فرهنگ ، تاریخ ایران و جهان

مطالبی در سبک زندگی ، تاریخ ، فرهنگ و تمدن ایران و جهان

فرهنگ ، تاریخ ایران و جهان

مطالبی در سبک زندگی ، تاریخ ، فرهنگ و تمدن ایران و جهان

طبقه بندی موضوعی

۴۶ مطلب با موضوع «سبک زندگی» ثبت شده است

 

یکى از نیازهاى اساسى والدین و معلمان در امر تربیت و پرورش اخلاقى کودکان، برقرارى «ارتباط سالم» با آنهاست. ارتباط صحیح بین پدر و مادر و روابط سالم آنان با کودکان، اولین و مهم‏ترین زمینه رشد و پرورش اخلاقى نونهالان است. بهترین ملاک و معیارى که بر اساس آن تربیت و کیفیت پرورش اخلاقى کودکان را مى‏توان مورد ارزیابى و دقت قرار داد، شبکه ارتباطى اعضاى خانواده با یکدیگر است. به همین دلیل، از خانواده به «سیستمى ارتباطى» تعبیر مى‏شود که سلامت جامعه بازتابى از سلامت آن است.[1]

والدین باید با ایجاد روابطى دوستانه با فرزندان محیطى مناسب براى آنان فراهم آورند تا ویژگى‏هایى که در فطرت آنها نهادینه شده است به تدریج بروز و پرورش یابد. در برقرارى ارتباط مطلوب با فرزندان باید به احترام و تکریم آنها توجه کرد؛ احترام، رفتار عملى و ذهنى متقابل است که احساس ارزشمندى، رضایت و خشنودى در طرف مقابل ایجاد مى‏کند. بنابراین، پیام‏هایى که بین والدین و کودک رد و بدل مى‏شود نباید به حس مورد احترام بودن والدین یا کودک لطمه زند.

اصول ارتباط درست والدین با فرزندان‏

نامه سى و یکم نهج‏البلاغه مجموعه کاملى از آموزش اصول و روش‏هاى تعلیم و تربیت است و محورهاى گوناگونى همانند عوامل تربیت، موانع تربیت، اهداف تربیت، پیش‏نیازهاى تربیت، اقسام تربیت و ... را در بر دارد. در ذیل برخى از اصول ارتباطى که در این خطبه بیان شده است، بررسى مى‏گردد.[2]

الف) خودشناسى متربى‏

نخستین گام در فرایند تربیت، دست‏یابى متربى به خودشناسى، خودیابى و خودسازى است؛ چرا که تقوا هنگامى به دست مى‏آید که متربى به خودشناسى، خودیابى، شناخت امکانات، محدودیت‏ها و ظرفیت‏هاى خویش موفق شده باشد و بدنبال آن بکوشد تا به درجه خودسازى رسد. در تربیت علوى، صیانت درونى و رسیدن به تقوى، در گرو داشتن بصیرت و شناخت کافى از ظرفیت‏ها و ویژگى‏هاى شخصیتى است. ازاین‏رو، یکى از پیش‏نیازها و اصول تربیت بهینه، داشتن تصویر و دریافتى روشن از خود، امکانات، قابلیت‏ها، محدودیت‏ها و موانعى است که ممکن است شخص را از رشد و تعالى باز دارد.[3]

ب) برقرارى روابط افقى و هم‏سطحى‏

رابطه ممکن است به صورت عمودى یعنى، از بالا به پایین و همراه با تحلیل و بهره‏گیرى از ابزار قدرت باشد؛ در این موارد مخاطب انگیزه‏اى براى پذیرش و هم‏سویى ندارد. این نوع رابطه به ویژه در آموزش و تربیت کم‏اثر است. بنابراین، روابط آموزشى و تربیتى باید افقى، متقابل و همراه با درک احساسات، ظرفیت و موقعیت مخاطب باشد. در رابطه عمودى، مربى مى‏کوشد بر اساس فهم یا انتظارات خود با فراگیر ارتباط برقرار کند، به همین دلیل رفتارى کلیشه‏اى و همراه با پیش‏داورى دارد.

امام على (ع) در نامه 31 نهج ‏البلاغه به خوبى از شیوه ارتباط افقى براى برقرارى ارتباط مخاطب استفاده نموده است. در ابتداى نامه، ایشان خود و مخاطبشان را توصیف مى‏کند و این احساس تفاهم و درک طرفینى را این گونه شروع مى‏ کند:

من الوالد الفان المقر للزمان المدبر للعمر المستسلم للدهر ... الى المولود المؤمل ما لا یدرک السالک سبیل من هلک.[4]

از پدرى فانى، اعتراف دارنده به گذشت زمان، زندگى را پشت سرنهاده، ... به فرزندى امیدوارند که چیزى از او به دست نمى‏آید، رونده راهى که به نیستى ختم مى‏شود ....

با این توصیف، حضرت نشان مى‏دهد که مخاطبش را به خوبى مى‏شناسد و خود را نیز به گونه‏اى به مخاطب معرفى مى‏کند که متربى نقاط افتراق و اشتراک خود را با مربى بداند. در فرایند تربیت، علاوه بر شناخت و پذیرش نقاط اشتراک، که از راه برقرارى ارتباط عاطفى به دست مى‏آید، شناخت نقاط افتراق نیز تربیت را کیفى‏تر مى‏کند. نخستین دریچه ارتباط درست تربیتى هنگامى گشوده مى‏شود که متربى مطمئن باشد مربى، شاخص‏هاى شخصیتى او را شناخته است.

از جمله زیبایى‏ها و ظرافت‏هاى فرمایش امام على (ع) در این نامه این است که ایشان به یکى از ویژگى‏هاى روان‏شناختى جوانان اشاره مى‏کند و مى‏فرماید: «المومل ما لایدرک‏؛ جوان شخصیتى است که فضاى روانى‏اش شهر آرزوها و آرمان‏هاست».

از دیگر راهکارهاى ایجاد رابطه افقى، ساختن فضاى انس، دوستى و صمیمیت است. امام على (ع) گام‏هاى ارتباط عاطفى خود را در برخى از بخش‏هاى این نامه با به کارگیرى واژه «یا بنى» برداشته است. پس مربى زمانى در برقرارى ارتباط با متربى موفق است که بتواند پل ارتباطى تفاهم‏آمیز و افقى با وى ایجاد کند.

ج) مددرسانى شناختى متربى‏

براى به دست آوردن اطلاعات دو راه اساسى وجود دارد: روش آزمون و خطا؛ روش بهره ‏گیرى از تجربه و دانش دیگران.

امیرالمؤمنین على (ع) در نامه سى و یکم نهج‏البلاغه مى‏فرماید که عمر جوان و نوجوان عزیزتر از آن است که براى تکرار و تجربه تلخى‏ها صرف شود. یکى از دغدغه‏هایى که مربى باید داشته باشد این است که متربى را از تکرار تک تک تلخى‏ها و شیرینى‏ها و فراز و نشیب‏ها بى‏نیاز سازد:

أی بنیّ إنِّی و إن لم أکن عمّرت عمر من کان قبْلی فقد نظرت فی أَعمالهم و فکّرت فی أَخبارهم و سرت فی آثارهم حتّى عدت کأَحدهم بل کأنّی بما انتهى إلیّ من أمورهم قد عمِّرت مع أَوَّلهم إلى آخرهم فعرفت صفو ذلک من کدره و نفعه من ضرره فاستخلصت لک من کلِّ أَمرنخیله.

پسرم! درست است که من به اندازه پیشینیان عمر نکرده‏ام، اما در کردار آنها نظر افکندم، و در اخبارشان اندیشیدم و در آثارشان سیر کردم، تا آنجا که گویا یکى از آنان شده‏ام، بلکه با مطالعه‏ى تاریخ آنان، گویا از اول تا پایان عمرشان با آنان بوده‏ام پس قسمت‏هاى روشن و شیرین زندگى آنان را از دوران تیرگى شناختم و زندگانى سودمند آنان را با دوران زیانبارش شناسایى کردم، سپس از هر چیزى مهم و ارزشمند آن را و از هر حادثه‏اى، زیبا و شیرین آن را براى تو برگزیدم و ناشناخته‏هاى آنان را دور کردم.

امداد شناختى مربى زمانى کامل است که خودش اطلاعات را دریافت، بازنگرى و پالایش نماید سپس اطلاعات پالایش و دسته‏بندى شده را با توجه به ظرفیت‏هاى شناختى و عاطفى مخاطب در اختیار وى قرار دهد.

امدادرسانى شناختى در تعلیم و تربیت هنگامى به خوبى اجرا مى‏شود که مربى در نظر متربى حیثیت و منزلتى برتر داشته باشد تا به سبب این احساس اعتماد و اعتبار، از مربى اثر پذیرد. بر این اساس، اصل دوم براى ایجاد ارتباط درست و بهینه با جوانان عبارت است از: ارایه ناب‏ترین و پالوده‏ترین اطلاعات و آگاهى‏ها به مخاطب با هدف بى‏نیازسازى وى، تجربه دوباره تلخى‏ها و شیرینى‏هایى که مربى و پیشینیان او پشت سر گذاشته‏اند.[5][6]

 

 

 

[1] ( 1). تربیت برتر: آنچه والدین و معلمان باید بدانند، ص 9.

[2] ( 2). گروه علوم تربیتى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، به کوشش عبدالرضا ضرابى،« تربیت دینى»، مجموعه مقالات تربیتى، ص 224.

[3] ( 1). همان، ص 234.

[4] ( 2). نهج البلاغه، نامه 31، ص 295.

[5] ( 1).« تربیت دینى»، مجموعه مقالات تربیتى، ص 229.

[6] جمعى از پژوهشگران، فصلنامه تخصصى طهورا - قم، چاپ: اول.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۰۲ ، ۱۲:۳۷
محمد مهدی حبیبی

از میان روش‏هاى عام تربیتى مى‏توان به الگوسازى، عبرت ‏آموزى، موعظه، نصیحت، تشویق و تنبیه اشاره کرد.

الف) الگوسازى‏

تأثیرگذارى رفتار والدین و مربیان بر کودکان انکارناپذیر است؛ زیرا شخصیت کودکان در سال‏هاى نخست زندگى بر پایه الگوگیرى از والدین و مربیان ساخته و پرداخته مى‏شود. پس از دوره کودکى، افراد از دوستان، شخصیت‏هاى معروف اجتماعى، فرهنگى و هنرى الگو مى‏گیرند. ازاین‏رو، روش الگویى نافذترین و مؤثرترین روش تربیتى است و والدین و مربیان باید بکوشند با رفتار مطلوب و سازنده خود متربیان را خوب تربیت کنند.

ب) ایجاد بینش صحیح‏

محقق و فاضل اندیشمند، احمد نراقى بسیارى از رفتارهاى نابهنجار غیراخلاقى، غیردینى و وسوسه‏هاى شیطانى را ناشى از عدم بینش صحیح و کافى متربى از مسایل اعتقادى، فکرى، اخلاقى و رفتارها، انگیزه‏ها و عوارض آنها مى‏داند و معتقد است که با بینش و شناخت درست مى‏توان متربى را تربیت کرد و اخلاق وى را تصحیح نمود. محقق و فاضل نراقى براى ایجاد بینش صحیح در متربى توصیه مى‏کند که مربى به‏ امور زیر بپردازد:

* آگاه کردن متربى و واداشتن وى به اندیشیدن در آیات و احادیثى که در مدح و ذم صفات و رفتارها و نتایج آنها بیان شده است؛

* شناساندن فضایل و رذایل و حسن و قبح رفتارها تا جایى که متربى، درست را از نادرست، بد را از نیک و زشت را از زیبا تشخیص دهد؛

* بیان علت رفتارهاى ناخواسته متربى تا به درک درستى از آنچه انجام داده است برسد و در آینده از بروز چنین رفتارهاى ناخواسته‏اى پیشگیرى کند.[1]

ج) تقویت نفس‏

ضعف و زبونى نفس و احساس ناتوانى و اضطراب در خود، باعث رفتارهاى ضداخلاقى مى‏شود. ازاین‏رو تقویت نفس متربى بسیار مهم است. فاضل نراقى به مربیان توصیه مى‏کند براى تقویت نفس متربى، برنامه‏ریزى کنند و اراده وى را نیرومند سازند و قدرت تحکم وى را بالا برند تا با احساس عزت، صداقت و قدرت بتوانند در برابر محرک‏هاى ضداخلاقى و تربیتى مقاومت نماید و بدون هیچگونه ضعف و سستى به سوى اهداف عالى تربیتى گام بردارد.[2]

د) پیراستن و آراستن‏

محقق نراقى به این نکته تصریح دارد، انسانى که صفات مذموم و عملکردهاى ضداخلاقى دارد، نمى‏تواند به کمالات و فضایل آراسته گردد مگر آنکه از آن صفات پیراسته و رفتارش اصلاح شود.[3]

و) عبرت آموزى‏

عبرت‏ آموزى از قوانین و سنت‏هاى تکوینى آغاز مى‏شود و به آثار پیشینیان، یاد و خاطره و رخدادهاى مربوط به آنان منتهى مى‏ گردد.[4] عبرت‏ آموزى بیش از هر روش دیگرى در فرایند تربیت راهگشاست.

ه-) موعظه و نصیحت‏

روش موعظه از دیرباز مورد استفاده اولیا، مربیان و معلمان بوده است،[5] ولى در استفاده از این ابزار باید دقت زیادى داشت. موعظه و نصیحت زیاد نه تنها راهگشا نیست، بلکه گاهى نتایج عکس دارد.

ى) تشویق و تنبیه‏

تشویق و تنبیه از روش‏هاى اصلى در تعلیم و تربیت، است. با به کارگیرى این روش بین درستکار و بدکردار تفاوت گذاشته مى‏شود که این خود آثار بسیار مفیدى در جان و روح متربى دارد.[6]

والدین مى‏توانند با تهیه وسایل (مثل سجاده، تسبیح، قبله‏نما و ...)، تمرین رفتارهاى دینى، حضور در محافل مذهبى، ارتباط با افراد و خانواده‏هاى متدین، الگودهى مناسب به فرزندان و تشویق و تحسین فرزندان نسبت به انجام امور دینى، به تثبیت این رفتارها در فرزند خود کمک کنند.[7]

 

 

 


[1] ( 1). احمد نراقى، معراج السعادة، صص 129- 124.

[2] ( 2). ر. ک: جامع السعادة، ص 15.

[3] ( 3). همان، ص 10.

[4] ( 4). آراى دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانى آن، ص 57.

[5] ( 1). همان، ص 59.

[6] ( 2). همان، ص 61.

[7] جمعى از پژوهشگران، فصلنامه تخصصى طهورا - قم، چاپ: اول.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۰۲ ، ۱۱:۳۱
محمد مهدی حبیبی

الف) حسن خلق‏

اخلاق نیکو و پسندیده از ممتازترین صفاتى است که والدین در امر تربیت باید بدان متصف گردند؛ چراکه سرشت و طبیعت کودک آنچنان پاک و معصوم است که نیازى به اجبار و تحمیل از جانب مربى (والدین) ندارد. نیکویى اخلاق در امر تعلیم و تربیت باعث مى‏شود که کودک جذب والدین شده و سخنان آنان را با جان و دل گوش دهد و بپذیرد: «وقل لعبادی یقولوا التی هی احسن؛[1] به بندگان من بگو که با یکدیگر به بهترین وجه سخن بگویند».

پیامبر اکرم (ص) مى‏فرماید: «انما بعثت لاتمم حسن الاخلاق‏؛[2] من فقط مبعوث شدم تا اخلاق نیکو را تکمیل کنم»؛ و «اکمل المؤمنین ایمانا احسنهم خلقا؛[3] مؤمنانى که‏ اخلاقشان نیکو باشد، ایمانشان کامل‏تر است».

ب) تواضع و فروتنى‏

«واخفض جناحک للمومنین‏؛[4] در برابر مؤمنان فروتن باش»؛ «ولاتمش فی الارض مرحا؛[5] و به خودپسندى بر زمین راه مرو».

یکى از صفات برجسته مربى تواضع و فروتنى اوست. تواضع صفتى است میان تکبر و ذلت؛ والدین نباید خود را بزرگ شمرده و بر فرزندان فخرفروشى کنند یا آنچنان خود را کوچک و حقیر شمرده که نفس خود را ذلیل سازند. رفتار و گفتار والدین باید در ضمن حفظ عزت نفس، فروتنى آنها را نشان دهد. تواضع نه تنها بر احترام و عزت نفس والدین نزد فرزندان مى‏افزاید، بلکه این صفت ارزنده را نیز به آنان مى‏آموزد.[6]

با رعایت این اصل والا والدین مى‏توانند تمام مفاهیم اخلاقى و تربیتى را در فطرت و وجدان پاک نوجوان نهادینه نمایند به طورى که جایى براى فراموشى و نسیان آن نباشد. فروتنى در مقابل فرزندان، آنان را به انسانى که زمینه فراگیرى هر چیزى را خواهند داشت، تبدیل مى‏کند و چه چیزى مى‏تواند بالاتر از تربیت دینى باشد؟

ج) برخورد با چهره گشاده‏

چهره گشاده و با تبسم، قلب و دل هر انسان سختى را نرم مى‏کند. والدین هوشیار تحت هیچ شرایطى از عملکرد فرزندشان چهره در هم نمى‏کشند، مگر در مواردى اندک: «واذا جاءک الذین یومنون بایاتنا فقل سلام علیکم‏؛[7] و چون ایمان آوردند به آیات نزد تو آمدند، بگو سلام برشما».

امام على (ع) مى‏فرماید: «البشاشه حباله الموده‏؛[8] گشاده‏رویى رشته دوستى است»؛ و در جایى دیگر فرموده است: «البشاشه فخ الموده‏؛[9] خوشرویى دام دوستى است».

د) نرمى و لطافت در گفتار

خداوند در قرآن کریم مى‏فرماید: «وَقُولُوا للِنّاسِ حُسنَا؛[10] و با مردم به نیکى سخن بگویید». رسول خدا (ص) در این‏باره مى‏فرماید: «لینوا لمن تعلمون و لمن تتعلمون منه‏؛[11] نسبت به‏ شاگرد و استاد خود نرم‏خو باشید».

ه-) صبر و بردبارى‏

روشن است که پیشه کردن صبر و بردبارى، اساس تعلیم و تربیت دینى است: «واصبِر عَلی ما یَقُولُونَ واهجُرهُم هَجراً جَمیلًا؛[12] و بر آنچه مى‏گویند، صبر کن و به وجهى پسندیده از ایشان دورى جوى»؛ «فَاصبِر عَلی ما یَقُولُونَ وسَبِّح بِحَمدِ رَبِّکَ‏؛[13] و بر آنچه مى‏گویند پایدارى کن و در ستایش بر پروردگارت تسبیح گوى».

و) خوب شنیدن‏

والدین شایسته، به سخنان کودکان خوب گوش مى‏دهند و هرگز سخنان آنان را قطع نمى‏کنند؛ زیرا بهترین زمان براى برقرارى ارتباطى سالم با کودک زمانى است که وى صحبت مى‏کند: «فبشِّر عبادالّذین یستمعون القول فیتبّعون احسَنه؛[14] بندگانم را بشارت ده، آنان که به سخن گوش فرا مى‏دهند و بهترین آنان را انتخاب مى‏کنند».

ط) محبت و برخورد صریح و قاطعانه‏

بهترین نوع رابطه، رابطه‏اى است که بر اساس محبت شکل گیرید. خداوند در قرآن سخن خویش را با محبت و ابراز آن آغاز نموده است: «بسم الله الرحمن الرحیم».

زبان ارتباطى با انسان‏ها به ویژه کودکان، زبان محبت است. هنگامى که والدین با تمام وجود به فرزندان خویش محبت مى‏ورزند، به این معناست که سخنان او را با جان و دل مى‏شنوند و این امر موجب اعتماد و حرف شنوى کودک از والدین مى‏شود.[15]

محبت ضرورى‏ترین اصل در تربیت اسلامى است و روایات زیادى بر این اصل تأکید دارد. در روایتى از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است: «فرزندان خود را ببوسید که براى هر بوسه درجه‏اى از بهشت به شما خواهند داد»[16] و نیز در پاره‏اى از روایات آمده است: «نگاه مهرانگیز پدر و مادر به فرزند عبادت است».[17][18]

 

 

 


[1] ( 3). اسراء: 53

[2] ( 4). علاءالدین على متقى و ابن حسام الدین هندى، کنزل العمال فى السنن الاقوال والافعال، ح 5218.

[3] ( 5). بحارالانوار، ج 71، ص 389.

[4] ( 1). حجر: 88

[5] ( 2). لقمان: 18

[6] ( 3). آراء دانشمندان مسلمان تعلیم و تربیت و مبانى آن، ج 2، صص 65- 64[ با اندکى تغییر].

[7] ( 4). انعام: 54

[8] ( 5). بحارالانوار، ج 69، ص 409.

[9] ( 6). همان، ج 78، ص 39.

[10] ( 7). بقره: 83

[11] ( 8). زین الدین احمد العاملى( الشهید الثانى)، منیة المرید، ص 9.

[12] ( 1). مزمل: 10

[13] ( 2). ق: 39

[14] ( 3). زمر: 17 و 18

[15] ( 4). تربیت فرزند، ج 1، ص 88.

[16] ( 5). مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 15، ص 107.

[17] ( 6). حسن بن فضل طبرسى، مکارم الاخلاق، ص 231.

[18] جمعى از پژوهشگران، فصلنامه تخصصى طهورا - قم، چاپ: اول.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۰۲ ، ۱۱:۲۹
محمد مهدی حبیبی

درک مثبت از خویشتن

در حالى که رفتار ظاهرى اشخاص، ملاک ارزش‌هاى واقعى آنها نیست، مردم همیشه به موفّقیت‌هاى خود فکر مى‌کنند و عدم موفّقیت را نشانه‌هاى ضعف و ناتوانى مى‌دانند. معمولاً میزان توقّع هر فرد، بالاتر از حدّ توانایى‌اش است.

به عنوان مثال، فردى در بازى تنیس بازنده مى‌شود، در حالى که از قبل، خود را برنده تصوّر مى‌کرد، به همین علّت، ناراحت مى‌شود؛ چرا که توقّع او بالاتر از حدّ توانایى‌اش است. برعکس، فردى در یک مسابقۀ تنیس بین المللى، با موفّقیت چشمگیرى رو به رو مى‌شود و آن را ملاک لیاقت و ارزشمندى خود مى‌شمارد. در حقیقت، همین گونه نیز هست؛ امّا با کمى دقّت، قضاوت در هر دو مورد، اغراق‌آمیز است و ملاک منطقى ندارد. اگر پندار شما در مورد خویشتن، در حدّ بسیار بالایى است و خود را از هر جهت از دیگران بالاتر مى‌دانید، رفتار شما تحت تأثیر این تصوّر (بزرگ‌پندارى) قرار خواهد گرفت و همیشه در معرض نگرانى خواهید بود که مبادا به این پندار شما خللى وارد شود.

در هر حال، چه خود را وجودى شایسته و بالاتر از دیگران بدانید و چه کمتر از آنچه هستید تصوّر کنید، در هر دو صورت، نگرانى به سراغ شما خواهد آمد و چنین بینشى خطاست. اعتماد به نفس، شما را از خشم، پریشانى، بیزارى از خود و افسردگى نجات داده، باعث مى‌شود که به توانایى‌هاى ذاتى خود آگاهى یابید و بر زندگى‌تان مسلّط شوید.

ما براى ارزیابى و شناخت خود، سه منبع داریم که عبارت‌اند از:

۱. خود مشاهده‌گرى: ما از طریق مشاهدۀ حالات، رفتار، کردار و گفتار خویش، نسبت به خود، آگاه مى‌شویم. نقص‌ها و کمبودهایمان را مى‌شناسیم و رفتارها و شناخت‌هاى خود را تحت کنترل در مى‌آوریم. هدف از خودمشاهده‌گرى، بررسى خود، براى پى بردن به معایبمان است. وقتى فردى به طور معقول و منطقى، در خود فرو مى‌رود و زوایاى وجود خود را خوب بررسى مى‌کند، با پیدا کردن نقاط مثبت و منفى و برطرف کردن عیب‌هاى خود، اعتماد به نفس بالایى پیدا مى‌کند، داراى تفکّر خلّاق مى‌شود و از بهداشت روانى خوبى برخوردار مى‌گردد.

۲. عکس العمل‌هاى اجتماعى: گاهى فرد، آگاهى در مورد خود را از طریق واکنش‌هاى دیگران به دست مى‌آورد. ما از طریق مردم و فامیل، چه اطلاعاتى در مورد خودمان به دست مى‌آوریم‌؟ گاهى اوقات انتقاد، سرزنش و تحقیر مى‌کنند[1]و ما براساس واکنش‌هاى دیگران، خودمان را مى‌شناسیم. وقتى فردى در روابط با ما دربارۀ رفتار، عقاید و حتى قیافۀ ظاهرى ما نظریاتش را مى‌گوید اعتقاد او براى ما نوعى عکس العمل است که بعضى را قبول و بعضى را رد مى‌کنیم.

۳. مقایسۀ اجتماعى: خود بر دو نوع است: یک. مقایسه با بالا دست خود:

در این نوع مقایسه، حتّى اگر فرد در بهترین شرایط باشد، وقتى خودش را با بالاتر از خود مقایسه مى‌کند، دچار افت اعتماد به نفس و کاهش تفکّر خلّاق مى‌شود. حسادت، افزایش فشارهاى هیجانى، افزایش چشم و هم‌چشمى، کاهش انگیزه، حسرت و استرس نیز از پیامدهاى این نوع مقایسه‌اند؛ دو.

مقایسه با پایین‌تر از خود: که باعث رضایت از خود، آرامش، صبر، عبرت‌آموزى، جلوگیرى از افتادن به گرداب‌هاى سقوط و شکست و باور کردن توانایى‌ها و استعدادهاى خود مى‌شود.

با استفادۀ صحیح و اصولى از این منابع، فرد مى‌تواند به درک درست و مثبتى از خویش برسد و از اعتماد به نفس بالایى برخوردار شود. شما مى‌توانید با کمک تفکّرات زیر، اعتماد به نفس خود را افزایش دهید.

وقتى احساس ضعف و زبونى کردید، از خود بپرسید: چه چیزى باعث شده که من، به صورت فردى بیچاره و زبون در آمده‌ام‌؟ باید بى‌درنگ به این پرسش، پاسخ دهید: من آدم ضعیفى نیستم. ممکن است در برخى موارد، رفتارم نشانگر ضعف و ناشیگرى باشد، ولى دلیلى وجود ندارد که براى همیشه این چنین باشد. حتّى اگر در گذشته، در رفتارم ضعف و ناتوانى‌اى وجود داشته، مى‌توانم در آینده چنان نباشم. اگر در گذشته، چندین بار دچار شکست شده‌ام، دلیل قطعى بودن این پیش داورى نمى‌شود. من چرا باید وجود خود و توانایى‌هاى ذاتى‌ام را نفى کنم‌؟

شکست، موجب بى‌آبرویى و بى‌اعتبارى نیست. خود را در هیچ وضعیتى، زبون و بیچاره تصوّر نکنید و دست کم نگیرید؛ چون اگر چنین روحیه‌اى پیدا کردید، نتیجۀ آن، جز نگرانى و اضطراب، چیز دیگرى نخواهد بود. شما داراى توانایى‌هاى ذاتى هستید. این، اشتباه بزرگى است که با کمترین شکست در زندگى، خود را ببازید. در چنین حالى، اگر بتوانید بدون واهمه و هیجان، رفتار خود را مورد بررسى قرار دهید، قطعاً به این نتیجه خواهید رسید که براى انجام دادن آن کار مشخّص، همۀ توان خود را به کار نگرفته‌اید. بنا بر این، شما فردى زبون و بیچاره نیستید[2]. در این حال، آن صورت، شخصیت واقعى و با ارزش خود را باز خواهید یافت. رفتارى پیش بگیرید که به تثبیت موقعیت اجتماعى و ارزش انسانى شما کمک کند.

خلاصه آن که خود را دست کم نگیرید و همیشه به توانایى‌هایتان بیندیشید.

در درک خویشتن، راه تعادل پیش گیرید. نه زیاد به خود باور داشته باشید و نه خود را دست کم بگیرید. قضاوت شما دربارۀ خودتان نباید موردى باشد. رفتارتان را به طور منطقى ارزیابى کنید. استعدادهاى ذاتى‌تان را از یاد نبرید. عاقلانه و مثبت عمل کنید و از منفى‌بافى بپرهیزید. به ارزش‌هاى اجتماعى اهمیت بدهید. بین نظرهاى خود و نظرهاى دیگران در باورها، تفاوت قائل شوید و به روش منطقى قضاوت کنید. در زندگى‌تان روشى را انتخاب کنید که به نفع و صلاح شما و جامعه باشد.

به قضایا از زوایاى مختلف آن بنگرید. از نگرش یک بُعدى پرهیز کنید.

در این صورت، به تعادل، راه پیدا خواهید کرد و در قضاوت خود، کمتر دچار اشتباه خواهید شد. خودخواهى‌ها را کنار بگذارید. به ناتوانى‌هایتان کمتر بیندیشید. در نتیجه، به بیشتر از آنچه در انتظارش بوده‌اید، دست خواهید یافت.[3][4]

 

 


[1] سروش، محمد علی، آه سرد، صفحه: ۱۳۹، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1386 ه.ش.

[2] سروش، محمد علی، آه سرد، صفحه: ۱۴۱، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1386 ه.ش.

[3] . روان شناسى اهمالکارى، ص ۹۰-۹۳.

[4] سروش، محمد علی، آه سرد، صفحه: ۱۴۲، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1386 ه.ش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۰۲ ، ۱۴:۴۰
محمد مهدی حبیبی

شاید مهم‌ترین تفاوت بدنى زن و مرد در دستگاه تناسلى آنها است که این تفاوت موجب فرق‌هاى دیگرى است و سبب پیدایش دو صنف متمایز شده است (کریمى، ۱۳۹۰). این تفاوت موجب نشده است یکى میل جنسى داشته باشد و دیگرى نه؛ بلکه هر دو جنس، زن و مرد، میل جنسى دارند. از این‌رو به همسران سفارش شده است در ارتباط جنسى به نیازهاى طرف مقابل توجه کنند (نک.: محمدى رى‌شهرى، ۱۳۸۷:۳۳۹/۳۱۷). تا جایى که قرآن کریم از اینکه همسران میل جنسى یکدیگر را به بهانه وجود فرزند شیرخواره ارضا نمى‌کنند، تعبیر «واردکردن ضرر و زیان» آورده است.[1] گزارش‌هاى علمى نشان مى‌دهد نه‌تنها زنان مانند مردان از رابطه جنسى لذت مى‌برند، بلکه گستره وسیعى از رفتارهاى جنسى براى هر دو جنس خوشایند است؛ یعنى تمایل دارند در مکان‌ها و وضعیت‌هاى ممکن، رابطه جنسى داشته باشند (فرانکن، ۱۳۸۴:۱۵۶).

از سوى دیگر، اظهار و ابراز جنسى در زنان کمتر از مردان است؛ چه اینکه در روایات (کلینى، ۱۴۰۷:۳۳۸/۵؛ صدوق، ۱۳۶۲:۴۳۹/۲) آمده است صبر زن بیشتر از مرد است وگرنه زمانى که میل جنسى در زن فعال مى‌شود برابر با ده مرد نیرو دارد؛[2] و در جایى دیگر (کلینى، ۱۴۰۷:

۳۳۹/۵) آمده است به این دلیل که زنان حیاى بیشترى دارند، لذت جنسى را کمتر از مردان ابراز مى‌کنند و این حیا براى آنان فضیلت به شمار مى‌آید.[3]

این تفاوت مثبت است و منشأ نتایج فراوانى براى تعادل روابط انسانى است؛ در جایى که به‌ویژه، به اطلاعاتى دقیق نیازمندیم، مشکلاتى را باعث شده است. در پژوهشى مشخص شد پسرها میزان ارتباط جنسى‌شان را بیش از چیزى بیان کردند که واقعاً داشتند، در حالى که دختران با اینکه باکره نبودند خود را باکره معرفى کردند (نیوکامر[4] و یودرى،[5] ۱۹۸۸). مردان تمایل دارند در زمینه تجارب جنسى خود مبالغه کنند و زنان نیز بسیارى از اوقات از سخن‌گفتن در این باره خوددارى مى‌کنند. تحقیق دیگرى که سیگل،[6] آتن[7] و رونگمن[8] (۱۹۹۸) انجام دادند نشان مى‌دهد ۸ از دختران دبیرستانى تجارب جنسى خود را کمتر از واقعیت بیان کرده‌اند و ۱۴ از پسران دبیرستانى بیشتر از واقعیت. این نشان مى‌دهد پسران اغراق مى‌کنند تا خودشان را دلاور جنسى معرفى کنند و دختران کمتر از واقعیت، از تجارب جنسى[9] گزارش مى‌دهند تا خود را فردى بى‌قید نشان ندهند (کاتانیا،[10] ۱۹۹۹؛ سیگِل و دیگران، ۱۹۹۸). ممکن است این مطلب تفسیرها و تبیین‌هاى متعددى داشته باشد، از جمله اینکه زن‌ها ضمن اینکه میل جنسى کمترى نسبت به مردان ندارند، در امور جنسى تمایل بیشترى به رعایت حیا دارند و دوست دارند قبل از ازدواج هیچ تجربه جنسى نداشته باشند.[11]

 

 


[1] . پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) درباره این آیه قرآن فرمود: (لاٰ تُضٰارَّ وٰالِدَةٌ بِوَلَدِهٰا وَ لاٰ مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ‌...؛ هیچ مادرى نباید به سبب طفلش زیان نبیند و هیچ صاحب فرزند (پدر) نباید به سبب فرزندش ضرر ببیند) (بقره: ۲۳۳)؛ «در دوران شیردهى زن، هر گاه مى‌خواست با همسرش ارتباط جنسى داشته باشد، زن مى‌گفت: اجازه نمى‌دهم. چون مى‌ترسم حامله شوم و این فرزندم را که شیر مى‌دهم [در اثر خشک‌شدن شیرم] بکشم. و هر گاه زن، مردش را دعوت مى‌کرد، مرد مى‌گفت: مى‌ترسم با تو نزدیکى کنم و فرزندم را بکشم. پس با او نزدیکى نمى‌کرد. پس، خداوند این روش را نهى کرد که مرد، به زن زیان بزند و زن به مرد» (کلینى، ۱۴۰۷:۴۱/۶؛ طوسى، ۱۴۱۴:۴۱۸/۷؛ عاملى، ۱۴۰۹:۱۸۹/۲۰).

[2] . «عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ لِلْمَرْأَةِ صَبْرَ عَشَرَةِ رِجَالٍ فَإِذَا هَاجَتْ کَانَتْ لَهَا قُوَّةُ شَهْوَةِ عَشَرَةِ رِجَالٍ‌».

[3] . «عَنْ أَبِى بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) یقُولُ فُضِّلَتِ الْمَرْأَةُ عَلَى الرَّجُلِ بِتِسْعَةٍ وَ تِسْعِینَ مِنَ اللَّذَّةِ وَ لَکنَّ اللَّهَ أَلْقَى عَلَیهِنَّ الْحَیاءَ‌».

[4] . Newcomer, S.

[5] . Udry, J. R.

[6] . Siegel, D. M.

[7] . Aten, M. J.

[8] . Roghmann, K. J.

[9] عباسی، مهدی، الگوی تنظیم رفتار جنسی با رویکرد اسلامی، صفحه: ۴۲، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1396 ه.ش.

[10] . Catania, J. A.

[11] عباسی، مهدی، الگوی تنظیم رفتار جنسی با رویکرد اسلامی، صفحه: ۴۳، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1396 ه.ش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۰۲ ، ۱۴:۳۱
محمد مهدی حبیبی

خودم بدون بدنم‏

بعضى مواقع خواب‏هایى مى ‏بینید که بعداً در زندگى ‏تان واقع مى‏شود، به آن خواب‏ها «رؤیاى صادقه» مى‏ گویند. با توجه به این نوع خواب‏ها از شما مى پرسم آیا در رؤیاى صادقه خودتان آن جایى بودید که الآن در بیدارى با آن روبه‏رو هستید و یادتان مى‏آید که قبلًا خوابِ همین‏جا را دیده ‏اید؟ آیا این‏طور نیست که قبلًا بدون‏ بدن به همین جا آمده بودید؟ اگر قبلًا این‏جا نیامده بودید چرا حالا کاملًا احساس مى‏ کنید قبلًا خودتان این‏جا آمده‏ اید؟ پس مى‏توان نتیجه گرفت شما بدون بدنتان خودتان هستید و قبل از این‏که بدنتان در این محل قرار بگیرد خودتان در این‏جا بوده ‏اید ولى بدنتان نبوده است، این‏ها نشان مى‏دهد که ما چه بدن داشته باشیم و چه بدن نداشته باشیم، خودمان، خودمان هستیم و بدن ما نقشى در حقیقت ما ندارد.

زیست‏ شناسان مى‏گویند: بدن انسان بعد از مدتى تماماً عوض مى ‏شود و سلول‏هاى جدیدى جایگزین سلول‏هاى قبلى مى‏ گردد ولى شما باز هم احساس مى‏ کنید که خودتان همان انسان قبلى هستید با این‏که بدنتان عوض شده است. پس بدن ما، خودِ ما نیست بلکه ابزار ماست. مثلًا شما از طریق چشم مى‏ بینید، ولى در خواب بدون چشم هم مى‏ بینید، پس اصلِ دیدن مربوط به روح است و اصل شنیدن و فکرکردن و غیره همه مربوط به روح است و این بدن ابزارى است براى این که ما آن را به حرکت درآوریم و از آن استفاده نماییم و به کمک بدن عبادت کنیم تا خودمان رشد کنیم و متعالى شویم.

مى‏ بینیم که مى ‏میریم‏

به این دلیل معتقدیم بدن ما ربطى به حقیقت ما ندارد که مثلًا وقتى دست و پاى ما قطع شد، احساس کمبود در حقیقت خودمان‏ نمى ‏کنیم و در همین رابطه مى ‏دانیم وقتى همه ‏ى بدنمان هم از روحمان جدا شد و مُردیم، مى‏ بینیم که بدنمان مُرد یعنى مى ‏بینیم که مى‏ میریم. پس بدن انسان مثل عصایى است در دست انسان، تا روح انسان به وسیله‏ ى بدن آن‏چه را اراده کرده، عملى کند.

به خودت توجه کن، مى ‏یابى که خودت غیر از تنت هستى. همین که شما به چیزى علم دارید و نسبت به آن عالِم هستید، نشان مى ‏دهد که شما غیر از آن چیزى هستید که به آن علم دارید. همان‏طور که شما به این دیوار علم دارید، ولى دیوار نیستید همین طور هم شما نسبت به بدنتان علم دارید پس خودتان غیر از بدنتان هستید.[1]

 

جوان و انتخاب بزرگ، ص: 48 و 50

 

 

 

 

 

 

 


[1] ( 1)- این موضوع در فلسفه تحت عنوان« مغایرت مُدرِک با مُدرَک» بحث مى‏شود و فلاسفه ثابت مى‏کنند چون در علم حصولى، ادراک‏کننده‏ى هرچیز غیر از آن چیزِ ادراک شده است و چون هرکس بدن خود را درک مى‏کند، پس خودِ انسان غیر از بدن اوست.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۰۲ ، ۱۱:۴۴
محمد مهدی حبیبی

مقام مادر در یک سطحى قرار گرفته که هیچ انسانى قادر به درک آن نمى ‏باشد و اگر کسى تمام عمر خود را در جهت خدمت به مادرش سپرى کند هرگز نمى‏تواند حق او را ادا نماید این عظمت به خاطر همان عنایت و توجهى است که او در ارتباط با فرزندش انجام مى‏دهد.

مادر از هنگام ازدواج و انتخاب همسر مانند پدر به فکر این است که بتواند افراد شایسته و لایقى را تحویل جامعه بدهند و هر لحظه به لنتقاد نطفه و ظهور نشانه ‏هاى فرزند نزدیکتر مى‏شود مسئولیت بسیار خطیر و دشوارى را در متن وجود و چارچوبب زندگى خویش احساس مى ‏کنند و با تمام آگاهیهاى لازم مراقب وضع روحى و اخلاقى حتى تغذیه و استراحت و ارتباطات قوم و خویشى و یا دوستانه خود مى‏شوند تا اینکه مادر با احتیاط کامل از میهمانش پذیرائى کرده و او را با حساسیتهایى که دارد از طریق برنامه‏هاى مثبت و کارهاى‏ خوب خویش که وى را متاثر مى‏سازد مورد توجه قرار دهد چون کارهاى بد و نادرست مادران همانند اعمال مثبت از چشم جنین پوشیده نیست و لذا او بیشتر از هر کس دیگر باید راه تقوا و پرهیزکارى را انتخاب کند.

در این صورت نقش شوهر به خوبى هویدا مى‏شود چون که او اغلب خواسته و نیازهاى مادر و فرزندان را تامین مى ‏کند و باید تعهدات خودشان در مقام مادر و پدرى وفادار باشند به خاطر اینکه تغذیه و یا هر چیزى که به صورت خوردنى و یا نوشیدنى توسط مادر به جنین منتقل مى‏شود در مسائل تربیتى او نقش دارد. اگر پدر مسئولیت را درجهت خانواده خود در کانال دستورات دینى انجام دهد و از طریق رعایت مرز حلال و حرام به مسائل اقتصادى، فرهنگى، روابط زناشوئى و سایر امراتى که در محیط زندگى لازم مى‏باشند دقت نماید و اعضاى خانواده خود را همانند یک فضاى سبز با آبیاریهاى سالم و به موقع مورد توجه قرار دهد به طور یقین براى مادر در جهت پذیرائى سالم از فرزندش که در شکم اوست تسهیلات بیشترى فراهم مى‏شود چون با مساعدت پدر از سنگینى بار تربیت بر دوش مادر کاسته مى‏شود.

سؤال: چرا مقام مادرى از همه مقاها بالاتر و ارزشمندتر و سنگین و دشوار است؟

جواب: مقام مادرى به هیچ عنوان با مقامات موجود در میان مردم قابل مقایسه نیست به خاطر اینکه صلاحیت انسان در احراز مقامى تربیت‏هاى او معطوف مى‏شود یعنى اگر او چنین افرادى را تحویل جامعه بدهد آنها مى‏توانند به مقامى نائل گردند.

و سنگینى و یا دشوارى این مقام به خاطر این است که تمام خصوصیاتى که در روح و شخصیت مادرى وجود دارد باید از طریق مناسبى به فرزندان منتقل شده‏ و آنها با همان زیبائیها در جامعه ظاهر شود.

تمامى ارزش و زیبائیهایى که مادر به وسیله آنها شناخته مى‏شود مانند، مه و محبت، ایثار عواطف، عفو گذشت و صبر و حوصله، کوتاهى نکردن در انجام وظائف، تغافل و چشم ‏پوشى وو ... اگر از طریق کارشناسى خود مادر به نونهالان انتقال یابد و جوانانى با این زیبائیها وارد جامعه بشوند یقین آن حدیث نبوى (ص) در حق مادر معنا پیدا مى‏ کند.

قال رسول الله (ص):

الجَنّهُ تَحتَ اقدامِ الامِّهاتِ،

بهشت زیر پاى مادران است.

معناى بهشت محیطى که در آن صلح و صفا و مهر و محبت، عواطف، نوع‏دوستى، عدالت، پذیرفتن حرف حق، عدم غرور و تکبر در برابر واقعیات، مقدم داشتن دیگران بر خویشتن، بدیها را با محبت و خوبى جواب دادن، صبر و حوصله، عفو و گذشت وو ... بوده باشد.

اگر مادران در این مقام بمانند و مسئولیت خودشان را که همان منتقل ساختن صفات حمیده و زیبائیهاى حیرت‏انگیز خود به فرزندان است به خوبى انجام دهند به طور یقین جامعه انسانى را به بهشت مبدل خواهند کرد و قرآن هم مى ‏فرماید: مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَکَرٍ او اونثى وَ هُو مؤمن فَلَنُحِیَّینَّهُ حیاهً طیّبهً‏[1]

هر کسى مرد و یا زن اعمال صالح و شایسته انجام دهد در حالیکه مؤمن است و به قصد قربت و یاد خدا انجام داده باشد ما او را به یک زندگى پاک و آرام وارد مى‏کنیم معناى حیات طیبه محیط آرام و زیبائى است که به وسیله انسانها تربیت یافته در دامان مادران مؤمن و آگاه به وظائف مادرى صورت مى‏ پذیرد و در اجتماع تحقق مى‏یابد. چنانچه در مطالب فوق بیان کردیم و از همین نکته معناى احادیثى که در ارتباط با زنان آمده روشن مى‏شود: مثلا زنان در بیرون از خانه کمتر ظاهر شوند یا گوشه خانه‏هایشان مسجد آنانست یا در طرف مشورت مردان واقع نشوند، و به شغلهاى اجتماعى روى نیاورند وو ...

اگر از همه احادیثى که در این زمینه وارد شده تنها استحباب و یا بهتر بودن را بفهمیم یعنى بهتر است زنان کمتر در بیرون از خانه ظاهر شوند یا در مسائل اجتماعى و شغلهایش یا در عنوان مشورت وو ... وارد نشوند به حق مطلب خیلى نزدیک مى‏شویم که زن مسئولیت ویژه‏اى دارد نباید روح و روان زنان از حوزه مسئولیت مادرى به چیزهاى دیگرى منحرف شود به خاطر اینکه بهشت در زیر پاى آنانست و جامعه انسانى به آن نیاز دارد اگر روزى در قلب مادر لذت تربیت فرزند کمتر احساس شود و او از دوران کودکى در این جهت دریافت‏هایى نداشته که روزى مادر مى‏شود و از طریق تحویل فرزندان صالح محیط زندگى را به بهشت مبدل خواهد کرد بلکه همیشه در کنار علم و رشد سنى او وعده‏هاى شغلى مطرح شده و ذهن او از احساس لذت مادرى در تربیت نونهالانش به سوى کارهاى دیگرى منحرف گردد در این حال اجتماع بشرى با کمبودهاى غیرقابل جبرانى روبه‏ رو شده و هر لحظه با اعمال نادرست انسانها محیط زندگى به جهنم سوزان تبدیل گردد و در عصر حاضر این واقعیت بر همگان قابل لمس است.[2]

 

 

 


[1] ( 1). نحل/ 97.

[2] فتاحى، حمید، با زیبائیها و آرامشها در خانواده، 1جلد، انتشارات استاد احمد مطهرى - قم - ایران، چاپ: 1، 1379 ه.ش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۰۲ ، ۰۸:۰۴
محمد مهدی حبیبی

در تفسیر روح البیان مى‌نویسد: «در خراسان، شیخ احمد حربى، همسایۀ گبرى به نام بهرام داشته است. هیچ‌وقت خانۀ یکدیگر نمى‌رفتند، به واسطۀ اینکه مذهبشان با هم مخالف بوده است. براى شیخ گفتند که همسایۀ گبرش همۀ دارایى‌اش را به کسى داده تا معامله کند. خبر آوردند که در راه، سرمایه‌اش را دزد زده است. به شیخ گفتند او بر تو حقّ همسایگى دارد، خوب است از او دلجویى کنید؛ چون حقّ همسایه با اختلاف دین هم ساقط نمى‌شود.

شیخ و چند نفر آمدند خانۀ بهرام. وقتى دید عالم مسلمین آمده، حیران شد و روى دست و پاى شیخ افتاد به خیال خودش شیخ توقّع اطعام و پذیرایى دارد. در فکر رفت وسایل پذیرایى مهیّا کند، شیخ فرمود: ما آمده‌ایم تو را تسلیت دهیم؛ چون شنیده‌ایم سرمایه‌ات از کفت رفته است.

واقعا از شخص گبر عجیب است. گبر گفت: کدام مصیبت‌؟ سه نعمت بزرگ خدا به من داده است که شما باید براى آن به من تبریک بگویید: اوّلش خداى عالم به من عفّت نفس داد که دزدى نکردم و مال کسى را نبردم. دزد مال مرا برده است. چقدر شکر

دارد. مظلوم شدن ناله ندارد، ظالم شدن ناله دارد. توسرى خوردن بیجا ناله ندارد، تو سرى زدن بى‌جا ناله دارد. و او باید از گناهش ناله کند. آنکه تو سرى خورده باید بداند خدا عوض مى‌دهد. شاد باشد. شکر خداى را که من مال کسى را نبردم. مظلوم باید شاد باشد.

نعمت دوّم اینکه: تمام آنچه را که خدا به من داده بود، همۀ آنها از بین نرفته است؛ خانه‌ام هنوز باقى است. سرسایه‌اى دارم. فرش زیر پا دارم. مگر انسان تمام باید جهات فقد و عدم را ببیند، هستى بین نباشد. چرا چیزهاى دیگر را که هنوز دارم نبینم‌؟ نظیر آن شخصى که فقیر بود و ناراحتى مى‌کرد. در خواب ملکى به او گفت: اگر چشمت رو به کورى برود چقدر حاضرى بدهى تا علاج شوى‌؟ گفت: ده هزار دینار طلا. پرسید: اگر گوشت کر شود، چطور؟ گفت: آنهم ده هزار دینار و همچنین شمرد تا ده عضو و قوّه، آن‌وقت به او گفت: اى بندۀ خدا! اگر تو یک‌صد هزار دینار داشتى و مى‌دادى به قول خودت تا سلامتى این ده عضو را بیابى، حالا خیال کن داشتى و دادى، تحمّل درد هم هیچ. پیشامد ناگوارى برایت شده، جهات هست را هم دریاب:... فَاذْکُرُوا آلاٰءَ اللّٰهِ...[1] بچّه‌ات مرد، ببین خدا خودت را نگه داشت تا بتوانى بار سفر ببندى، بگذرم.

گبر گفت[2]: نعمت سوّم - که محل شاهد من است - شکر خداى را مصیبت به مال خورد نه به دینم، نه به دلم، دینم که نرفت.

شیخ فرمود: اى گبر! این حرفهایى که تو مى‌زنى، حقیقت اسلام است. خیلى هوشیارى مى‌خواهد این فهم با این وضع. حیف نباشد آتش را مى‌پرستى با این فهم و ادراک. بیچاره عذر آورد که جهت تقلید آبا و اجدادى بوده. حقیقتش این است که ما به آتش اظهار ارادتى مى‌کنیم که فردا به آن نسوزیم دیگر آنکه این آتش در عالم عناصر، عنصر مهمّى براى تربیت اشیاء است و همه به آن نیازمندند.

شیخ فرمود: آتش شعور ندارد، ضعیف است. همین آتش را مشت آبى یا خاکى نابود مى‌کند. چقدر ناتوان و نادان است. من که هیچ‌وقت آتش ستایش نکردم با تو که

عمرى آن را پرستیدى، هر دو دستمان را در آن مى‌کنیم، ببینیم آیا دست کدام یک را نمى‌سوزاند. آتش که شعورى ندارد. همه را فرمود کم‌کم جهت تقلیدى را که در بهرام بود، کنار زد و حق بر او واضح گردید. چند سؤال مى‌کند و شیخ پاسخ مى‌دهد، آن‌وقت در همان مجلس، شهادتین را جارى مى‌کند و مسلمان مى‌شود. بعد هم شیخ گریه مى‌کند.

علّتش را مى‌پرسند، مى‌فرماید: گبرى پس از چند سال راه نجات را پیدا کرد و ایمان به خدا و پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله آورد؛ امّا من بدبخت ندانم آخر کار ایمان ثابت و راسخى که باید با خود ببرم همراه مى‌برم یا نه‌؟ یا ایمانم کم مى‌شود و صدمه مى‌خورد».[3]

 

 


[1]  اعراف: ۶۹.

[2] دستغیب، عبدالحسین، ایمان، صفحه: ۸۶، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی، قم - ایران، 1387 ه.ش.

[3] دستغیب، عبدالحسین، ایمان، صفحه: ۸۷، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی، قم - ایران، 1387 ه.ش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۰۲ ، ۱۴:۳۱
محمد مهدی حبیبی

قرآن مجید به دین باوران دستور مى‏ دهد که چشمان خویش را بى‏ پروا بر هر کس نگشایند. «به چشمانت بیاموز که هر کس،

ارزش دیدن ندارد»؛ زیرا چشم انسان، عرصه واردات دل و فکر او را فراهم مى‏سازد.

نگاه به نامحرم که زمینه فساد را فراهم مى ‏کند، حرام شمرده شده است؛ چه تصویر باشد و چه فردى در کنار انسان و عجیب است که انسان‏ها را مى‏ توان از روى چشم‏هاى عفیف و غیرعفیف، شناخت. چشمان عفیف، ارزشمندند و چشم دریده، ادب نگاه نمى ‏دارد.

انسان موفق، بر هر آن‏چه مى‏ رسد، بى‏پروا، چشم نمى ‏گشاید و نگاه خویش را محدود مى ‏سازد. اگر کسى عفتِ نگاه نداشته باشد، چه بسا که به بى‏ عفتى در عرصه ‏هاى دیگر دچار شود. این عفت، خاص مردان نیست؛ بلکه زن هم باید عفت را رعایت کند. گر چه بیمارى چشم‏چرانى، در مردان بیشتر شیوع دارد و مردان، با چشمانشان به دام مى ‏افتند و زنان، با گوش‏های شان.[1]

 

 

 

[1] نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه‏ها (معاونت آموزشى و پژوهشى استادان و دروس معارف اسلامى)، ماهنامه پرسمان سال ششم (1386)، 9جلد، مؤسسه فرهنگى و هنرى ابناء الرسول (ص) - تهران، چاپ: اول، 1392.

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۰۲ ، ۱۴:۲۳
محمد مهدی حبیبی

 


همان طور که قبلاً توضیح داده شد، بیمارى ختم و بیمارى طبع یکى است و به همین جهت در روایت ختم به طبع تفسیر شده است و این دو کلمه هر دو به «مهر شدن قلب» ترجمه مى‌شوند.

بنا بر این، بیمارى ختم مانند بیمارى طبع، عبارت است از پیدایش حالت و طبیعت خاصى در اندیشه و روان انسان که مانع شناخت‌هاى عقلى و قلبى است.

البته از هر یک از این دو تعبیر نکتۀ ویژه‌اى را مى‌توان استنباط کرد:

نکته‌اى که در تعبیر طبع وجود دارد این است که این بیمارى سبب مى‌شود طبیعت اولیۀ انسان تغییر کند و ناشایستگى به صورت طبیعت ثانوى او در آید.

و نکته‌اى که در تعبیر ختم به نظر مى‌رسد این است که بیمارى اندیشه و روان، در اوج شدت، سبب مى‌شود که با تغییر طبیعتِ نخستین انسان، کار او در این جهان پایان یابد و پروندۀ تبهکارى‌اش مختومه و هلاکتش قطعى گردد:

«خَتَمَ اللّٰهُ عَلىٰ قُلُوبِهِمْ وَ عَلىٰ سَمْعِهِمْ وَ عَلىٰ أَبْصٰارِهِمْ غِشٰاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ‌.[1]

خداوند بر دل‌ها و گوش‌هاى آنان مهر نهاده است و بر چشم‌هایشان پرده‌اى افتاده و براى آنان عذابى دردناک است».

و اما این که چرا و چگونه انسان مبتلا به بیمارى ختم مى‌شود، پاسخ این سؤال را باید در سورۀ جاثیه جویا شد:

«أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ وَ أَضَلَّهُ اللّٰهُ عَلىٰ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلىٰ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلىٰ بَصَرِهِ غِشٰاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللّٰهِ أَ فَلاٰ تَذَکَّرُونَ‌.[2]

آیا دیدى آن کس را که هوس خود را خداى خود گرفته است و خداوند او را براساس علم گمراه نموده و بر گوش و قلبش مهر نهاده و بر دیده‌اش مانعى قرار داده است‌؟ چه کسى بعد از خدا او را هدایت مى‌کند؟ آیا هشیار نمى‌شوید؟».

یعنى هواپرستى سبب مى‌شود که انسان هوسران به تدریج به بیمارى ختم مبتلا شود و در این صورت گوش عقل و دل او مهر و موم مى‌شود و دیدۀ بصیرت وى کور مى‌گردد. و هنگامى که خداوند راه‌هاى شناخت عقلى و قلبى را بر انسان مسدود کرد، دیگر هیچ کس نمى‌تواند او را هدایت و راهنمایى کند.[3]

 

[1]  . بقره: آیۀ ۷.

[2]  . جاثیه: آیۀ ۲۳.

[3] محمدی ری‌شهری، محمد، مبانی شناخت، صفحه: ۳۵۲، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1388 ه.ش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۰۲ ، ۱۴:۱۲
محمد مهدی حبیبی