فرهنگ ، تاریخ ایران و جهان

مطالبی در سبک زندگی ، تاریخ ، فرهنگ و تمدن ایران و جهان

فرهنگ ، تاریخ ایران و جهان

مطالبی در سبک زندگی ، تاریخ ، فرهنگ و تمدن ایران و جهان

طبقه بندی موضوعی

۲۲ مطلب در تیر ۱۴۰۲ ثبت شده است

   

رابطه‌ى عبادت و عبودیّت

عبودیّت، روح و جانى است که باید در جسد اعمال و فعالیت‌هاى انسان تجلّى کند تا کارهاى وى ارزش یابد. اعمال و رفتار انسان بدون جهت عبودى، پوسته‌اى خشک و بى‌ارزش است که در آستان الهى آن را به چیزى نمى‌خرند و اثرى نیز در تکامل صاحب آن ندارد.

شؤون فردى، اجتماعى، سیاسى، خانوادگى، اقتصادى، عبادى، هنرى و عاطفى، از جمله شؤونى است که عبودیّت حق‌تعالى مى‌تواند در آن تجلّى نماید و به آن روح دهد که آن، تنها با اطاعت از دستورهاى الهى در این شؤون محقّق مى‌شود، اگرچه در انجام آن‌ها، قصد قربت نداشته باشد، لکن اگر بخواهد این اطاعت، تأثیر تقرّب بیشترى به حق تعالى داشته باشد، باید به قصد قربت و بدون ریا و اغراض دنیایى انجام دهد تا عبادت نیز محسوب شود.

بنابراین عبادت، بخشى از اعمال انسان را تشکیل مى‌دهد که نحوه‌ى انجام آن از سوى خداوند متعال تبیین گردیده و لازم است در آن، قصد قربت وجود داشته باشد و در

اصطلاح به آن‌ها «عبادات» گفته مى‌شود، مانند نماز، روزه، حج، زکات، خمس، صدقه و دعا، در برابر معاملات و دیگر واجبات و دستورات شرعى. عبادت هنگامى کاملا اثرگذار و باارزش است که در راستاى عبودیّت حق‌تعالى، توجه خالصانه به او و اظهار خضوع آگاهانه و تسلیم در برابر او و اولیایش - علیهم السّلام - قرار گیرد.

عبادتى که با پشتوانه‌ى عبودیّت خداوند متعال انجام شود، تکرار نیست؛ بلکه تعمیق، رشد و کمال‌آفرین است.

چنین عبادتى با اطاعت صحیح و خضوع باطنى در شؤون گوناگون زندگى از حق تعالى، پرده‌ها و حجاب‌هاى موجود بین خالق و مخلوق را برمى‌دارد تا آنجا که سالک، به مشاهده‌ى جمال محبوب نایل گردد و همان عبادتى که تاکنون نردبان ترقّى و تکامل سالک محسوب مى‌شد، در این مرتبه، دریچه‌ى مشاهده‌ى اسماى جمالى و جلالى حضرت حق - جلّ ذکره - مى‌گردد و به‌واسطه‌ى عبادت، در عالم ملکوت سیر مى‌نماید.

به همین جهت به امام على - علیه السّلام - در نماز، حالت غشوه دست مى‌داد[1] و نیز حضرت امام سجاد - علیه السّلام - هنگام نماز، از خود بى‌خود مى‌شد[2] و حضرت امام صادق - علیه السّلام - در حال نماز، مدهوش گردید و چون مردم علت آن را پرسیدند فرمود:

«همواره آیات قرآن را در نماز تکرار نمودم تا آنکه آن را از گوینده‌اش شنیدم.»[3]

پس ادّعاى برخى از عارف‌نمایان که ظاهر شرع را از باطن آن و شریعت را از طریقت تفکیک مى‌کنند و انجام عبادت را تا قبل از رسیدن به مقام یقین لازم مى‌دانند ولى پس از آن، انجام اعمال عبادى را لازم نمى‌دانند، اشتباه و سخیف است؛ زیرا پس از رسیدن به مقام یقین، حقیقت عبادت که انس با محبوب و بهره‌مندى از اسماى جمالى و جلالى او است، آغاز مى‌گردد و تا این مرتبه، حقیقت عبادت و بندگى ظهور نیافته بود.

به همین جهت واصلان حقیقى و راه‌یافتگان به کوى دوست به عبادت پروردگار عشق مى‌ورزند و هرگز از آن، احساس خستگى و ملال نمى‌نمایند.[4]

 


[1]  بحار الانوار، ج ۴۱، ص ۱۱، روایت ۱.

[2]  بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۶۱، روایت ۱۹، ص ۶۶، روایت ۳۰.

[3]  بحار الانوار، ج ۴۷، ص ۵۸، روایت ۱۰۸.

[4] تحریری، محمدباقر، شرح حدیث عنوان بصری، صفحه: ۱۸۲، نشر حر، تهران - ایران، 1388 ه.ش.

  

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۰۲ ، ۱۸:۰۶
محمد مهدی حبیبی

 تعریف و اقسام عبودیّت

عبودیّت، به معناى اظهار ذلت و کوچکى است.[1] با توجه به این معنا روشن مى‌شود که این حقیقت جز براى ذات مقدس ربوبى شایسته نیست؛ زیرا زمام هستى موجودات و شؤون وجودى آنان، همواره به دست او است، ازاین‌جهت براى آن، دو نوع متصور است.

 

۱. بندگى تکوینى

قرآن کریم این نوع بندگى را - که با اطاعت همراه است - براى تمامى موجودات اثبات مى‌کند:

مریم/ ۹۳: إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ إِلاّٰ آتِی الرَّحْمٰنِ عَبْداً

هرکه در آسمان‌ها و زمین است جز بنده‌وار به سوى [خداى] رحمان نمى‌آید.

نیز براى آنان، لوازم خضوع و عبودیت را اثبات نموده و آن‌ها را تسبیح‌گو و سجده‌کننده در برابر پروردگار متعال دانسته است:

اسراء/ ۴۴: وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّٰ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ

و هیچ‌چیز نیست مگر اینکه در حال ستایش، تسبیح او مى‌گوید.

رعد/ ۱۵: وَ لِلّٰهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ

و هرکه در آسمان‌ها و زمین است براى خدا سجده مى‌کنند.

اگرچه براى آنان، نوعى آگاهى را نسبت به این کارشان اثبات مى‌کند:

نور/ ۴۱: کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاٰتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ

همه ستایش و نیایش خود را مى‌دانند.

امّا به انسان خطاب مى‌کند:

اسراء/ ۴۴: وَ لٰکِنْ لاٰ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ

ولى شما تسبیح آن‌ها را درنمى‌یابید.

یعنى انسان‌ها آگاهى و توجه ویژه به این آگاهى ندارند. و با راه‌ها و ابزار متعارف نمى‌توانند آگاهى اوّلیه‌ى موجودات را نسبت به خضوع‌شان در برابر خداوند سبحان درک کنند.

۲. بندگى اختیارى

اظهار خضوع و ذلت در برابر ذات اقدس الهى از روى شعور و اختیار است. تعدادى از آیات قرآن، بالاترین عنوان و افتخار پیامبران بزرگ الهى را عبودیّت و بندگى آنان دانسته و پس از آن، عنوان‌ها و درجه‌هاى دیگرى براى آنان برشمرده است. گویا این عنوان، سرسلسله‌ى عنوان‌هاى آنان محسوب مى‌شود.

با مقایسه‌ى این دو دسته از آیات قرآن کریم، چنین به دست مى‌آید که عبودیّت، داراى حقیقت گسترده‌اى است که تمام آفریده‌ها و ممکن‌ها را فرامى‌گیرد. امّا انسان علاوه بر برخوردارى تکوینى از این حقیقت، مرتبه‌ى عالى‌ترى از بندگى را نیز مى‌تواند دارا شود و رسیدن به آن مرتبه، کمالات و مقامات بسیار عالى انسانى را در پى خواهد داشت که آن مرتبه عبارت است از: «خضوع آگاهانه و با اختیار ویژه در برابر خداوند متعال.»

هرچند ملایکه‌ى الهى با اینکه بندگى ایشان نیز آگاهانه و از روى رضایت ایشان انجام مى‌شود که:

انبیا ۲۶ و ۲۷: بَلْ عِبٰادٌ مُکْرَمُونَ * لاٰ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ

بلکه [فرشتگان] بندگانى ارجمندند، که در سخن بر خداوند پیشى نمى‌گیرند، و خود به دستور او کار مى‌کنند.

امّا مرتبه‌ى بندگى انسان، قابل مقایسه با بندگى ایشان نیست، به‌گونه‌اى که بالاترین مقامات مانند رسالت و امامت را بر مرتبه‌ى بندگى ایشان مترتب مى‌کند[2] و به ملایکه، به خضوع در برابر انسان امر مى‌کند و مى‌فرماید:

بقره/ ۳۴: اُسْجُدُوا لِآدَمَ

براى آدم سجده کنید.

اعراف/ ۱۱: وَ لَقَدْ خَلَقْنٰاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنٰاکُمْ ثُمَّ قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ

و در حقیقت، شما را خلق کردیم، سپس به صورتگرى شما پرداختیم؛ آن‌گاه به فرشتگان گفتیم: براى آدم سجده کنید.

هم‌چنین فرشتگانى را واسطه‌هاى فیض براى انسان قرار داده تا به کمالات ویژه راه یابد.[3]

 

 

[1]  مفردات راغب، ماده‌ى عبد.

[2]  سوره‌ى ص، آیه‌ى ۴۵؛ سوره‌ى نجم، آیه‌ى ۱۰؛ سوره‌ى سجده، آیه‌ى ۲۴.

[3] تحریری، محمدباقر، شرح حدیث عنوان بصری، صفحه: ۱۸۰، نشر حر، تهران - ایران، 1388 ه.ش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۰۲ ، ۱۷:۵۱
محمد مهدی حبیبی

نکته‏ اى که شخص توبه کننده نباید از آن غافل باشد، اینکه بهترین راه تهذیب نفس، پیشگیرى و ترک گناه است.

شخصى که خود را به انواع گناهان آلوده نکرده به یقین از گناهکارى که توبه کند از جایگاه برترى برخوردار است. آرى! انسانى که هنوز مزّه گناه را نچشیده و به آن عادت نکرده، راحت‏تر مى‏تواند از گناه چشم‏پوشى کند؛ در این راستا امام على علیه السلام مى‏فرماید: «ترک گناه آسانتر از طلب توبه است»[1]؛ ولى در صورت آلودگى به گناه نباید از رحمت پروردگار متعال ناامید شود.

البته با وجود بخشیده شدن گناه و پذیرش توبه از فضل و لطف الهى، بین فردى که گناه کرده و سپس توبه نموده، با فردى که از ابتدا مراقب بوده‏ که به گناه آلوده نگردد، تفاوت وجود دارد و برخى از بزرگان گفته‏اند:

فردى که گناه نکرده، مانند صفحه کاغذ سفیدى است که چیزى بر آن نوشته نشده است؛ ولى فردى که گناه کرده و سپس توبه نموده، همانند کاغذ سفیدى است که بر آن چیزى نوشته باشند و بعد آن را پاک کنند؛ یعنى، به هر حال بین این دو تفاوت وجود دارد.[2]

البته برخى پس از توبه با توجه به تجربه‏اى که دارند تلاش دو چندان جهت جبران گذشته و عبرت‏آموزى به دیگران انجام مى‏دهد. به گونه‏اى که در زندگى خود و اطرافیان و حتى در سطح جامعه تأثیرگذار مى‏شود در این صورت توبه واقعى نه تنها گناه را مى‏پوشاند، بلکه آن را به «حسنه» تبدیل مى‏کند؛ کما اینکه خداوند غفار فرمود: «إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»[3]؛ «مگر کسانى که توبه کنند، و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند که خداوند گناهانشان را به حسنات تبدیل مى‏کند.»

در این باره سرگذشت یکى از توبه‏کنندگان واقعى را یادآور مى‏شویم:

«بشر حافى» یکى از اشراف‏زادگان بود که شبانه روز به عیاشى و فسق و فجور مشغول بود؛ خانه‏اش نیز مرکز عیش و نوش و رقص و غنا بود و صداى آن از بیرون شنیده مى‏شد. روزى کنیزى براى ریختن خاکروبه از منزل خارج شد که در این هنگام حضرت موسى‏بن جعفر علیه السلام پس از شنیدن صداى ساز و آواز مى‏پرسد: «آیا صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟» کنیز جواب داد: البته که آزاد و آقاست. کنیز وارد منزل شد در حالى که «بشر» بر سر سفره شراب نشسته بود علت تأخیرش را جویا شد. کنیز داستان پرسش مرد ناشناس و جواب خودش را نقل کرد. پرسید:

آن مرد در نهایت چه گفت؟ جواب داد: آخرین سخن او این بود: «راست گفتى، اگر صاحب خانه آزاد نبود (و خودش را بنده پروردگار مى‏دانست) از مولاى خود مى‏ترسید و در معصیت این چنین گستاخ نبود!».

سخن کوتاه امام هفتم علیه السلام چنان در قلبش تأثیر کرد که سر از پا نشناخت و با پاى برهنه از منزل خارج، و خود را به حضرت علیه السلام رساند و عرض کرد:

«آقاى من! از خداوند و از شما معذرت مى‏خواهم. آرى! من بنده خداى سبحان بوده و هستم، لیکن بندگیم را فراموش کرده بودم؛ بدین جهت چنین گستاخانه مشغول گناه بودم، ولى اکنون به بندگى خود پى بردم و از عمل‏هاى گذشته توبه مى‏کنم، آیا توبه‏ام قبول است؟» حضرت علیه السلام فرمود:

«آرى! خداوند توبه‏ات را مى‏پذیرد» او نیز از آن روز دست از کردار زشت خود برداشته و در ردیف زاهدان زمان خود به شمار مى‏آید و به شکرانه این نعمت، تا آخر عمر با پاى برهنه راه مى‏رفت.[4]

همچنین نقل شده: چون با پاى برهنه دنبال امام هفتم علیه السلام دوید و با این حال توبه کرد، از این رو او را حافى (پاى برهنه) لقب دادند![5]

 

 

[1] ( 1). علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 73، ص 364

[2] ( 1). براى آگاهى بیشتر ر. ک: تفسیر نمونه، ج 24، ذیل آیه شریفه 8، سوره تحریم

[3] ( 2). فرقان( 25)، آیه 70.

[4] ( 1). قمى، عباس، منتهى الآمال، ج 2، ص 226.

[5] گروه اخلاق و عرفان، پرسش ها و پاسخ ها دفتر چهلم(گناه وتوبه)، 1جلد، دفتر نشر معارف - قم، چاپ: 2، 1389.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۰۲ ، ۱۲:۳۹
محمد مهدی حبیبی

اوشو

در طول تاریخ، همواره به موازات خط راستین انبیاى بزرگ و پاک الهى جریانهاى غیرمستقیم و کم و بیش انحرافى و غلط وجود داشته است.

در سالیان اخیر و با خواست و دخالت قدرت‏هاى داراى زر و زور و تزویر، بر تعداد آیین‏هاى ساختگى و انحرافى افزوده شده است. از عرفان‏هاى سرخ پوستى و غیرالهى و درون‏گرا گرفته تا انواع فرقه‏هاى شیطان‏پرستى؛ از انحراف در برخى از شرایع آسمانى تا ماتریالیسم الحادى لیبرالیسم، همه و همه گونه‏هاى رنگارنگ و موافق با برخى از سلیقه‏ها هستند.

یکى از کسانى که در قرن اخیر آغازگر فکرى جدید شده است آقاى رجنیش یا اوشو است. اوشو فیلسوف معاصر هند در یازده دسامبر 1931 در ایالت مادیا پرادش هند زاده شد. تحصیلاتش را در هند تا درجه استادى فلسفه ادامه داد و سپس به ایراد خطابه و تبلیغ در اقصى نقاط هند پرداخت.

در سال 1981 براى معالجه به ایالات متحده آمریکا رفت و پنج سال در آن جا اقامت کرد. در سال 1985 مجدداً به هند رفت و در شهر پوناى هند ساکن شد تا در سال 1990 از دنیا رفت.

اوشو هرگز کتابى ننوشته است اما از او 7000 ساعت نوار کاست، و 1700 سخنرانى ویدئویى باقى مانده است. که در بیش از 650 جلد کتاب منتشر شده است. 19

درباره برخى از توصیه‏هاى اوشو و نحوه زندگى او و پیروانش و چرایى برگشت وى از آمریکا نقل‏هاى مختلفى ذکر شده است. یکى از خصوصیات این فرقه آن است که تنها ثروتمندان، حق عضویت در آن را دارند و شعارشان نیز از این قرار است.

«ثروتمندان! از ثروت خود بهترین لذت را ببرید!»

رجنیش (اوشو) در دوران اقامت خود در آمریکا سالیانه 15 تا 45 میلیون دلار درآمد شخصى از مریدان ثروتمند آمریکایى خود کسب کرده است.

وى در دوران اقامت خود در شهر آنتیلوپ آمریکا، مالک ناوگانى مرکب از 93 دستگاه ماشین گرانقیمت و یک‏rolls Royce و یک هواپیماى شخصى شده بود. وى در سال 1985 به دلیل درگیریهاى خونین بین مریدان ارشد خود به خاطر اختلافات مالى مرکز و تخلفات وسیع و فساد مالى، از آمریکا اخراج گردید و مجدداً به شهر پوناى هند مراجعت کرد و در سال 1990 از دنیا رفت.

رجنیش در دوران زندگى خود توسط مریدان ثروتمند آمریکایى و اروپایى‏اش توانست نزدیک به 600 مرکز براى فرقه خود در کشورهاى مختلف اروپا و آمریکا تأسیس نماید؛ لیکن بعد از مرگ وى تعداد این مراکز به کمتر از بیست مرکز کاهش یافت.

رجنیش در سخنرانى‏هاى خود اعلام کرد که خدا وجود ندارد و مریدان وى همه، خدا هستند. وى همچنین از مریدان خود مى‏خواست تمامى کتب مقدس ادیان را آتش بزنند و با تمامى سنتها و ارزشهاى دینى مخالفت نمایند. مریدان رجنیش وى را بهگوان (خدا) مى‏نامیدند.

وى به مریدان خود توصیه کرد براى رسیدن به آرامش، حدکثر لذت جنسى را به هر شکل ممکن حاصل نمایند!

اوشو ازدواج را در بین پیروان خود شدیداً ممنوع کرده بود و آن را اسارت کامل و مخالف آزادى مى‏دانست و خانواده را یک نهاد فاسد قلمداد مى‏کرد و از مریدان خود مى‏خواست که با یکدیگر رابطه جنسى آزاد داشته باشند و تأکید مى‏کرد که فرزندانى که از این روابط به دنیا آیند نباید پدر مشخصى داشته باشند.

در جهان، رجنیش به عنوان آموزگار جنسى (Sexguru) شهرت پیدا کرد چرا که وى نیروانا (Nirvana) یعنى رستگارى را در آزادى کامل در لذات (Kamasutra) در هر نوع ممکن مى‏دانست. بر اساس تعلیمات وى تعداد زیادى از مریدان وى هم مواد مخدر مصرف مى‏کردند و هم موادمخدر را قاچاق مى‏نمودند و شمار زیادى از مریدان زن وى آشکارا به فاحشه‏گرى مى‏پرداختند. تعدادى از مریدان زن رجنیش در دادگاه‏هاى هند به دلیل‏ مورد آزار جنسى قرار گرفتن توسط وى شکایت کردند.

امروز هم پیروان رجنیش در هند در باشگاه‏هایى به نام «اوشو» آشکارا لذت‏جویى جنسى را در بین پیروان خود ترویج مى‏کنند.

شایان ذکر است که رجنیش به سبب ابتلا به بیمارى ایدز (AIDS) مرد و در اواخر عمر خود آشکارا اظهار مى‏نمود که افکار وى با دین و عرفان هیچ ارتباطى ندارد.

رجنیش ایثار و تمامى ارزشهاى اخلاقى و دینى را خلاف آزادى مى‏خواند و اعلام مى‏کرد آنها هیچ معنى و مفهومى ندارند. وى از مریدان خود مى‏خواست که هفته‏اى یک بار حتماً در مرکز وى در شهر پونا یا دیگر مراکز حضور داشته باشند. مهم‏ترین کارهاى مریدان وى در مراکز یاد شده شنیدن موسیقى کامجویى از یکدیگر، رقص و گریه و خنده با صداى بلند مى‏باشد.

جاى تأسف است که در چند سال گذشته تعدادى از کتابهاى رجنیش بعد از گزینش و حذف بعضى از مطالب زننده به فارسى ترجمه و در کشورمان منتشر شده است. این کتابها تحت عنوان عرفان شرقى تبلیغ و معرفى مى‏شوند. ولى در واقع هدف آنها فقط گمراه نمودن جوانان کشور اسلامى‏مان مى‏باشد. 20[1]

 

 

 

[1] حسن قدوسى‏زاده، اصطلاحات سیاسى فرهنگى، 1جلد، دفتر نشر معارف - قم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۰۲ ، ۱۲:۳۴
محمد مهدی حبیبی

استعمار سنتى یا کهن‏

تسلط قدرت‏هاى بزرگ با اعمال زور بر حاکمیت کشورهاى کوچک. در گذشته دولت‏هاى سلطه‏گر بیشتر از راه فتح نظامى به گسترش خاک خود مى‏پرداختند و حاکم کشور مستعمره را نیز مستقیماً خود انتخاب مى‏کردند؛ مانند کشورهاى هند، تونس، الجزایر، مراکش و ... که مستعمره بودند. این نوع استعمار تا پایان جنگ جهانى دوم به شکلى پررنگ ادامه داشت و با بیدارى ملتها از بین رفت.

استعمار نو

در این شیوه، سلطه ظاهرى و تعیین مستقیم حاکم از سوى استعمارگران صورت نمى‏گیرد. بلکه سلطه به شکل غیر مستقیم است، یعنى زمامداران کشور مستعمره از مردم خود آن سرزمین هستند و ظاهراً کشور، تمام نشانه‏هاى استقلال همچون: مرز مشخص، پرچم مشخص، قانون اساسى و انتخابات را دارد اما در حقیقت، توسط عوامل استعمارى با برنامه‏ها و سیاست‏هاى آنها اداره مى‏شود. مانند زمان رضا خان و رژیم طاغوت در ایران.

استعمار فرانو

در این شیوه، ظاهراً قدرت‏هاى بزرگ، سلطه‏اى بر کشورهاى دیگر ندارند اما سلطه آنها در حدى است که تصمیم‏گیرى‏ها و سیاست‏گذارى‏هاى دولت‏هاى دیگر، در تمام عرصه‏هاى اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و ... باید در راستاى منافع قدرت‏هاى سلطه گر شکل گیرد.

استعمارگران در این شیوه با ظاهرى مشروع و با شعارهایى مثل حقوق بشر، ایجاد صلح و امنیت، استقرار دموکراسى و آزادى، از طریق تهاجم وسیع خبرى، تبلیغى، فرهنگى و با استفاده از رسانه‏هاى عمومى به خصوص اینترنت، شبکه‏هاى ماهواره‏اى، فیلم‏هاى سینمایى و ... و به خدمت گرفتن روشن‏فکران وابسته داخلى و سایر گروه‏هاى همسو، اهداف استعمارى خود را دنبال مى‏کنند. مقام معظم رهبرى در مورد شکست این روش جدید استعمارى مى‏فرمایند: «البته این هم به جایى نخواهد رسد، چون چهره استعمار و استکبار، زشت‏تر از این حرف هاست؛ نمى‏تواند ظلم و ستمگرى و دد منشى خود را پنهان کند، نمونه‏اش عراق است.

امروز پرچم حقوق بشر در دست آمریکا و انگلیس و کشورهایى از این قبیل به یک چیز مسخره و خنده‏آور تبدیل شده است ... امروز دل ملت‏هاى اسلامى پر از نفرت از آمریکا و مستکبران است».

استکبار

از نظر لغوى یعنى انسان، اظهار بزرگى کند و آنچه را که از او نیست و براى او روا نیست ابراز دارد. بنابر این تعریف، استکبار، وصفى درونى است که مهمترین جلوه آن خود بزرگ بینى و خود را برتر از دیگران دانستن است.

از نظر سیاسى، استکبار، وجود نوعى سلطه‏گرى، سلطه جویى، بهره کشى فرهنگى، سیاسى و اقتصادى توسط اقلیتى محدود و زورگو و نفع‏طلب بر خیل عظیم توده‏هاى محروم مى‏باشد. منفعت‏طلبى به هر قیمتى‏از جمله ظلم و ستم بر انسان‏ها، به دست آوردن سلطه بر امکانات موجود در سراسر جهان و تصاحب ذخایر ملت‏هاى دیگر و به چنگ آوردن شریان حیات اقتصادى آنها و همچنین جلوگیرى از پیشرفت ملتهاى مستضعف براى ادامه حیات خویش از جمله ویژگى‏هاى استکبار است. 11

مقام معظم رهبرى، استکبار را یک دولت نمى‏دانند بلکه آن را یک مجموعه قدرت مى‏دانند و از آن به استکبار جهانى و گاه نظام سلطه تعبیر مى‏کنند که در رأس آنها آمریکا قرار دارد.

ایشان در مورد نظام سلطه و اهداف آن‏ها مى‏فرمایند: «قدرت‏هاى مستکبر جهانى و در رأس آنها ایالات متحده آمریکا، براى ملت‏هاى دیگر، حق حرف زدن و اظهار نظر کردن هم قائل نیستند، هر کارى که براى سیاست خودشان مفید و لازم بدانند ولو به ضرر ملتى یا ملت‏هایى باشند انجام مى‏دهند ...، یعنى یک طرف، فشار یک عده قدرتمند است که اگر درصد مسئله هم با هم اختلاف دارند، در تقسیم دنیا به مناطق نفوذ و فشار آوردن بر اکثریت مردم عالم، یک دست هستند و با هم اختلافى ندارند. اگر در تقسیم منابع غارت زده جهان سوم با کشورهاى فقیر، با هم درگیرى دارند- که دارند- اما در اصل غارت منابع و فشار بر روى دولت‏هایى که مقاومت کنند، با هم هیچ اختلافى ندارند» (بیانات رهبر معظم انقلاب، 13/ 8/ 1371).

همچنین سلطه فرهنگى، اقتصادى و به ویژه سلطه علمى را از جمله ابزارهاى استکبار جهانى براى حفظ سلطه بر ملت‏ها مى‏دانند و در مورد سلطه علمى مى‏فرمایند: «آن‏ها مى‏دانند که علم چقدر در قدرت بخشیدن به یک ملت و یک کشور تأثیر دارد، لذاست که اگر بخواهند نظام سلطه باقى‏

بماند، باید نگذارند آن بخشى که آنها مایلند سلطه‏پذیر باشند، داراى علم شوند؛ این یک استراتژى است که برو برگرد ندارد. (1/ 4/ 1383) و ما نمونه بارز این استراتژى را در مورد مسئله انرژى هسته‏اى کشورمان شاهدیم.[1]

 

 

 

[1] حسن قدوسى‏زاده، اصطلاحات سیاسى فرهنگى، 1جلد، دفتر نشر معارف - قم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۰۲ ، ۱۲:۲۵
محمد مهدی حبیبی

مقدمه

اخلاق و رفتارهای اخلاقی از لحاظ جامعه سازی و جامعه پردازی اهمیت ویژه ای دارد و بشر و جامعه های انسانی در طول تاریخ شکل گیری خود بر روی آن حساب ویزه ای باز کرده اند. دانشمندان علم اخلاق در نوشتارها و گفتارهای خود در این مورد بسیار صحبت کرده اند. در این نوشتار به صورت مختصر در موضوع ریا مطالبی بیان می شود.

ریاء

از جمله بیمارى‌هاى روانى و گناهان قلبى ریاء است که توبۀ از آن و پاک کردن آلودگى دل از آن واجبست و تا قلب انسانى از این بیمارى سالم نشود در دار السّلام (بهشت) راهى ندارد پس باید معنى ریاء و حقیقت آن و راه درمان آن را دانست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۰۲ ، ۱۳:۰۱
محمد مهدی حبیبی

مقدمه

با توجه به اهمیت سلسله های ایران آل بویه از جایگاه ویژه ای برخوردار است.در میان سلسه های اسلامی در دیلم گیلان امروزی که از شیعیان دوره سوم و چهارم هجری قمری بودند.لذا در این نوشتار مختصری در این مورد بحث می گردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۰۲ ، ۱۱:۰۷
محمد مهدی حبیبی

مقدمه

شخصیت و دانستن این مفهوم مهم تربیتی تاثیر بسزایی در رشد و تعالی انسان دارد.آشنایی با این کلمه و شناخت آن کمک بسیار مفیدی در دانستن انسان و بشر و یافتن راه زندگی و گرایش به زندگی معنوی دارد. لذا در این نوشتار سعی شده است بخشی از این مفهوم با رویکرد توصیفی بیان گردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۰۲ ، ۰۸:۳۵
محمد مهدی حبیبی

 

حضرت امام صادق‏ علیه‏ السلام در ذیل آیه کریمه‏ «فلینظر الإنسانُ الى طعامه»، فرمودند: منظور از این طعام «علم» است، یعنى انسان باید نگاه کند که علم «پس انسان باید به غذاى خود بنگرد». سوره عبس، آیه 24.»خود را از چه کسى مى‏گیرد. پس طعام «علم» است و علم همان روزى معنوى است، و مُطعِم و معلّم حقیقى اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام هستند، چنان‏که از «. محمد باقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 2، ص 96.».

حضرت امام کاظم‏علیه‏السلام رسیده است که حضرت على‏علیه‏السلام را «امیرالمؤمنین» مى‏گفتند، چون به انسان طعام «میره» مى‏دهد:

«لِمَ سُمّى أمیرالمؤمنین أمیر المؤمنین؟ قال‏علیه‏السلام: لأنّه یمیرهم (المؤمنین) العلم».

اگر ظاهر «امیر» این است که به انسان «امر» مى‏کند، ولى باطن آن طبق بیان امام هفتم‏علیه‏السلام این است که به‏. همان، ج 37، ص 293، ح 7.»

متفکران، طعام «میره» مى‏دهد.

بیان قرآن کریم است که انبیا علیهم‏السلام عموماً و شعیب علیه‏السلام خصوصاً، «نبوّت» را رزق مى‏دانند: «و رزقنى منه رزقاً حسناً» و اولیا «ولایت» را و علما «علم» را «. سوره هود، آیه 88.»

رزق مى‏دانند. لذا رزق، توسعه داشته و اختصاصى به ارزاق طبیعى نظیر نان و میوه و ... نخواهد داشت.

علوم هم دو قسم است: بعضى از دانش‏ها با دسترنج مدرسه و تلاش و کوشش نصیب انسان مى‏شود، و بعضى از علوم از بالا به انسان افاضه مى‏شود: «دولت آن است که بى‏خون دل آید به کنار».

اگر کسى به درستى به دین عمل کند، هم علوم سمایى (آسمانى) از راه الهامها نصیب او مى‏شود که:

«العلمُ نورٌ یقذفُه اللّه فى قلب من یشاءُ»،

هم از راه‏ «. بحارالأنوار، ج 1، ص 225.»

کسب، که علم ارجل نام دارد، نظیر سیر و سلوک.

«عبداللّه جوادى آملى، بنیان مرصوص، ص 82.»[1]

 

 

 

[1] نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه‏ها (معاونت آموزشى و پژوهشى استادان و دروس معارف اسلامى)، پیش شماره ماهنامه پرسمان، 12جلد، مؤسسه فرهنگى و هنرى ابناء الرسول (ص) - تهران، چاپ: اول، 1392.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۰۲ ، ۱۲:۴۹
محمد مهدی حبیبی

امام علی (علیه السلام) فرمود:

إِنَّ‌ الطَّمَعَ‌ مُورِدٌ غَیْرُ مُصْدِرٍ وَ ضَامِنٌ‌ غَیْرُ وَفِیٍّ‌ - وَ رُبَّمَا شَرِقَ‌ شَارِبُ‌ الْمَاءِ قَبْلَ‌ رِیِّهِ‌ - وَ کُلَّمَا عَظُمَ‌ قَدْرُ الشَّیْ‌ءِ الْمُتَنَافَسِ‌ فِیهِ‌ - عَظُمَتِ‌ الرَّزِیَّةُ‌ لِفَقْدِهِ‌ - وَ الْأَمَانِیُّ‌ تُعْمِی أَعْیُنَ‌ الْبَصَائِرِ - وَ الْحَظُّ‍‌ یَأْتِی مَنْ‌ لاَ یَأْتِیهِ‌

«طمع، انسان را تا لب آب مى‌آورد بدون این که برگرداند و ضمانت مى‌کند بدون این که وفا کند، بسا نوشندۀ آب که پیش از سیراب شدن، گلوگیر شود. هر چه ارزش شیء دلخواه بیشتر باشد، مصیبت از دست دادنش بزرگتر است. آرزوها چشم بصیرت را کور کنند، و بهره و برخوردارى به کسى مى‌رسد که در پى آن نیست.»

امام (علیه السلام) از طمع در دنیا و آزمندى در طلب دنیا و آرزو داشتن و در پى دنیا رفتن به چند دلیل بر حذر داشته است: ۱ - قیاس مضمرى که صغراى آن عبارت:«إنّ‌ الطمع... وفىّ‌» است یعنى: طمع آدمى را بر موارد هلاکت مى‌برد امّا از آنجا باز نمى‌گرداند. عبارت الضامن غیر الوفىّ‌ را - به دلیل این که انسان را علاقمند به کسب دنیا مى‌کند و به طرف دنیا مى‌خواند، و با این حال دروغ مى‌گوید، هم چون کسى که ضامن چیزى شود و وفا نکند - براى طمع استعاره آورده است، و کبراى مقدّر آن چنین است: و هر چه این طور باشد، سزاوار پیروى و اطمینان نیست.

۲ - عبارت: و ربّما... ریّه هشدار بر این مطلب است که در پى دنیا به طور مداوم بودن روا نیست، به دلیل قیاس مضمرى که از صغراى آن به کنایه یاد کرده است و در تقدیر چنین است: هر که همواره در پى دنیا باشد گاهى ناامید مى‌شود و بدون رسیدن به آرزو، امیدش قطع مى‌شود، و کبراى مقدّر آن نیز چنین است: و هر چه این طور باشد، شایسته نیست که همیشه در پى آن بود.

۳ - از شتافتن در پى آنچه از متاع دنیا که پر ارزش است، به وسیله قیاس مضمرى بر حذر داشته است که صغراى آن عبارت: و کلّما... لفقده است. رزیّة به معنى مصیبت است.

و کبراى مقدّر آن نیز چنین است، و هر چه که مصیبت فقدان آن بزرگ باشد پس شایسته بر گرفتن نیست، زیرا ناگزیر از دست خواهد رفت، و فنا پذیر است.

۴ - از آرزوها به وسیله قیاس مضمرى بر حذر داشته است که صغراى آن عبارت: و الأمانىّ‌ تعمى اعین الابصار است، توضیح آن که آرزوها فکر را به چیزى که هدف نیست مشغول مى‌سازد و از هدف یعنى کمالات عقلى باز مى‌دارد.

کلمۀ اعین را استعاره براى افکار آورده است از آن رو که هر دو ادراک مى‌کنند. و کبراى مقدر نیز چنین است: و هر چه این طور باشد، اجتناب از آن لازم است.

۵ - بر ترک بهره بردارى از دنیا توجّه داده است. با این عبارت: و الحظّ‍‌ یأتیمن لا یأتیه یعنى: بهرۀ آن کسى که نصیبى از دنیا دارد به او مى‌رسد، هر چند که در پى دنیا نباشد، و این عبارت به منزلۀ صغراى قیاس مضمرى است که کبراى مقدّر آن چنین است: و هر چه که این طور باشد، نیازى به رفتن در پى آن و جستن آن نیست.[1]

که اهمیت آنها را مى‌دانند، به منزلۀ جهل قرار ندهند، و یقین خود را به دلیل عمل نکردن بر طبق علم و یقین به منزلۀ شکّ‌ و تردید قرار ندهند. و به همین جهت آنان را مأمور ساخته تا مطابق علمشان عمل و مطابق یقینشان اقدام بر انجام کارها نمایند.[2]

 


[1] ابن‌میثم، میثم بن علی، شرح نهج البلاغه ابن میثم، جلد: ۵، صفحه: ۶۵۲، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامى، مشهد مقدس - ایران، 1375 ه.ش.

[2] ابن‌میثم، میثم بن علی، شرح نهج البلاغه ابن میثم، جلد: ۵، صفحه: ۶۵۱، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامى، مشهد مقدس - ایران، 1375 ه.ش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۰۲ ، ۱۱:۲۳
محمد مهدی حبیبی