فرهنگ ، تاریخ ایران و جهان

مطالبی در سبک زندگی ، تاریخ ، فرهنگ و تمدن ایران و جهان

فرهنگ ، تاریخ ایران و جهان

مطالبی در سبک زندگی ، تاریخ ، فرهنگ و تمدن ایران و جهان

طبقه بندی موضوعی

۸ مطلب در دی ۱۴۰۲ ثبت شده است

۷ - به گزارش هراکلاید (Herakleides) (۱) ساخت نیمکت‌هاى پوشال‌دار (۲) کشف ایرانیان است تا جاى نشستن و خوابیدن زیبا و راحت باشد. هنگامى که اردشیر (۳)تیماگراس (Timagoras) (۴)- و یا به گزارش دیگر انتیم (Entimos) - را که به سبب رشک بر ثمیستکل (۵) به نزد شاه بزرگ رفته بود، نواخت، به او یک چادر بسیار بزرگ و زیبا و یک نیمکت پوشال‌دار با پایه‌هاى نقره‌اى بخشید. همچنین براى او رواندازهاى گرانبهایى براى تزیین نیمکت‌ها فرستاد و کسى را هم فرستاد که نیمکت‌ها را با آن رواندازها تزیین کند، چون معتقد بود که این کار از دست یونانیان بر نمى‌آید. به هر روى، پادشاه تیماگراس را براى صرف ناشتایى نیز به جمع خانوادگى خود خواند و این افتخارى بود که نه پیش از او و نه پس از او نصیب هیچ یونانى دیگرى نشده بود، چون این افتخار، دانسته تنها براى نزدیکان پادشاه و بزرگان دربار در نظر گرفته شده بود و نه براى کسانى چون تیماگراس، هر چند او به خدمت شاه بزرگ در آمده بود و با احترام هم پذیرفته شده بود. چون هنگام صرف ناشتایى رسید، اردشیر دستور داد برخى چیزها را که ویژۀ پادشاه چیده بودند به میز تیماگراس ببرند. اردشیر در حالیکه پیش از آن براى آنتالکیداس (Antalkidas) (۶) تنها یک حلقۀ گل که آن را در روغن معطر خوابانده بودند فرستاد، ولى به تیماگراس بسیار چیزها بخشید و او را چنانکه رفت، به صرف ناشتایى به جمع خانوادگى نیز خواند. بدین سبب بزرگان ایرانى رنجیدند، چون با این کار از ارزش آن افتخار کاسته شده بود و دوباره جنگى با یونان نیز در پیش بود (؟). بارى، آنچه شاه بزرگ به تیماگراس بخشید اینها بود: یک نیمکت پوشال‌دار با پایه‌هاى نقره‌اى، یک رو انداز نفیس، یک چادر با نگاره‌هایى از گل‌ها و آسمان شب، یک صندلى بزرگ نقره‌کارى شده، یک چتر زراندود، بیست کاسۀ زرّین گوهرنشان و صد کاسۀ سیمین بزرگ، کوزه‌هاى سیمین شراب، صد کنیزک، صد بنده و شش هزار آلات زرّین گوناگون غیر از وسایلى که براى مصرف روزانه بکار مى‌رفت (دوم ۳۱، ص ۸۵).[1]

 

 


[1] آثنایوس‌ نوکراتیس. ایرانیات در کتاب بزم فرزانگان. مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1386، ص 10.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۰۲ ، ۱۲:۵۴
محمد مهدی حبیبی

(۱) وى در آغاز، به تسالیان، خویشاوندى کهنى را که آن‌ها را از هراکلس به هم پیوند مى‌داد یادآور شد.[1] این‌چنین پس از آنکه با سخنانى دل‌پذیر و وعده‌هایى بزرگ، دل آن‌ها را به دست آورد، ایشان را متقاعد ساخت به واسطه‌ى حکمى از اتحادیه‌ى تسالیان[2]، فرماندهى را که وى از پدرش به ارث برده بود، به وى واگذارند.

(۲) پس از آن، وى نظر مردمان همسایه را به سوى خویش جلب کرد و آنان را با خود هم‌داستان کرد. آنگاه به سوى ترموپیل پیش رفت و شوراى آمفیکتیون[3] را گرد هم آورد و آن‌ها را متقاعد ساخت تا به واسطه‌ى حکم شوراى مرکزى، سیادت یونان را به وى واگذار کنند.

(۳) در طى مبادلات سیاسى با مردمان آمبراسى، با رویى خوش فرستادگان آن‌ها را پذیرا شده و به آنان باوراند که اکنون زمان براى استقلال‌شان اندکى زود است و وى آن را با خلوص نیت به آن‌ها خواهد بخشید!

(۴) اما براى ترساندن آن‌هایى که از اطاعت سربازمى‌زدند پیشاپیش سپاه مقدونى، با سازوبرگى رعب‌انگیز، قدم در راه نهاد. با راه‌پیمایى شتابان به بئوسى

رسید و اردویش را مجاور کادمه برپاکرد و وحشت را در تب بپراکند.

(۵) حدود همین زمان، آتنیان با این خبر که شاه تا بئوسى پیش آمده است، دیگر او را همچون گذشته به دیده تحقیر نمى‌نگریستند. چابکى مرد جوان و نیرویى که در کارهایش نمایان مى‌شد، ترس بزرگى را، بر آن‌هایى که مخالف وى بودند، مستولى ساخت.

(۶) از این روى، آتنیان از سویى حکم کردند که دارایى‌هاى واقع در اطراف شهر را به داخل شهر انتقال داده و از باروهاى شهر با دقتى هرچه تمام‌تر پاسدارى کنند؛ از سوى دیگر، نمایندگانى را به سوى اسکندر گسیل داشتند تا از وى بخواهند آن‌ها را، از اینکه فرماندهى را بى‌درنگ به وى واگذار نکردند، مورد عفو و بخشش قرار دهد.

(۷) دموستن نیز عضوى از این فرستادگان بود، اما به جاى آن که همراه با دیگر نمایندگان نزد اسکندر برود به مجرد آنکه به سیترون[4] رسید با پاى پیاده به آتن بازگشت؛ خواه به خاطر سیاست ضد مقدونى گذشته‌اش ترسیده بود، خواه مى‌خواست در مقابل دیدگان پادشاه پارسیان، مورد سرزنش قرار نگیرد.

(۸) در واقع گفته مى‌شود که وى براى پیشبرد سیاستى ضد مقدونى، پول هنگفتى از پارسیان دریافت کرده بود.[5] در این‌باره مى‌گویند که اشین[6] نیز با نکوهش دموستن، به خاطر فساد، در سخنرانى‌اى اعلام کرد: «کنون، بى‌گمان، طلاى شاه، وام‌هاى او را پوشانده است؛ ولى این نیز بسنده نخواهد کرد، زیرا هرگز دارایى و ثروت، روح یک مفسد را خرسند نگردانیده است.»[7]

(۹) اسکندر با مهربانى به نمایندگان آتنى پاسخ گفت و این‌چنین، عموم را از وحشت بزرگى که سراسر وجودشان را فراگرفته بود، رهانید. از دیگر سوى، اسکندر به فرستادگان و نمایندگان دستور داد به کورنت بروند. وقتى اعضاى اصلى مجمع گرد آمدند، شاه براى آن‌ها، با واژگانى سنجیده، سخنرانى کرد و یونانیان را متقاعد ساخت تا حکم کنند «که اسکندر، سپهسالار کل قواى یونان با قدرت تام خواهد بود و اینکه جملگى، جنگ علیه پارسیان را، به خاطر جنایت‌هایى که در حق یونانیان روا داشتند و به موجب آن مجرم شناخته شده‌اند، پى خواهند گرفت.» شاه پس اینکه این منصب را به چنگ آورد از آنجا با سپاه به مقدونیه بازگشت. [8]

 

 


[1]  . ر. ک. به: ژوستن، ۱۱، ۳ (Duxuniversaegentiscreatusest.) ؛ یک خویشاوندى افسانه‌اى، تمنیدها و آلوئادها را به هم پیوند مى‌داد. ن. ک به:
M.Sordi,Lalegatessalafinoad Alessandro Magno(1958),pp.68-69.
از این روى، از ۳۵۶-۳۵۷ پ. م اینان از فیلیپ حمایت مى‌کردند (دیودور، ک ۱۶، ۱۴، ۱-۲)

[2]  . درباره‌ى روابط اسکندر با اتحادیه‌ى تسالى؛ ن. ک. به:
H.D.Westlake,Thessalyinthefourthcentury B.C.(1935),p.217-223;M.Sordi,op.cit.,pp.302-306 اسکندر مى‌بایست از آزردن تسالیان خوددارى مى‌کرد، زیرا اینان آن‌چنان به قوانین خویش پایبند بودند که در واقع شاهان مقدونى بر آن‌ها حکم‌فرمایى مى‌کردند. ر. ک به: پولیب (۴، ۷۶)

[3]  . Leconseildes Amphictyons

[4]  . Citheron

[5]  . تبانى میان دموستن و دربار شوش مسلم بوده است. ر. ک. به:
Eschine,contre Ctes.156-164-173-209-239-250-259;justin,11,3;
پلوتارک (Demosthene,20,4-5) به اسنادى اشاره مى‌کند که اسکندر در ارگ شوش پیدا کرد و براى این خطیب ناگوار بود. ن. ک. به:
G.L.Cawkwell,The Crowningof Demosthenes,class.Quat.,19(1969),pp.176-177

[6]  . (Eschine) ؛ خطیب آتنى (حدود ۳۹۰-۳۱۴ پ. م). وى رقیب دموستن بود.

[7]  . ر. ک. به: Eschine,contre Ctes.173

[8] دیودوروس‌ سیسیلی‌. ایران و شرق باستان در کتابخانه تاریخی. جامى، 1384، ص 623.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۰۲ ، ۱۲:۳۶
محمد مهدی حبیبی

(۱) از دیگر سوى، اسکندر پس از آگاهى از این که بسیارى از یونانیان تمایل به شورش دارند، بسیار نگران شد.

(۲) در واقع، چون دموستن[1] سیاستى ضد مقدونى را پیش مى‌برد، آتنیان از

خبر مرگ فیلیپ خرسند شده، دیگر نمى‌خواستند فرماندهى یونانیان را به مقدونیان واگذارند. آن‌ها با فرستادن مأموران مخفى براى آتال، پیمان سرى همکارى دوجانبه‌اى را با وى منعقد کردند و بسیارى از شهرهاى یونانى را برانگیختند تا خواستار آزادى خویش شوند.

(۳) از دیگر سوى، اتولى‌ها[2] به بازگشت تبعیدیان آکارنانى[3] که توسط فیلیپ تبعید شده بودند، حکم کردند. به تحریک آریستارک[4]، مردمان آمبراسى[5]، ساخلویى را که فیلیپ مستقر کرده بود، بیرون رانده و حکومتى دموکراتیک در شهر برپاکردند.

(۴) تباییان نیز چون آن‌ها، حکم به اخراج ساخلویى که کادمه را در اشغال خویش داشت، داده و تصمیم گرفتند فرماندهى یونانیان را به اسکندر نسپارند.

آرکادیان که تنها یونانیانى بودند که فرماندهى را به فیلیپ واگذار نکرده بودند، از اسکندر نیز اطاعت نکردند.

(۵) دیگر شهرهاى پلوپونز، نظیر آرگوسیان، الیدیان، لاسدمونیان و برخى مردمان دیگر، جملگى سوداى استقلال را در سر مى‌پروراندند. بسیارى از قبایلى که در آن سوى مرزهاى مقدونیه مى‌زیستند نیز سوداى شورش داشتند و در بین بربرهایى[6] که در این منطقه مى‌زیستند، آشوب و ناآرامى زیادى حکم‌فرما بود.

(۶) اما به رغم مشکلات بزرگ و تهدیدهاى جدى که پادشاهى با آن‌ها مواجه بود، اسکندر که در آن زمان جوانى بیش نبود، به رغم انتظار، امور عمومى را در اندک زمانى، هرچند که بسیار دشوار بودند، سروسامان داد. وى با برخى از آنان

وارد مذاکره شد و آنان را متقاعد کرد و این‌چنین، نظرشان را به سوى خویش جلب کرد و با پراکندن ترس و وحشت در میان برخى دیگر، آنان را به راه راست رهنمون کرد. سر آخر، برخى دیگر نیز از طریق نیروى قهریه، مطیع شده و تحت فرمان او درآمدند.[7]

 

 


[1] . (Demosthene) ؛ خطیب و سیاستمدار آتنى (۳۸۴-۳۲۲ پ. م)

[2] . (Etoliens) ؛ ساکنین اتولى (Etolie) که سرزمینى بود واقع در شمال خلیج کورنت.

[3] . Acarnanie

[4] . این آریستارک (Aristarque) شناخته نشده است.

[5] . درباره‌ى آمبراسى (Ambracie) ؛ ن. ک به:
N.G.L.Hammond,Epirus(1967),pp.135-149
شهر اهمیت راهبردى زیادى براى مقدونیان داشته است. درباره‌ى وضع سیاسى در یونان از زمان خرونه (Cheronee) ؛ ر. ک به:
C.Roebuck,Thesettlementsof Philip IIin338 B.C.,class.phil.43(1948),pp.73-92

[6] . منظور ایلیرى‌ها و ترى‌بال‌هاست. ر. ک به: آریان (۱، ۱، ۴)

[7] دیودوروس‌ سیسیلی‌. ایران و شرق باستان در کتابخانه تاریخی. جامى، 1384، ص 620.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۰۲ ، ۱۱:۳۵
محمد مهدی حبیبی

دیگرى از ناخدایان کشور طلا موسوم به اسمیعیل بن ابراهیم بن مرداس داماد اشکنین و معروف به اسمیعیلویه حکایت کرد که در یکى از مسافرت‌هاى کشور طلا نظر به حادثه‌اى که براى کشتى رخ داده بود کشتى را به طرف ساحل نزدیک لامرى راندم و براى توقف در آن مکان لنگر بزرگ کشتى را به دریا انداختم اما دیدم کشتى توقف نکرد و همچنان راه خود را مى‌پیمود، علت را ندانستم. به غواص کشتى گفتم طناب لنگر را گرفته به آب فرو رود و ببیند علت چیست، غواص همینکه خواست به آب فرو رود خرچنگ عظیمى را دید که در زیر آب لنگر کشتى را در چنگال خود گرفته و با آن بازى مى‌کند و کشتى را با خود مى‌برد. به مشاهدۀ این احوال ملوانان کشتى فریاد برآوردند و سنگ‌ها به دریا ریختند تا لنگر را از چنگ حیوان خلاص کرده به طرف دیگر دریا افکندند؛ وزن لنگر متجاوز از ششصد من بود.[1]

 

 


[1] رامهرمزی، بزرگ بن شهریار. مترجم محمد ملک زاده. ، عجایب هند، صفحه: ۶، 1348 ه.ش.، تهران - ایران، بنیاد فرهنگ ایران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۰۲ ، ۱۱:۰۲
محمد مهدی حبیبی

وَ الْعَصْرِ* إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ* إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ.

باید ایمان را پیدا و زیاد کرد. درجاتش را باید دانست. اسبابش را باید به دست آورد و حالا چه باید کرد؟ ایمان چطور پیدا مى‏شود و زیاد مى‏گردد؟ حفظش به چیست؟ ....

کسى که بخواهد از ایمان باخبر شود، مؤمن‏شناس شود، باید نزد امیر المؤمنین علیه السّلام برود که حکمران و فرمانرواى اهل ایمان است. آن آقایى که خدا و رسول او را امیرش قرار داده، باید ایمان را از او پرسید؛ یعنى شاه ولایت؛ ماه هدایت؛ اسد اللّه الغالب؛ علىّ ابن ابى طالب علیه السّلام. اى سرور مؤمنان! مؤمن کیست و ایمان چیست؟ سببش کدام و مراتبش چیست؟

در نهج البلاغه این پرسش از امیر المؤمنین شد، آقا در مقام جواب فرمود:

«الایمان على اربع دعائم: على الصبر و الیقین و العدل و الجهاد».[1]

«ایمان چهار ستون دارد، اگر یکى نباشد، عمارت ایمان خراب مى‏شود. اوّلین ستون ایمان، صبر است. آدمى که صبر ندارد، ایمان ندارد. آدمى که اهل صبر نیست ایمان هم‏ نمى‏تواند بیابد ...».

در جلسه گذشته این معنا قدرى روشن شد. عرض کردم کسى که اهل صبر نیست، رشد عقلى ندارد. حال بچّگى چطور مى‏تواند ایمان به غیب پیدا کند. چطور مى‏تواند وابسته به غیب گردد؛ یعنى مثل بچّه غیر از مادّه و چیزى که چشمش به آن مى‏خورد (یعنى محسوس)، امنى پیدا نمى‏کند. بچّه وقتى قهر مى‏کند، مگر چیز مشت پرکنى به او بدهند تا آرام بگیرد. بچّه پنجاه ساله، چهل ساله هم امنش به چه چیز است؟ پول، زن و مقام. به این چیزها آرامش مى‏گیرد. باید برسد به حدّى که به غیب امن پیدا کند. به ماوراى طبیعت. خدا و محمّد و آل محمّد علیهم الصلوة و السّلام. به آنها مى‏خواهد امنیّت پیدا کند. تا خبر نداشته باشد، تمرین صبرى نکرده باشد، رشد پیدا نمى‏کند تا بتواند به ماوراى طبیعت علاقه‏مند گردد: الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ ...[2] غیب؛ یعنى ماوراى حس. غیر از این محسوسات. غیر آنچه به چشمت مى‏خورد. آنچه در غیب عالم و در نهان از حس تو است باید به آن علاقه‏مند شوى و آن در وقتى است که صبر داشته باشى.

در مراتب سه‏گانه‏اى که قبلا ذکر گردید، در صبر بر گناه، اگر توانستى خودت را بگیرى، کم‏کم رشید مى‏شوى. رشد پیدا مى‏کنى. صبر بر طاعت هم همین است. چرا به «روزه»، صبر مى‏گویند: ... اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ ...[3] (صبر تفسیر شده است به روزه) روزه، صبر است؛ یعنى کفّ نفس است. بازداشت خود است. آرامش دل است.

زبان، اعضا و جوارح و دل آرام است که چند ساعت دیگر، چیز مى‏خورم. کفّ نفس مى‏کند. خودش را نگه مى‏دارد. یک ماه مى‏گذرد، رشدى در عقل او پیدا مى‏گردد.

آماده ایمان به غیب مى‏شود. امنش به غیب مى‏گردد. به ماوراى طبیعت. حبّ دنیا کم مى‏شود. از آن طرف حبّ خدا، آخرت و اهل بیت زیاد مى‏گردد.

خلاصه صبر که مى‏فرماید ستون دین است، صبر نسبت به ایمان مثل سر است نسبت به بدن. بدن بى‏سر هیچ فایده ندارد. کسى که بگوید مؤمنم ولى صبر ندارد، این چه ایمانى است؟ این‏جا ایمان پیدا نمى‏شود. اگر هم پیدا شود، کجا مى‏ماند؟ اگر صبر نکند؛

یعنى نتواند از گناه پرهیز کند، نتواند در برابر طاعت محکم بایستد، دل، تاریک مى‏گردد. کدورت نفس و تاریکى قلب، چگونه با نور ایمان جمع مى‏گردد؛ مثلا خواب شیرین بین الطلوعین تابستان را نفس مایل است، نفسش مى‏گوید بخواب؛ ولى عقلش مى‏گوید برخیز اطاعت امر کن. اگر صبر کند، کفّ نفس کند، برخیزد نماز صبحش را بخواند، چندى بدین منوال باشد، رشدى در عقل، روح و ادراکش پیدا مى‏شود تا کار به جایى مى‏رسد که مى‏تواند ایمان به غیب پیدا کند. هر طاعتى همین است. انفاقى که کردى، صبر کردى، مال را از دست خودت رد کردى، یقین بدان به خودت احسان کردى. به خودت محبّت کردى. همان‏طور اگر امساک کردى و اللّه به خودت ظلم کردى.[4]

 

 


[1] ( 1)- نهج البلاغه فیض الاسلام: حکمت 30( فراز 1)؛ اصول کافى: 2/ 50.

[2] ( 1)- بقره: 3.

[3] ( 2)- بقره: 153.

[4] دستغیب، عبد الحسین، ایمان - قم، چاپ: دوم، 1387 ه.ش.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۰۲ ، ۱۰:۲۵
محمد مهدی حبیبی

درک مثبت از خویشتن

در حالى که رفتار ظاهرى اشخاص، ملاک ارزش‌هاى واقعى آنها نیست، مردم همیشه به موفّقیت‌هاى خود فکر مى‌کنند و عدم موفّقیت را نشانه‌هاى ضعف و ناتوانى مى‌دانند. معمولاً میزان توقّع هر فرد، بالاتر از حدّ توانایى‌اش است.

به عنوان مثال، فردى در بازى تنیس بازنده مى‌شود، در حالى که از قبل، خود را برنده تصوّر مى‌کرد، به همین علّت، ناراحت مى‌شود؛ چرا که توقّع او بالاتر از حدّ توانایى‌اش است. برعکس، فردى در یک مسابقۀ تنیس بین المللى، با موفّقیت چشمگیرى رو به رو مى‌شود و آن را ملاک لیاقت و ارزشمندى خود مى‌شمارد. در حقیقت، همین گونه نیز هست؛ امّا با کمى دقّت، قضاوت در هر دو مورد، اغراق‌آمیز است و ملاک منطقى ندارد. اگر پندار شما در مورد خویشتن، در حدّ بسیار بالایى است و خود را از هر جهت از دیگران بالاتر مى‌دانید، رفتار شما تحت تأثیر این تصوّر (بزرگ‌پندارى) قرار خواهد گرفت و همیشه در معرض نگرانى خواهید بود که مبادا به این پندار شما خللى وارد شود.

در هر حال، چه خود را وجودى شایسته و بالاتر از دیگران بدانید و چه کمتر از آنچه هستید تصوّر کنید، در هر دو صورت، نگرانى به سراغ شما خواهد آمد و چنین بینشى خطاست. اعتماد به نفس، شما را از خشم، پریشانى، بیزارى از خود و افسردگى نجات داده، باعث مى‌شود که به توانایى‌هاى ذاتى خود آگاهى یابید و بر زندگى‌تان مسلّط شوید.

ما براى ارزیابى و شناخت خود، سه منبع داریم که عبارت‌اند از:

۱. خود مشاهده‌گرى: ما از طریق مشاهدۀ حالات، رفتار، کردار و گفتار خویش، نسبت به خود، آگاه مى‌شویم. نقص‌ها و کمبودهایمان را مى‌شناسیم و رفتارها و شناخت‌هاى خود را تحت کنترل در مى‌آوریم. هدف از خودمشاهده‌گرى، بررسى خود، براى پى بردن به معایبمان است. وقتى فردى به طور معقول و منطقى، در خود فرو مى‌رود و زوایاى وجود خود را خوب بررسى مى‌کند، با پیدا کردن نقاط مثبت و منفى و برطرف کردن عیب‌هاى خود، اعتماد به نفس بالایى پیدا مى‌کند، داراى تفکّر خلّاق مى‌شود و از بهداشت روانى خوبى برخوردار مى‌گردد.

۲. عکس العمل‌هاى اجتماعى: گاهى فرد، آگاهى در مورد خود را از طریق واکنش‌هاى دیگران به دست مى‌آورد. ما از طریق مردم و فامیل، چه اطلاعاتى در مورد خودمان به دست مى‌آوریم‌؟ گاهى اوقات انتقاد، سرزنش و تحقیر مى‌کنند[1]و ما براساس واکنش‌هاى دیگران، خودمان را مى‌شناسیم. وقتى فردى در روابط با ما دربارۀ رفتار، عقاید و حتى قیافۀ ظاهرى ما نظریاتش را مى‌گوید اعتقاد او براى ما نوعى عکس العمل است که بعضى را قبول و بعضى را رد مى‌کنیم.

۳. مقایسۀ اجتماعى: خود بر دو نوع است: یک. مقایسه با بالا دست خود:

در این نوع مقایسه، حتّى اگر فرد در بهترین شرایط باشد، وقتى خودش را با بالاتر از خود مقایسه مى‌کند، دچار افت اعتماد به نفس و کاهش تفکّر خلّاق مى‌شود. حسادت، افزایش فشارهاى هیجانى، افزایش چشم و هم‌چشمى، کاهش انگیزه، حسرت و استرس نیز از پیامدهاى این نوع مقایسه‌اند؛ دو.

مقایسه با پایین‌تر از خود: که باعث رضایت از خود، آرامش، صبر، عبرت‌آموزى، جلوگیرى از افتادن به گرداب‌هاى سقوط و شکست و باور کردن توانایى‌ها و استعدادهاى خود مى‌شود.

با استفادۀ صحیح و اصولى از این منابع، فرد مى‌تواند به درک درست و مثبتى از خویش برسد و از اعتماد به نفس بالایى برخوردار شود. شما مى‌توانید با کمک تفکّرات زیر، اعتماد به نفس خود را افزایش دهید.

وقتى احساس ضعف و زبونى کردید، از خود بپرسید: چه چیزى باعث شده که من، به صورت فردى بیچاره و زبون در آمده‌ام‌؟ باید بى‌درنگ به این پرسش، پاسخ دهید: من آدم ضعیفى نیستم. ممکن است در برخى موارد، رفتارم نشانگر ضعف و ناشیگرى باشد، ولى دلیلى وجود ندارد که براى همیشه این چنین باشد. حتّى اگر در گذشته، در رفتارم ضعف و ناتوانى‌اى وجود داشته، مى‌توانم در آینده چنان نباشم. اگر در گذشته، چندین بار دچار شکست شده‌ام، دلیل قطعى بودن این پیش داورى نمى‌شود. من چرا باید وجود خود و توانایى‌هاى ذاتى‌ام را نفى کنم‌؟

شکست، موجب بى‌آبرویى و بى‌اعتبارى نیست. خود را در هیچ وضعیتى، زبون و بیچاره تصوّر نکنید و دست کم نگیرید؛ چون اگر چنین روحیه‌اى پیدا کردید، نتیجۀ آن، جز نگرانى و اضطراب، چیز دیگرى نخواهد بود. شما داراى توانایى‌هاى ذاتى هستید. این، اشتباه بزرگى است که با کمترین شکست در زندگى، خود را ببازید. در چنین حالى، اگر بتوانید بدون واهمه و هیجان، رفتار خود را مورد بررسى قرار دهید، قطعاً به این نتیجه خواهید رسید که براى انجام دادن آن کار مشخّص، همۀ توان خود را به کار نگرفته‌اید. بنا بر این، شما فردى زبون و بیچاره نیستید[2]. در این حال، آن صورت، شخصیت واقعى و با ارزش خود را باز خواهید یافت. رفتارى پیش بگیرید که به تثبیت موقعیت اجتماعى و ارزش انسانى شما کمک کند.

خلاصه آن که خود را دست کم نگیرید و همیشه به توانایى‌هایتان بیندیشید.

در درک خویشتن، راه تعادل پیش گیرید. نه زیاد به خود باور داشته باشید و نه خود را دست کم بگیرید. قضاوت شما دربارۀ خودتان نباید موردى باشد. رفتارتان را به طور منطقى ارزیابى کنید. استعدادهاى ذاتى‌تان را از یاد نبرید. عاقلانه و مثبت عمل کنید و از منفى‌بافى بپرهیزید. به ارزش‌هاى اجتماعى اهمیت بدهید. بین نظرهاى خود و نظرهاى دیگران در باورها، تفاوت قائل شوید و به روش منطقى قضاوت کنید. در زندگى‌تان روشى را انتخاب کنید که به نفع و صلاح شما و جامعه باشد.

به قضایا از زوایاى مختلف آن بنگرید. از نگرش یک بُعدى پرهیز کنید.

در این صورت، به تعادل، راه پیدا خواهید کرد و در قضاوت خود، کمتر دچار اشتباه خواهید شد. خودخواهى‌ها را کنار بگذارید. به ناتوانى‌هایتان کمتر بیندیشید. در نتیجه، به بیشتر از آنچه در انتظارش بوده‌اید، دست خواهید یافت.[3][4]

 

 


[1] سروش، محمد علی، آه سرد، صفحه: ۱۳۹، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1386 ه.ش.

[2] سروش، محمد علی، آه سرد، صفحه: ۱۴۱، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1386 ه.ش.

[3] . روان شناسى اهمالکارى، ص ۹۰-۹۳.

[4] سروش، محمد علی، آه سرد، صفحه: ۱۴۲، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1386 ه.ش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۰۲ ، ۱۴:۴۰
محمد مهدی حبیبی

سام فرزند نوح پس از پدرش بعبادت و طاعت خدا قیام نمود، و هنگامى که او صد و دو [ساله] بود پسرش "ارفخشد" متولد گشته بود. سپس سام رفت و کشتى را گشود و جسد آدم را برداشت و نهان از دو برادر و خویشانش آنرا فرود آورد، آنگاه دو برادر خود یافث و حام را خواست و به آن دو گفت: پدرم مرا وصیت کرده و بمن امر فرموده است که بدریا روم و زمین را بنگرم سپس بازگردم، پس بمانید تا نزد شما بازگردم و با زن و فرزندانم خوبى نمایید. دو برادرش گفتند: در پناه خدا برو تو خود مى‌دانى که زمین ویران است و از درندگان بر تو مى‌ترسیم. سام گفت: خدا فرشته‌اى از فرشتگان خود خواهد فرستاد، و خدا بخواهد از چیزى نمى‌ترسم. آنگاه سام پسرش لمک را خواست و باو و زنش "یاوزدق" گفت پسر خود "ملکیزدق" را با من همراه کنید که در راه همدم من باشد. پس هر دو او را بهمراهى با سام امر کردند. و سام به دو برادر و خویشان و فرزندان خود گفت: همه مى‌دانید که پدرمان نوح مرا وصى خود دانسته و بمن فرموده است که در کشتى را مهر کنم و نه خود داخل آن شوم و نه هیچکس از مردم، پس کسى از شما نزدیک کشتى نرود. سپس سام با فرزندزاده خود بیرون رفت و فرشته نیز همراه آن دو گردید و با آن دو مى‌رفت تا آنها را به جایى که باید جسد آدم را در آن مى‌نهادند رسانید. گویند که آنجا در مسجد منى نزد مناره بود و اهل کتاب آنرا در شام در زمین مقدس دانسته‌اند. پس زمین[148] باز شد و سام جسد را در آن نهاد آنگاه زمین بهم آمد. و سام به ملکیزدق بن لمک بن سام گفت: اینجا بنشین و خدا را نیک پرستش نما که خدا در هر روزى فرشته‌اى از فرشتگان را براى انس تو خواهد فرستاد. پس با او خدا حافظى کرد و بازگشت و نزد بستگان خود آمد.

پسرش لمک از ملکیزدق پرسید. گفت: در راه مرد و او را بخاک سپردم، پس پدر و مادرش بر او سوگوار شدند. سپس مرگ سام فرارسید و او بفرزند خود ارفخشد وصیت نمود. و روز پنجشنبه هفتم ایلول درگذشت و عمر او ششصد سال بود. [0]

 


[0] یعقوبی، احمد بن اسحاق. مترجم محمدابراهیم آیتی. ، ترجمه تاریخ یعقوبی، جلد: ۱، صفحه: ۱۵، 1371 ه.ش.، تهران - ایران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی

 


[147] - ل: ص ۱۴.

 


[148] - ل: زمینها.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۰۲ ، ۱۴:۳۳
محمد مهدی حبیبی

شاید مهم‌ترین تفاوت بدنى زن و مرد در دستگاه تناسلى آنها است که این تفاوت موجب فرق‌هاى دیگرى است و سبب پیدایش دو صنف متمایز شده است (کریمى، ۱۳۹۰). این تفاوت موجب نشده است یکى میل جنسى داشته باشد و دیگرى نه؛ بلکه هر دو جنس، زن و مرد، میل جنسى دارند. از این‌رو به همسران سفارش شده است در ارتباط جنسى به نیازهاى طرف مقابل توجه کنند (نک.: محمدى رى‌شهرى، ۱۳۸۷:۳۳۹/۳۱۷). تا جایى که قرآن کریم از اینکه همسران میل جنسى یکدیگر را به بهانه وجود فرزند شیرخواره ارضا نمى‌کنند، تعبیر «واردکردن ضرر و زیان» آورده است.[1] گزارش‌هاى علمى نشان مى‌دهد نه‌تنها زنان مانند مردان از رابطه جنسى لذت مى‌برند، بلکه گستره وسیعى از رفتارهاى جنسى براى هر دو جنس خوشایند است؛ یعنى تمایل دارند در مکان‌ها و وضعیت‌هاى ممکن، رابطه جنسى داشته باشند (فرانکن، ۱۳۸۴:۱۵۶).

از سوى دیگر، اظهار و ابراز جنسى در زنان کمتر از مردان است؛ چه اینکه در روایات (کلینى، ۱۴۰۷:۳۳۸/۵؛ صدوق، ۱۳۶۲:۴۳۹/۲) آمده است صبر زن بیشتر از مرد است وگرنه زمانى که میل جنسى در زن فعال مى‌شود برابر با ده مرد نیرو دارد؛[2] و در جایى دیگر (کلینى، ۱۴۰۷:

۳۳۹/۵) آمده است به این دلیل که زنان حیاى بیشترى دارند، لذت جنسى را کمتر از مردان ابراز مى‌کنند و این حیا براى آنان فضیلت به شمار مى‌آید.[3]

این تفاوت مثبت است و منشأ نتایج فراوانى براى تعادل روابط انسانى است؛ در جایى که به‌ویژه، به اطلاعاتى دقیق نیازمندیم، مشکلاتى را باعث شده است. در پژوهشى مشخص شد پسرها میزان ارتباط جنسى‌شان را بیش از چیزى بیان کردند که واقعاً داشتند، در حالى که دختران با اینکه باکره نبودند خود را باکره معرفى کردند (نیوکامر[4] و یودرى،[5] ۱۹۸۸). مردان تمایل دارند در زمینه تجارب جنسى خود مبالغه کنند و زنان نیز بسیارى از اوقات از سخن‌گفتن در این باره خوددارى مى‌کنند. تحقیق دیگرى که سیگل،[6] آتن[7] و رونگمن[8] (۱۹۹۸) انجام دادند نشان مى‌دهد ۸ از دختران دبیرستانى تجارب جنسى خود را کمتر از واقعیت بیان کرده‌اند و ۱۴ از پسران دبیرستانى بیشتر از واقعیت. این نشان مى‌دهد پسران اغراق مى‌کنند تا خودشان را دلاور جنسى معرفى کنند و دختران کمتر از واقعیت، از تجارب جنسى[9] گزارش مى‌دهند تا خود را فردى بى‌قید نشان ندهند (کاتانیا،[10] ۱۹۹۹؛ سیگِل و دیگران، ۱۹۹۸). ممکن است این مطلب تفسیرها و تبیین‌هاى متعددى داشته باشد، از جمله اینکه زن‌ها ضمن اینکه میل جنسى کمترى نسبت به مردان ندارند، در امور جنسى تمایل بیشترى به رعایت حیا دارند و دوست دارند قبل از ازدواج هیچ تجربه جنسى نداشته باشند.[11]

 

 


[1] . پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) درباره این آیه قرآن فرمود: (لاٰ تُضٰارَّ وٰالِدَةٌ بِوَلَدِهٰا وَ لاٰ مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ‌...؛ هیچ مادرى نباید به سبب طفلش زیان نبیند و هیچ صاحب فرزند (پدر) نباید به سبب فرزندش ضرر ببیند) (بقره: ۲۳۳)؛ «در دوران شیردهى زن، هر گاه مى‌خواست با همسرش ارتباط جنسى داشته باشد، زن مى‌گفت: اجازه نمى‌دهم. چون مى‌ترسم حامله شوم و این فرزندم را که شیر مى‌دهم [در اثر خشک‌شدن شیرم] بکشم. و هر گاه زن، مردش را دعوت مى‌کرد، مرد مى‌گفت: مى‌ترسم با تو نزدیکى کنم و فرزندم را بکشم. پس با او نزدیکى نمى‌کرد. پس، خداوند این روش را نهى کرد که مرد، به زن زیان بزند و زن به مرد» (کلینى، ۱۴۰۷:۴۱/۶؛ طوسى، ۱۴۱۴:۴۱۸/۷؛ عاملى، ۱۴۰۹:۱۸۹/۲۰).

[2] . «عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ لِلْمَرْأَةِ صَبْرَ عَشَرَةِ رِجَالٍ فَإِذَا هَاجَتْ کَانَتْ لَهَا قُوَّةُ شَهْوَةِ عَشَرَةِ رِجَالٍ‌».

[3] . «عَنْ أَبِى بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) یقُولُ فُضِّلَتِ الْمَرْأَةُ عَلَى الرَّجُلِ بِتِسْعَةٍ وَ تِسْعِینَ مِنَ اللَّذَّةِ وَ لَکنَّ اللَّهَ أَلْقَى عَلَیهِنَّ الْحَیاءَ‌».

[4] . Newcomer, S.

[5] . Udry, J. R.

[6] . Siegel, D. M.

[7] . Aten, M. J.

[8] . Roghmann, K. J.

[9] عباسی، مهدی، الگوی تنظیم رفتار جنسی با رویکرد اسلامی، صفحه: ۴۲، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1396 ه.ش.

[10] . Catania, J. A.

[11] عباسی، مهدی، الگوی تنظیم رفتار جنسی با رویکرد اسلامی، صفحه: ۴۳، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1396 ه.ش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۰۲ ، ۱۴:۳۱
محمد مهدی حبیبی