاصۀ آن چنین است:

«در صدر اسلام و زمان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله چون همۀ مسلمانان نمى‌توانستند در جبهۀ جنگ حاضر شوند و وضع معیشت اهل و عیالشان مختل مى‌شد، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عقد برادرى میان هر دو نفرى که مناسبتى بینشان بود، مى‌بست تا وقتى یکى به جبهۀ جنگ مى‌رود، آن دیگرى مواظب وضع عیال و ادارۀ معیشتش باشد. در غزوۀ تبوک دو نفر به نام سعید بن عبد الرحمن و ثعلبۀ انصارى با هم برادر شدند.

سعید همراه رسول خدا به جبهه رفت و ثعلبه ماند تا ادارۀ زندگى خودش و رفیقش را عهده‌دار شود. روزها دم در مى‌آمد و از پشت پرده از عیال رفیقش حاجتش را مى‌پرسید و احتیاجاتش را تأمین مى‌کرد. روزى ناگهان چشم ثعلبه به آن زن رفیقش افتاد و نتوانست خودش را کنترل کند دست به سوى او دراز کرد. زن عفیفه تا دید ثعلبه به خیال خیانت افتاده است، به او نهیب زد: واى بر تو! برادرت رفته جانش را در راه خدا نثار کند و تو به زنش که به دست تو سپرده‌اند، به زن برادرت مى‌خواهى خیانت کنى‌؟

ثعلبه، مؤمن است، تصادفى گناهى مرتکب مى‌شود. این جمله‌اى که زن گفت مانند تیرى بود که به دل ثعلبه خورد. ایمان دارد به خدا، علاقه‌مند است. او را حاضر مى‌بیند.

اگر گناهى کرد از روى غفلت و تصادفى بوده است. ثعلبه سر به صحرا گذاشت و در کوههاى مدینه استغفارها، توبه و انابه‌ها دارد.

اجمالا پس از برگشت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و یارانش از جنگ، سعید هم به خانه آمد و احوال ثعلبه را پرسید. زن گفت: همه روزه مى‌آمد و احتیاجات ما را رفع مى‌کرد تا یک روز قصد خیانت کرد و من او را نهیب دادم. گریان و نالان رفت و شنیده‌ام سر به صحرا گذاشته در کوه‌ها سرگرم توبه و انابه است.

قصد گناه این‌طور بلا به سرش مى‌آورد. سعید دنبالش رفت و دید در برابر آفتاب سوزان روى سنگهاى داغ، گریان و نالان است. برایش رقّت کرد و گفت برادر! چه بر سرت آمده‌؟ گفت: روسیاهم. گناهم بزرگ است (البتّه قصد گناه کرده بود و گناه کبیره مرتکب نشده بود).

سعید گفت: برخیز تا خدمت پیغمبر برویم برایت استغفار کند و خدا تو را بیامرزد.

ثعلبه گفت: این‌طور نمى‌آیم چون گناهکار و رو سیاهم، پس اوّل دستم را ببند و سپس مانند بردۀ گریزپا ریسمانى به گردنم بینداز و مرا کشان‌کشان ببر.

او را با همین وضع به شهر آورد. در اثناى راه هرکس به او مى‌رسید، روى برمى‌گردانید. دخترش رو به او آورد و گفت: پدر! این چه رسوایى است که به بار آورده‌اى‌؟ گفت: رسوایى گناه است. من روسیاهم، گنهکارم. دخترش هم همراهش آمد.

در این روایت دارد که این خبر به امیر المؤمنین على علیه السّلام رسید، حضرت او را نهیب داد و فرمود: آیا نمى‌دانى کسى که به جبهۀ جنگ در راه خدا مى‌رود، نزد خدا محترم است، آبرو دارد، با زن او چه کردى‌؟ چه قصد بدى کردى‌؟

به خانۀ پیغمبر رسیدند و به عرض مبارکش رسانیدند که ثعلبه آمده و گنهکار است، مى‌خواهد برایش استغفار فرمایید. رسول خدا از او گناهش را پرسید، جریانش را ذکر کرد؛ چهرۀ مبارک پیغمبر درهم رفت و به او فرمود: برو و نفرمود خدا تو را آمرزید.

خلاصه، پیغمبر به ثعلبه فرمود: «برگرد، منتظرم خدا چه وحى مى‌فرماید». گناه بزرگ است؛ چون مخالفت پروردگار عظیم است. ثعلبه دوباره به جایش برگشت و در برابر آفتاب سوزان، ناله‌ها و گریه‌ها داشت. مى‌گفت: «پروردگارا! اگر مرا آمرزیدى به پیغمبرت خبر ده مرا بشارت دهد و اگر نمى‌آمرزى، آتشى بفرست تا مرا بسوزاند».[8]

طولى نکشید که آیۀ قرآن در پذیرفتن توبه‌اش نازل شد.[9]

پیامبر فرمود: «یا على! ثعلبه کجاست‌؟».

عرض کرد: «در کوههاى مدینه است».

پیامبر فرمود: «او را بشارت بده که خدا او را آمرزید».

حضرت على علیه السّلام هم آمد و او را بشارت داد و به شهر آورد. آن شب در مسجد در نماز عشاى پیغمبر شرکت کرد. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در نماز پس از حمد، سورۀ تکاثر را تلاوت فرمود. آیات ترساننده که راستى انسان را مى‌لرزاند. بالأخره دل صیقلى‌شدۀ ثعلبه، تاب شنیدن آیات عذاب را نداشت، صیحه‌اى زد و افتاد. پس از نماز، اطرافش جمع شدند و او را تکان دادند امّا دیدند او مرده است.[10]

خوش به سعادتش که پس از توبه و پاک شدن، به رحمت خدا رفت. دلش به قدرى رقیق شده بود که تاب شنیدن آیۀ عذاب را ندارد.[11]

 

 


[1] إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هٰادُوا وَ النَّصٰارىٰ وَ الصّٰابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صٰالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ بقره: ۶۲.

[2] ... لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النّٰاسِ عَلىٰ حَیٰاةٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا... بقره: ۹۶.

[3] ... نَحْنُ أَبْنٰاءُ اللّٰهِ وَ أَحِبّٰاؤُهُ... مائده: ۱۸.

[4] بحار الأنوار: ۹۱/۴۶.

[5] وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال: ۸.

[6] نجم: ۳۲.

[7] دستغیب، عبدالحسین، ایمان، صفحه: ۱۷۹، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی، قم - ایران، 1387 ه.ش.

[8] دستغیب، عبدالحسین، ایمان، صفحه: ۱۸۱، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی، قم - ایران، 1387 ه.ش.

[9] وَ الَّذِینَ إِذٰا فَعَلُوا فٰاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّٰهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّٰهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلىٰ مٰا فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ * أُولٰئِکَ جَزٰاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ... آل عمران: ۱۳۵-۱۳۶.

[10] دستغیب، عبدالحسین، ایمان، صفحه: ۱۸۲، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی، قم - ایران، 1387 ه.ش.

[11] دستغیب، عبدالحسین، ایمان، صفحه: ۱۸۲، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی، قم - ایران، 1387 ه.ش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۴۳
محمد مهدی حبیبی

مقدمه

در زندگی روزمره به برخی مسائل و پدیده ها بر می خوریم که باید پاسخی خوب و سازنده برای آن داشته باشیم و در غیر اینصورت با مشکلاتی بسیاری در فرد و اجتماع مواجه می شویم.تاریخ بشر از ابتدای پیدایش همواره درگیری قابل رویت و غیر قابل انکاری داشته است که از آن به حق و باطل تعبیر شده است و دارای تاریخ خاص خود می باشد.پیروان ادیان همواره در جهت حق بوده و با جبهه مقابل برای اثبات اندیشه خود سالیان سال در حال مبارزه بوده اند. روش پیروان حق در این مبارزه دین و تعالیم آن می باشد و از آن استفاده کرده و می کنند.لذا باید از دین مفهوم درست در ذهن داشته باشیم تا بتوانیم با موارد درست برخورد و پاسخ مناسبی برای افکار خود داشته باشیم. در نوشته پیشرو سعی برآن شده است کاوشی در حوزه دین انجام پذیرد و به بحث های در این مورد پرداخته شود. اصولاً دین‌شناسى، در سطوح مختلف، به دیندارى منتهى مى‌شود نه به بیدینى. و کسانى که اعتقادات دینى ندارند، دین را نمى‌شناسند، و دربارۀ دین مطالعه نکرده‌اند، و همین است که «قرآن کریم» همواره، بر تعقّل و تفکّر و تأمّل... و احادیث بر درک تفقّهى و اجتهادى و آگاهانۀ دین تأکید کرده‌اند، و عقل را «حجّت باطنى» (راهنماى درونى) شمرده‌اند، که به «حجّت ظاهرى» (راهنماى برونى)، یعنى پیامبر و امام و شریعت الهى دلالت مى‌کند. و همین است که بعضى از بزرگان گفته‌اند که «محال است فهم اجتهادى دین (دین‌شناسى) به بیدینى منتهى گردد». (حکیمی، 1390)[1]

 

[1] حکیمی م. (1390). حدیث (ص 19). دلیل ما.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۰۲ ، ۱۰:۴۰
محمد مهدی حبیبی

  

 

مقدمه

دنیا و آخرت یکی از پور کاربردترین مفاهیمبین ادیان و ملل در جامعه ها و اعصار گذشته و حال بوده است.شناخت این دو مفهوم کمک بسیار خوبی در تعامل بین بنده و معبود می کند و بسیاری از اعمال و رفتار های انسانی را تحت ضابه و قانون خود می برد. وقتی این دو مفهوم برای عقل انسان و بشر حل و فهمیده شد نگاه اش به دنیا گذرا و به عنوان پلی برای رسیدن به دنیای دیگر یعنی آخرت خواهد بود که تعالیم ادیان آسمانی من جمله دین مبین اسلام آن را با تاکید بسیاری به مخاطبین خود بیان می دارد.در این نوشتار سعی شده است به صورت مختصر و مفید گفتارها و بیاناتی را در زمینه این دو مفهوم آورده و از جهت توصیفی به آن نگاه شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۱۰
محمد مهدی حبیبی

 

 

 

 

 

 

 

چکیده

   در زندگی فردی و اجتماعی یکی مواردی که می توان به آرامش رسید تلاوت قرآن است که مورد تاکید پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و همچنین ائمه اطهار علیهم السلام می باشد و یکی از مواردی که همواره در سبک زندگی آنان بخشی از آن را در بر می گیرد پس باید برای ما هم که پیرو آنان در امورات فردی و اجتماعی هستیم هم الگوی در باب ارتباط با خداوند منان قرارگیرد.

ولی در این باب باید نحوه ارتباط و یا گوشه ای از آنرا یاد گرفت و تمرین و ممارست داشت تا جزی از عادات زندگی انسان محسوب گردد و نتایج آن ملموس گردد و به آرامش روحی حاصل از آن دست یافت.

کلید واژه

قرآن،تلاوت،آرامش روانی،سبک زندگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۹ ، ۱۱:۰۲
محمد مهدی حبیبی

چکیده

   دورغ یکی از مواردی است که باید به آن توجه ویژه کرد و در تربیت فردی و اجتماعی به آن توجه کرد باید توجه که کذب و دورغ در فرهنگ قرآنی و روایی دین اسلام از جایگاهی خاص برخوردار است که همواره برای دوری از آن باید در تلاش بود چرکه از گناهان بزرگ بشمار می آید و اثرات بسیاری بر فرد و اجتماع در عرصه های گوناگون دارد  به خاطر همین باید برنامه ای در زندگی داشت که بتوان از چنین معضلات اخلاقی دوری کرد و راهکار خوبی در راستای از بین بردن آن صورت داد.

کلید واژه

دورغ،کذب،آثار،دین اسلام،سبک زندگی،رذایل اخلاقی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۳:۳۱
محمد مهدی حبیبی

چکیده

   همواره بشر در زندگی خود به دنبال راهی است که بتواند از بزهکاری اخلاقی و اجتماعی دوری گزیند و نیاز به اهرمی قوی دارد تا او را در اجتماع و خانواده در قید مقررات و اصول خاص روابط فردی و اجتماعی تحت کنترل در آورد.یکی از راههای که انسان و جامعه می تواند در این مسیر حرکت کند و به پویایی دلخواه خود برسد پیروی از تعالیم دینی و در حوزه اعتقاد به معاد و قیامت می باشد که یکی از بهترین راهها برای کنترل غرایز نفسانی در جامعه می باشد که برای دوری از این گناهان و بزهکاریها مفید می باشد.پس یکی از بهترین راهها توجه به این موراد برای رسیدن به تعالی فردی و اجتماعی می باشد.    

کلید واژه

معاد،گناه،آثار،اعتقاد،دوری کردن


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۹ ، ۲۱:۱۲
محمد مهدی حبیبی