فرهنگ ، تاریخ ایران و جهان

مطالبی در سبک زندگی ، تاریخ ، فرهنگ و تمدن ایران و جهان

فرهنگ ، تاریخ ایران و جهان

مطالبی در سبک زندگی ، تاریخ ، فرهنگ و تمدن ایران و جهان

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دستغیب» ثبت شده است

وَ الْعَصْرِ* إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ* إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ.

باید ایمان را پیدا و زیاد کرد. درجاتش را باید دانست. اسبابش را باید به دست آورد و حالا چه باید کرد؟ ایمان چطور پیدا مى‏شود و زیاد مى‏گردد؟ حفظش به چیست؟ ....

کسى که بخواهد از ایمان باخبر شود، مؤمن‏شناس شود، باید نزد امیر المؤمنین علیه السّلام برود که حکمران و فرمانرواى اهل ایمان است. آن آقایى که خدا و رسول او را امیرش قرار داده، باید ایمان را از او پرسید؛ یعنى شاه ولایت؛ ماه هدایت؛ اسد اللّه الغالب؛ علىّ ابن ابى طالب علیه السّلام. اى سرور مؤمنان! مؤمن کیست و ایمان چیست؟ سببش کدام و مراتبش چیست؟

در نهج البلاغه این پرسش از امیر المؤمنین شد، آقا در مقام جواب فرمود:

«الایمان على اربع دعائم: على الصبر و الیقین و العدل و الجهاد».[1]

«ایمان چهار ستون دارد، اگر یکى نباشد، عمارت ایمان خراب مى‏شود. اوّلین ستون ایمان، صبر است. آدمى که صبر ندارد، ایمان ندارد. آدمى که اهل صبر نیست ایمان هم‏ نمى‏تواند بیابد ...».

در جلسه گذشته این معنا قدرى روشن شد. عرض کردم کسى که اهل صبر نیست، رشد عقلى ندارد. حال بچّگى چطور مى‏تواند ایمان به غیب پیدا کند. چطور مى‏تواند وابسته به غیب گردد؛ یعنى مثل بچّه غیر از مادّه و چیزى که چشمش به آن مى‏خورد (یعنى محسوس)، امنى پیدا نمى‏کند. بچّه وقتى قهر مى‏کند، مگر چیز مشت پرکنى به او بدهند تا آرام بگیرد. بچّه پنجاه ساله، چهل ساله هم امنش به چه چیز است؟ پول، زن و مقام. به این چیزها آرامش مى‏گیرد. باید برسد به حدّى که به غیب امن پیدا کند. به ماوراى طبیعت. خدا و محمّد و آل محمّد علیهم الصلوة و السّلام. به آنها مى‏خواهد امنیّت پیدا کند. تا خبر نداشته باشد، تمرین صبرى نکرده باشد، رشد پیدا نمى‏کند تا بتواند به ماوراى طبیعت علاقه‏مند گردد: الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ ...[2] غیب؛ یعنى ماوراى حس. غیر از این محسوسات. غیر آنچه به چشمت مى‏خورد. آنچه در غیب عالم و در نهان از حس تو است باید به آن علاقه‏مند شوى و آن در وقتى است که صبر داشته باشى.

در مراتب سه‏گانه‏اى که قبلا ذکر گردید، در صبر بر گناه، اگر توانستى خودت را بگیرى، کم‏کم رشید مى‏شوى. رشد پیدا مى‏کنى. صبر بر طاعت هم همین است. چرا به «روزه»، صبر مى‏گویند: ... اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ ...[3] (صبر تفسیر شده است به روزه) روزه، صبر است؛ یعنى کفّ نفس است. بازداشت خود است. آرامش دل است.

زبان، اعضا و جوارح و دل آرام است که چند ساعت دیگر، چیز مى‏خورم. کفّ نفس مى‏کند. خودش را نگه مى‏دارد. یک ماه مى‏گذرد، رشدى در عقل او پیدا مى‏گردد.

آماده ایمان به غیب مى‏شود. امنش به غیب مى‏گردد. به ماوراى طبیعت. حبّ دنیا کم مى‏شود. از آن طرف حبّ خدا، آخرت و اهل بیت زیاد مى‏گردد.

خلاصه صبر که مى‏فرماید ستون دین است، صبر نسبت به ایمان مثل سر است نسبت به بدن. بدن بى‏سر هیچ فایده ندارد. کسى که بگوید مؤمنم ولى صبر ندارد، این چه ایمانى است؟ این‏جا ایمان پیدا نمى‏شود. اگر هم پیدا شود، کجا مى‏ماند؟ اگر صبر نکند؛

یعنى نتواند از گناه پرهیز کند، نتواند در برابر طاعت محکم بایستد، دل، تاریک مى‏گردد. کدورت نفس و تاریکى قلب، چگونه با نور ایمان جمع مى‏گردد؛ مثلا خواب شیرین بین الطلوعین تابستان را نفس مایل است، نفسش مى‏گوید بخواب؛ ولى عقلش مى‏گوید برخیز اطاعت امر کن. اگر صبر کند، کفّ نفس کند، برخیزد نماز صبحش را بخواند، چندى بدین منوال باشد، رشدى در عقل، روح و ادراکش پیدا مى‏شود تا کار به جایى مى‏رسد که مى‏تواند ایمان به غیب پیدا کند. هر طاعتى همین است. انفاقى که کردى، صبر کردى، مال را از دست خودت رد کردى، یقین بدان به خودت احسان کردى. به خودت محبّت کردى. همان‏طور اگر امساک کردى و اللّه به خودت ظلم کردى.[4]

 

 


[1] ( 1)- نهج البلاغه فیض الاسلام: حکمت 30( فراز 1)؛ اصول کافى: 2/ 50.

[2] ( 1)- بقره: 3.

[3] ( 2)- بقره: 153.

[4] دستغیب، عبد الحسین، ایمان - قم، چاپ: دوم، 1387 ه.ش.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۰۲ ، ۱۰:۲۵
محمد مهدی حبیبی