شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۹:۱۲ ب.ظ
چکیده
همواره بشر در زندگی خود به دنبال راهی است که بتواند از بزهکاری اخلاقی و اجتماعی دوری گزیند و نیاز به اهرمی قوی دارد تا او را در اجتماع و خانواده در قید مقررات و اصول خاص روابط فردی و اجتماعی تحت کنترل در آورد.یکی از راههای که انسان و جامعه می تواند در این مسیر حرکت کند و به پویایی دلخواه خود برسد پیروی از تعالیم دینی و در حوزه اعتقاد به معاد و قیامت می باشد که یکی از بهترین راهها برای کنترل غرایز نفسانی در جامعه می باشد که برای دوری از این گناهان و بزهکاریها مفید می باشد.پس یکی از بهترین راهها توجه به این موراد برای رسیدن به تعالی فردی و اجتماعی می باشد.
کلید واژه
معاد،گناه،آثار،اعتقاد،دوری کردن
مقدمه
در تشکیل یک جامعه یکی از موارد مورد اهمیت وجود قانون در عرصه های مختلف اجتماعی،مذهبی و سایر امور در جریان جامعه است چراکه جامعه در صورت نبود قانون دچار هرج و مرج شده و پایداری خود را برای رشد و پیشرفت از دست خواهد داد.یکی از مواردی که در قانون های بشری پیش بینی شده است تشویق و تنبیه افراد در مقابل اعمالی که انجام می دهند. به عنوان مثال وقتی فردی قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت نمی کند جریمه های بریا در نظر می گیرند و کسی که عمل موثری و مثبتی را انجام می دهد مانند کمک به مستمندان از او تقدیر به عمل می آید.نقش این تقدیرها و تنبیه ها در رشد افراد جامعه و ایجاد فضای رشد و ترقی جامعه تاثیر بسزایی دارد.حال باتوجه به اینکه در ادیان آسمانی اعمالی مذهبی و دینی مانند نماز و روزه و سایر امور از جایگاه والایی برخوردار است و برخی امور مورد نکوهش شدید قرار قرار گرفته است مانند قتل نفس و جراحت وارد کردن به افراد دیگر و سایر موارد و برای آنها عذاب و مجازات در جهان دیگر قرار داده شده است به عبارت دیگر چون در ادیان آسمانی مانند اسلام اعتقاد به به برانگیخته شدن اجساد در عرصه قیامت وجود دارد و مورد یقین می باشد و همه به عنوان اصول دین آن را قبول دارند نقش اعقاد به این اصل مورد تاکید است در دوری از گناه و عصیان برای بشر می باشد.به عنوان مثال آیات 3الی5 سوره قیامت در این مورد تاکید دارد:
أَیَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ (3)
آیا انسان میپندارد که هرگز استخوانهای او را جمع نخواهیم کرد؟!
﴿القیامة، 3﴾
بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَنْ نُسَوِّیَ بَنَانَهُ (4)
آری قادریم که (حتّی خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتّب کنیم!
﴿القیامة، 4﴾
بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ (5)
(انسان شک در معاد ندارد) بلکه او میخواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه کند!﴿القیامة، 5﴾
دراین آیات که در صدر اشاره شده است به یکی از موارد انکار بشر در طول سالیاان دراز که مورد مناقشه بین بشر و انبیا اللهی بوده است و آن چگونگی تشکیل دوبارهه جسم در روز قیامت است.از این رو اگر بادید دین مدار به این آیات نگریسته شود تاثیر بسزایی در رشد تعالی معنوی انسان و متعاقب آن در رشد اجتماعی بشر در جامعه و ارتقای فرهنگ انسانی خواهد داشت و جو جامعه آکنده از شرایط ایده آل می گردد.در این مقاله سعی براین است تا با اشاره به بخشی از آثار اعتقاد به معاد که تاثیر بر دوری از گناه دارد را بیان کنیم و بادید توصیفی و تحلیلی به آن پرداخته می شود.
تاثیر اعتقاد به معاد در زندگی بشر
در ابتدای بحث خوب است برخی از معانی لغوی و از لحاظ لغت عود و معاد را که به معنای بازگشت و رجوع دوباره است را مورد بررسی قرار دهیم که در کتب لغت به آن اشاره شده است که در ذیل به نمونه ای از آن اشاره می کنیم:
المَعادُ: إعادةُ الرّوحِ المفارقةِ لجسدِها إِلیه فی یومِ البعث.
مَعاد: در معنى بازگشتن است و همچنین زمانى که در آن بازمىگردند و نیز براى مکانى است که به آنجا بازمىگردند (معاد هم اسم مصدر است و هم اسم زمان و مکان).
معاد: مصدر میمى و اسم زمان و مکان است و آن در آیه إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى مَعادٍ ...(راغب اصفهانی، ۱۳۷۴، ج 2، ص 668)
قصص: 85. اسم مکان و مراد از آن چنانکه گفتهاند مکّه است یعنى:
آنکه قرآن را بر تو فرض کرده که بخوانى و تبلیغ کنى حتما تو را بشهر خویش باز خواهد گرداند. رجوع شود به «ردد».
العَوْد: بازگشتن به چیزى بعد از انصراف از آن که این انصراف یا دور شدن از ذات چیزى است یا انصراف از سخن و یا از قصد و عزیمت، در آیات:
(رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ- 107/ مؤمنون (وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ- 28/ انعام) (وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ- 95/ مائده) (وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَ یُعِیدُهُ- 11/ روم)
عود: رجوع و برگشتن. راغب آنرا باز گشتن بعد از انصراف میداند آیات قرآن مؤیّد اوست زیرا محل استعمال آن در قرآن نوعا در بازگشت بشىء اول است مثل وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ مائده: 95. هر که باز گردد خدا از وى انتقام میکشد. وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا اسراء: 8. اگر با فساد باز گردید بانتقام باز گردیم.
ولى در مجمع ذیل آیه اول فرموده:
عود بمعنى رجوع است، عیادت مریض برگشتن بسوى اوست براى استفسار حال، ترکههاى سبز را عود گویند که پس از بریدن دوباره عود میکنند و میرویند. قاموس و اقرب نیز معناى اولى آنرا رجوع مطلق گفتهاند.
اعاده: برگرداندن. مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْرى طه: 55. از زمین خلقتان کردیم، در آن بر میگردانیمتان و از آن بار دیگر شما را بیرون میاوریم.(نگارش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. نما، ۱۳۸۶، ص 413)
(قرشی بنابی، ۱۳۷۱، ج 5، ص 66)
در اصطلاح کلامی و اعتقادی نزد متکلّمان، معاد به معناى حشر است و آن بر دو نوع است: جسمانى و روحانى. معاد جسمانى از ضروریّات دین است و منکر آن از دین بیرون است (المعاد فى الکتاب و السّنة، 227- 223؛ القول السّدید فى شرح التّجرید، 384؛ معاد از دیدگاه قرآن، حدیث، فلسفه، 1888). انسان مرکّب از روح و بدن است. با پایان یافتن عمر دنیایى به عالم برزخ مىرود. چون قیامت در مىرسد، بارى دیگر با جسم و روح خویش زنده مىشود و براى محاسبه به محشر درمىآید و اگر نیکوکار باشد، منعم مىشود و اگر بدکار باشد، به کیفر مىرسد.(نگارش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. نما، ۱۳۸۶، ص 413)
در هردومورد یعنی لغوی و اصطلاحی دلالت بر بازگشت و رجوع دوباره برای محاسبه اعمال دارد.یعنی بشر در این دنیا به مدت محدودی زندگی و حشر فردی و اجتماعی دارد و به مذهب و دینی معتقد و در این جهان هرآنچه که انجام می دهد در پرونده اعمالش ثبت و ضبط می گردد.از این رو باید بشر به فکر این باشد که هرآنچه در این دنیای فانی انجام می دهد روزی باعث سعادت یا شقاوت ابدی او می گرددمانند قوانین فردی و اجتماعی که در جوامع بشری تبیین می شود و ملاک تنبیه و تشویق افراد مختلف جامعه بشری می گردد.به عنوان مثال صداری شیرازی فیلسوف بزرگ اسلامی در این باره می گوید: هر مکلفى در روز قیامت حاصل اعمال و افعال خود را خواهد دید و خداى متعال را قدرت و توانائى است که در یک لحظه تمام اعمال بندگان را براى آنها روشن و آشکار نمایند تا هر کس نتیجه اعمال خود را برأى العین مشاهده کند رجوع به حشر شود.(سجادی، ۱۳۷۳، ج 2، ص 729)
دراین جا خوب است داستان حضرت ابراهیم علیه السلام را در مورد اثبات قیامت و معاد جسمانی در آیه 260 سوره بقره بیاوریم:
وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَى قَالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَ لٰکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (260)
و (به خاطر بیاور) هنگامی را که ابراهیم گفت: «خدایا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده میکنی؟» فرمود: «مگر ایمان نیاوردهای؟!» عرض کرد: «آری، ولی میخواهم قلبم آرامش یابد.» فرمود: «در این صورت، چهار نوع از مرغان را انتخاب کن! و آنها را (پس از ذبح کردن،) قطعه قطعه کن (و در هم بیامیز)! سپس بر هر کوهی، قسمتی از آن را قرار بده، بعد آنها را بخوان، به سرعت به سوی تو میآیند! و بدان خداوند قادر و حکیم است؛ (هم از ذرات بدن مردگان آگاه است، و هم توانایی بر جمع آنها دارد)».﴿البقرة، 260﴾
روزى ابراهیم علیه السلام از کنار دریایى مىگذشت مردارى را دید که در کنار دریا افتاده، در حالى که مقدارى از آن داخل آب و مقدارى دیگر در خشکى قرار داشت و پرندگان و حیوانات دریا و خشکى از دو سو آن را طعمه خود قرار دادهاند حتى گاهى بر سر آن با یکدیگر نزاع مىکنند دیدن این منظره ابراهیم را به فکر مسالهاى انداخت که همه مىخواهند چگونگى آن را بطور تفصیل بدانند و آن کیفیت زنده شدن مردگان پس از مرگ است او فکر مىکرد که اگر نظیر این حادثه براى جسد انسانى رخ دهد و بدن او جزء بدن جانداران دیگر شود مساله رستاخیز که باید با همین بدن جسمانى صورت گیرد چگونه خواهد شد؟! ابراهیم علیه السلام گفت پروردگارا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده مىکنى؟
خداوند فرمود مگر ایمان به این مطلب ندارى؟ او پاسخ داد: ایمان دارم لکن مىخواهم آرامش قلبى پیدا کنم.
خداوند به او دستور داد که چهار پرنده را بگیرد و آنها را ذبح نماید و گوشتهاى آنها را در هم بیامیزد، سپس آنها را چند قسمت کند و هر قسمتى را بر سر کوهى بگذارد بعد آنها را بخواند تا صحنه رستاخیز را مشاهده کند او چنین کرد و با نهایت تعجب دید اجزاى مرغان از نقاط مختلف جمع شده نزد او آمدند و حیات و زندگى را از سر گرفتند! در برابر این نقل معروف، یکى از مفسران بنام" ابو مسلم" نظر دیگرى ابراز داشته که مفسر مشهور فخر رازى آن را در کتاب خود آورده است و از آنجا که نظریه ابو مسلم با اینکه بر خلاف نظریه سایر مفسران است مورد تایید یکى از مفسران معاصر (نویسنده تفسیر المنار) قرار گرفته به نقل آن مىپردازیم.
نامبرده مىگوید: آیه هیچگونه دلالتى بر این موضوع ندارد که ابراهیم علیه السلام مرغانى را کشت و سپس به فرمان خدا زنده شدند، بلکه آیه بیان یک مثال براى روشن شدن مساله رستاخیز است، یعنى:" اى ابراهیم! چهار پرنده را بگیر و با خود مانوس ساز، بطورى که هر وقت آنها را بخوانى به سوى تو آیند، اگر چه هر کدام را بر سر کوهى بگذارى، این کار چه اندازه براى تو آسان است مساله زنده کردن مردگان و جمع کردن اجزاء پراکنده آنها از نقاط مختلف جهان براى خداوند به همین سادگى است"! بنا بر این منظور از فرمانى که خداوند به ابراهیم در باره پرندگان چهارگانه داد.
این نبوده است که راستى دست به چنین کارى بزند، بلکه صرفا به منظور بیان یک مثال و تشبیه است، درست مثل این که کسى مىخواهد به دیگرى بگوید من فلان کار را با سهولت و سرعت انجام مىدهم مىگوید: تو یک جرعه آب بنوش من این کار را مىکنم، یعنى به همین سادگى است نه اینکه واقعا او موظف است جرعه آبى بنوشد! پیروان نظریه دوم به کلمه" فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ" استدلال کردهاند و گفتهاند: این جمله هنگامى که با کلمه" الى" متعدى شود به معنى" تمایل دادن و مانوس ساختن" است، بنا بر این مفهوم جمله این مىشود که" مرغان مزبور را با خود مانوس کن" بعلاوه ضمیرهاى" صرهن" و" منهن" و" ادعهن" همه به مرغان باز مىگردد، این در صورتى صحیح است که ما تفسیر دوم را بپذیریم، زیرا طبق تفسیر اول بعضى از این ضمیرها به خود مرغان بر مىگردد و بعضى به اجزاى آنها و این مناسب به نظر نمىرسد.
البته" پاسخ" این استدلالات را ضمن تفسیر آیه خواهیم گفت، اما آنچه اشاره به آن در اینجا لازم است این است که آیه به روشنى این حقیقت را مىفهماند که ابراهیم علیه السلام تقاضاى مشاهده حسى صحنه رستاخیز را کرده بود تا مایه آرامش قلب او گردد، بدیهى است ذکر یک مثال و تشبیه نه صحنهاى را مجسم مىسازد و نه مایه آرامش خاطر است، در حقیقت ابراهیم از طریق عقل و منطق به رستاخیز ایمان داشت ولى مىخواست از طریق احساس و شهود نیز آن را دریابد.
اکنون به تفسیر آیه باز مىگردیم، تا این حقیقت روشنتر شود نخست مىفرماید:" به خاطر بیاور، هنگامى را که ابراهیم علیه السلام گفت: خدایا به من نشان ده چگونه مردگان را زنده مىکنى؟" (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى).
از جمله" أَرِنِی کَیْفَ ..." (به من نشان ده چگونه ...) به خوبى استفاده مىشود
که او مىخواست با رؤیت و شهود، ایمان خود را قوىتر کند آن هم در باره چگونگى رستاخیز نه در باره اصل آن و لذا در آیات گذشته خواندیم که او با صراحت به نمرود گفت:" پروردگار من کسى است که زنده مىکند و مىمیراند".
به همین دلیل در ادامه این سخن، هنگامى که خداوند" فرمود: آیا ایمان نیاوردهاى؟" (قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ).
او در جواب عرض کرد:" آرى ایمان آوردم ولى مىخواهم قلبم آرامش یابد" (قالَ بَلى وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی).
گویى خدا مىخواست این تقاضاى ابراهیم در نظر مردم به عنوان تزلزل ایمان محسوب نشود، لذا از او سؤال شد مگر ایمان نیاوردهاى؟ تا او در این زمینه توضیح دهد و سوء تفاهمى براى کسى به وجود نیاید.
ضمنا از این جمله استفاده مىشود که استدلال و برهان علمى و منطقى ممکن است یقین بیاورد، اما آرامش خاطر نیاورد، زیرا استدلال عقل انسان را راضى مىکند، و چه بسا در اعماق دل و عواطف او نفوذ نکند (درست مثل اینکه استدلال به انسان مىگوید: کارى از مرده ساخته نیست ولى با این حال بعضى از افراد. از مرده مىترسند مخصوصا هنگام شب و تنهایى نمىتوانند در کنار مرده بمانند، زیرا استدلال فوق در اعماق وجودشان نفوذ نکرده اما کسانى که دائما با مردگان سر و کار دارند و به غسل و کفن و دفن مشغولاند هرگز چنین ترسى را ندارند).
به هر حال آنچه عقل و دل را سیراب مىکند، شهود عینى است، تعبیر به اطمینان و آرامش نشان مىدهد که افکار انسانى قبل از وصول به مرحله شهود دائما در حرکت و جولان و فراز و نشیب است، اما به مرحله شهود که رسید آرام مىگیرد و تثبیت مىشود.
در اینجا به ابراهیم دستور داده مىشود که براى رسیدن به مطلوبش دست به اقدام عجیبى بزند، آن گونه که قرآن در ادامه این آیه، بیان کرده، خداوند فرمود:
" حال که چنین است چهار نوع از مرغان را انتخاب کن و آنها را (پس از ذبح کردن) قطعه قطعه کن (و در هم بیامیز) سپس بر هر کوهى قسمتى از آن را قرار بده، بعد آنها را بخوان به سرعت به سوى تو مىآیند" (قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً).
این را ببین" و بدان خداوند توانا و حکیم است" (وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ).
هم تمام ذرات بدن مردگان را به خوبى مىشناسد، و هم توانایى بر جمع آنها دارد.
جمله" صرهن" در اصل از ریشه صور (بر وزن غور) گرفته شده که به معنى" قطع کردن" و" متمایل نمودن" و" بانگ زدن" است، که از میان این سه معنى در اینجا همان معنى نخست منظور است یعنى چهار مرغ انتخاب کن و آنها را ذبح نموده و قطعه قطعه کرده در هم بیامیز.
زیرا هدف این بوده که نمونه رستاخیز و زنده شدن مردگان را به هنگامى که اجزاى بدن آنها متلاشى مىشود، و هر ذرهاى به گوشهاى مىافتد و با دیگر ذرات از بدنهاى دیگر مىآمیزد، با چشم خود مشاهده کند.
آنها که جمله" فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ" را به معنى مانوس کردن و متمایل کردن مرغان گرفتهاند، گویا از مفهوم کلمه" جزءا" و همچنین هدف اصلى این کار، غفلت کردهاند.
ابراهیم علیه السلام این کار را کرد، و آنها را صدا زد، در این هنگام اجزاى پراکنده هر یک از مرغان، جدا و جمع شده و به هم آمیختند و زندگى را از سر گرفتند و این موضوع، به ابراهیم علیه السلام نشان داد، که همین صحنه در مقیاس بسیار وسیعتر، در رستاخیز انجام خواهد شد.
بعضى از کلمه" سعیا" خواستهاند استفاده کنند که مرغان پس از زنده شدن پرواز نکردند بلکه با پاى خود به سوى ابراهیم دویدند، زیرا سعى معمولا در لغت عرب به معنى" راه رفتن سریع" است، از" خلیل بن احمد"، ادیب معروف عرب نیز نقل شده است، که ابراهیم علیه السلام در حال راه رفتن بود که مرغان به سوى او آمدند (یعنى" سعیا" حال از براى ابراهیم علیه السلام است نه مرغان). ولى قرائن نشان مىدهد که" سعیا" در اینجا کنایه از پرواز سریع است.
نکته ها:
1- یک امر خارق العاده:
بى شک این حادثه که در مورد مرغان روى داد، یک امر کاملا خارق العاده بود، همانگونه که جریان قیامت و رستاخیز نیز خارق العاده است، و مىدانیم که خدا حاکم بر قوانین طبیعت است نه محکوم آنها، بنا بر این انجام چنین کارهاى خارقالعادهاى براى او مساله پیچیدهاى نیست. و همانگونه که قبلا اشاره کردیم اصرار بعضى از مفسران روشنفکر، بر اینکه تفسیر مشهور را در اینجا رها کنند و بگویند مطلقا نه ذبحى واقع شده و نه قطعه قطعه کردن، بلکه منظور این است که مرغان را در حال زنده بودن، به خود مانوس و متمایل ساز، و سپس آنها را صدا زن تا به سوى تو آیند، سخن بسیار ضعیف و سستى است که هیچ تناسبى نه با مساله معاد دارد و نه داستان ابراهیم علیه السلام و مشاهد صحنه کنار دریا، و سپس تقاضاى مشاهده صحنه رستاخیز.
قابل توجه اینکه به گفته" فخر رازى" تمام مفسران اسلام، در مورد تفسیر مشهور اتفاق نظر دارند جز ابو مسلم که آن را انکار کرده است.
2- چهار مرغ مختلف:
شکى نیست که مرغان چهارگانه مزبور از چهار نوع مختلف بودهاند زیرا در غیر این صورت هدف ابراهیم علیه السلام که بازگشت اجزاى هریک به بدن اصلى خود بوده است تامین نمىشد و طبق بعضى از روایات معروف این چهار مرغ" طاووس"،" خروس"،" کبوتر" و" کلاغ" بودهاند که از جهات گوناگون با هم اختلاف فراوان دارند و بعضى آنها را مظهر روحیات و صفات مختلف انسانها مىدانند، طاووس مظهر خودنمایى، زیبایى و تکبر، خروس مظهر تمایلات شدید جنسى، و کبوتر مظهر لهو و لعب و بازیگرى، و کلاغ مظهر آرزوهاى دور و دراز!
3- تعداد کوهها
تعداد کوههایى که ابراهیم اجزاى مرغان را بر آنها گذارد در قرآن صریحا نیامده است ولى در روایات اهل بیت علیهم السلام ده عدد معرفى شدهاند و به همین دلیل در روایات مىخوانیم: اگر کسى وصیت کند جزئى از مال او را در موردى مصرف کنند و مقدار آن را معین نسازد دادن یک دهم کافى است.(حویزی، ۱۴۱۵، ج 1، ص 278)
4- این حادثه چه موقع اتفاق افتاد؟
آیا به هنگامى که ابراهیم در بابل بود یا پس از ورود به شام، به نظر مىرسد پس از ورود به شام بوده است زیرا سرزمین بابل کوهى ندارد.
5- معاد جسمانى:
بیشتر آیاتى که در قرآن مجید در باره رستاخیز وارد شده توضیح و تشریحى براى" معاد جسمانى" است، اصولا کسانى که با آیات معاد در قرآن سر و کار دارند مىدانند معاد در قرآن جز به شکل" معاد جسمانى" عرضه نشده است، به این معنى که به هنگام رستاخیز هم این" جسم" باز مىگردد و هم" روح و جان"، و لذا در قرآن از آن به" احیاء موتى" (زنده کردن مردگان) تعبیر شده است و اگر رستاخیز تنها جنبه روحانى داشت زنده کردن اصلا مفهومى نداشت.
آیه مورد بحث نیز با صراحت تمام موضوع بازگشت اجزاى پراکنده همین بدن را مطرح مىکند، که ابراهیم علیه السلام با چشم خود نمونه آن را دید.(مکارم شیرازی و مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، ۱۳۷۴، ج 2، ص 307)
تاثیر گناه در زندگی انسان
در زندگی بشر هنگامی که خداوند به دلیل لطف خود برای هدایت بندگان خود از میان آنها انسان های خالص را برای هدایت بشر به سوی آنان ارسال کرد همراه با قانون و شریعت همواره تقابل انکار ناپذیری بین دو گروه بود پیروان انبیا و افراد طغیانگری که در مقابل آنان قرار می گرفتند و مانع از پیشبرد اهداف این گروخه قرار می گرفتندو این موارد در داستان های انبیا و پبامبران آمده است که در قرآن نیز بارها به آنها اشاره شده است به عنوان مثال داستان حضرت موسی علیه السلام و قوم بنی اسراییل که آن حضرت مامور شد تا این قوم را از ظلم و ستم فرعون طاغوت زمان خود برهاند و دراین را متحمل سختیعای فراوان شد.
حال باید دانست که در تعالیم انبیا کلمه گناه از اهمیت فراوانی برخوردار بود چرا که اگر فردی از افراد جامعه مرتکب این گناه می شد باید از توبه منی کرد و خود را اصلاح می نمود یا اینکه عناد می وریز و باید خود را برای عواقب دنیوی و عذاب های اخروی آن آماده می کرد.لذا در تعالیم انبیا این مورد از جایگاه ویژه ای برخوردار بود و همواره در سخنان و نصایح این بزرگوارانبه تاکید می شد که از انجام چنین کارهای دوری کنند و در صورت بروز این مورد در اعمال خود فورا توبه و بازگشت داشته باشند.
تاثیرات گناه در زندگی بشر غیر قابل انکار است و در سطح زندگی فردی و اجتماعی او تاثیر گذاری بالای دارد چراکه برخی موارد امور روزمره را برای او دچار اختلال می کند که از آن در لسان علم اخلاق به سلب توفیق نام برده می شود.
بشر هر لحظه نعمت هاى فراوانى را از دست مى دهد و دائماً در مورد دگرگونى آنها فکر مى کند که: چرا زندگى اینقدر تلخ شده است؟ چرا هماهنگی هاى لازم وجود ندارد؟ چرا صداقت ها به خباثت ها تبدیل شده اند؟ چرا وفا و صفایى در کار نیست؟ و از این قبیل «چرا» ها فراوان هستند که در مغز آدمى او را آزار مى دهند. ما با یک نگاه کوتاه به قرآن مى توانیم به تمام این چراها پاسخ دهیم و آن اینکه در چندین مورد مى فرماید:
«ذلک بانّ الله لَم یَکُ مغیّراً نِعمةً انعَمها على قومٍ حتّى یغیّروا ما بانفسهم وانّ الله سمیع علیم»
ترجمه: «خداوند نعمتى را بر جمعى که احسان کرده دگرگون نمى کند مگر اینکه آنان خودشان هستند که نعمت ها را از دست مى دهند. به درستى که خداوند شنوا و داناست».
ما وقتى توجه مى کنیم مى بینیم در معنى آیه یک رابطه حقیقى بیان مى شود و آن این است که گناه، رابطه مستقیم با دگرگونى نعمت ها دارد. و چنانکه امیرالمؤمنین على علیه السلام مى فرماید:«رُبّ کلمةٍ سَلَبَت نَعمةً».
ترجمه: «چه بسا کلمه اى نعمتى را از انسان سلب کند».
یعنى: کلمه ناشایست و گناه، نمى تواند بى اثر باشد. اولین اثرش سلب و دگرگونى نعمت مى باشد. ما نمونه هاى فراوانى از آیات قرآنى و احادیث داریم دال بر اینکه دگرگونی هاى زندگى مربوط به گناه بشر است. در مورد فرعونیان قرآن مجید مى فرماید:
«... فَأخَذَهُم الله بذُنوبهم ... فأهلکناهم بِذُنُوبِهم ...».
ترجمه: «تمامى نعمتها را بخاطر گناهانشان از آنها مى گیریم ... و ایشان را بخاطر گناهانشان به نابودى کشاندیم».
بنابراین روشن شد که: جهان امروز در اثر عدم توجه به خدا چنان به روزگار تلخ گرفتار گشته است و به جاى اینکه براى ترقیّات، اسباب مناسب و وسایل لازم انتخاب کند از وسیله هایى که بشر را در هر لحظه به امراض روحى و روانى دچار مى سازند استفاده مى کند. نه یک مورد بلکه تمامى زندگانى ما انسانها را از وسایل نامناسب فرا گرفته است.(فتاحی، ۱۳۷۱، ص 113الی115)
در سوره مبارکه عنکبوت 3 آیه پشت سر هم قرار گرفته که بسى عجیب و قابل تعمق و تأمل است:
أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُونَ (2 تا 4) آیا مردم پنداشتهاند که چون بگویند: ایمان آوردیم، رها شوند و دیگر آزمایش نشوند؟ هر آینه مردمى را که پیش از آنها بودند آزمودیم، تا خدا کسانى را که راست گفتهاند معلوم دارد و دروغگویان را متمایز گرداند. آیا آنان که مرتکب گناه مىشوند پنداشتهاند که از ما مىگریزند؟ چه بد داورى مىکنند.
از این آیات به روشنى فهمیده مىشود که:
الف- ایمان به زبان حاصل نمىشود بلکه بعمل نیاز دارد.
ب- مردم با ایمان و بىایمان همیشه در معرض امتحان و آزمایش الهى قرار دارند تا وقتى به عذاب مبتلا شوند بر خود گناهکاران ثابت گردد که بر اثر اعمال ناشایست خویش گرفتار آمدهاند و خداوند عادل، به آنها ستم نکرده است.
ج- گناهکاران نپندارند که با زیر پا نهادن دستورهاى خدا، از مجازات مىرهند بلکه در دنیا با عذابهائى نظیر زلزله، سیل، طوفان، بیماریهاى واگیر، آفات نباتى، خشکسالى و حتى جنگ که
موجب دفع عدهاى به عده دیگر مىشود، کیفر مىبینند و شواهد تاریخى مانند بلائى که بر قوم نوح، عاد، ثمود، لوط و فرعونیان نازل گشت و به کرّات در قرآن به این مصائب اشاره شده است را در نظر بگیرند و از آنها عبرت گرفته و پند بیاموزند.
در اینجا سؤال مهمّى مطرح است: چرا خداوند این امور را در نظرها زینت داده؟! به یقین براى آزمایش انسانها و تربیت و پرورش آنهاست؛ زیرا هنگامى که این اشیاى زینتى جالب و دلربا که
آیه بعد به این سؤال پاسخ مىگوید:" که آنچه از مصائب و ناملایمات به شما رسد به خاطر اعمالى است که خود انجام دادهاید" (وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ).
تازه این تمام مجازات اعمال نارواى شما نیست چرا که" بسیارى از کارهاى شما را مورد عفو قرار مىدهد" (وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ).(ابنطاووس، ۱۳۸۱، ص 21)
مصائبى که دامان ما را مى گیرد
در این آیه نکاتى است که باید به آن توجه داشت:
1- این آیه به خوبى نشان مىدهد مصائبى که دامنگیر انسان مىشود یک نوع مجازات الهى و هشدار است (هر چند استثنائاتى دارد که بعد به آن اشاره خواهد شد) و به این ترتیب یکى از فلسفههاى حوادث دردناک و مشکلات زندگى روشن مىشود.
جالب اینکه در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السلام مىخوانیم: که از پیامبر گرامى خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل مىکند که فرمود:
خیر آیة فى کتاب اللَّه هذه الایة! یا على! ما من خدش عود، و لا نکبة قدم الا بذنب، و ما عفى اللَّه عنه فى الدنیا فهو اکرم من ان یعود فیه و ما عاقب علیه فى الدنیا فهو اعدل من ان یثنى على عبده:
" این آیه (وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ ...) بهترین آیه در قرآن مجید است، اى على! هر خراشى که از چوبى بر تن انسان وارد مىشود، و هر لغزش قدمى، بر اثر گناهى است که از او سر زده، و آنچه خداوند در دنیا عفو مىکند گرامىتر از آن است که (در قیامت) در آن تجدید نظر فرماید، و آنچه را که در این دنیا عقوبت فرموده عادل تر از آن است که در آخرت بار دیگر کیفر دهد"! (طبرسی، ۱۴۰۸، ج 9، ص 31) و به این ترتیب اینگونه مصائب علاوه بر اینکه بار انسان را سبک مىکند. او را نسبت به آینده کنترل خواهد نمود.
2- گرچه ظاهر آیه عام است و همه مصائب را در بر مىگیرد، ولى مطابق معمول در عمومات استثناهایى وجود دارد، مانند مصائب و مشکلاتى که دامنگیر انبیا و ائمه معصومین علیهم السلام مىشد که براى ترفیع مقام یا آزمایش آنها بود.
و همچنین مصائبى که گریبان غیر معصومین را مىگیرد و جنبه آزمون دارد.
و یا مصائبى که بر اثر ندانم کاریها و عدم دقت و مشورت و سهلانگارى در امور حاصل مىشود که اثر تکوینى اعمال خود انسان است.
و به تعبیر دیگر جمع میان آیات مختلف قرآن و روایات ایجاب مىکند که عموم این آیه در مواردى تخصیص پیدا کند، و این مطلب تازهاى نیست که مایه گفتگوى بعضى از مفسران شده است.
کوتاه سخن اینکه مصائب و گرفتاریهاى سخت، فلسفههاى مختلفى دارد.
شکوفایى استعدادها تحت فشار مصائب، هشدار نسبت به آینده، آزمون الهى، بیدارى از غرور و غفلت، و کفاره گناه و ...
اما از آنجا که بیشتر افراد آن جنبه کیفرى و کفارهاى دارد آیه فوق آن را به صورت عموم مطرح ساخته است.
و لذا در حدیثى مىخوانیم: هنگامى که امام على بن الحسین علیهماالسلام وارد بر یزید شد، یزید نگاهى به او کرد و گفت: یا على! ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ! (اشاره به اینکه حوادث کربلا نتیجه اعمال خود شما بود).
ولى امام على بن الحسین علیهماالسلام فورا در پاسخ فرمود:
کلا! ما هذه فینا نزلت، انما نزل فینا" ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ" فنحن الذین لا ناسى على ما فاتنا من امر الدنیا، و لا نفرح بما اوتینا .
" چنین نیست، این آیه در مورد ما نازل نشده، آنچه در باره ما نازل شده آیه دیگرى است که مىگوید: هر مصیبتى در زمین یا در جسم و جان شما روى دهد پیش از آفرینش شما در کتاب (لوح محفوظ) بوده، و آگاهى بر این امر بر خداوند آسان است، این براى آن است که شما به خاطر آنچه از دست مىدهید غمگین نشوید، و به خاطر آنچه در دست دارید زیاد خوشحال نباشید (هدف از این مصائب عدم دلبستگى شما به مواهب زودگذر دنیا است و یک نوع تربیت و آزمون براى شما است).
سپس امام افزود:" ما کسانى هستیم که هرگز به خاطر آنچه از دست دادهایم غمگین نخواهیم شد، و به خاطر آنچه در دست داریم خوشحال نیستیم (همه را زودگذر مىدانیم و چشم به لطف و عنایت خدا بستهایم).
این سخن را با حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام پایان مىدهیم: هنگامى که از حضرتش تفسیر آیه فوق را خواستند فرمود: مىدانید على علیه السلام و اهل بیتش بعد از او گرفتار مصائبى شدند، آیا به خاطر اعمالشان بود؟ در حالى که آنها اهل بیت طهارتند، و معصوم از گناه، سپس افزود:
ان رسول اللَّه کان یتوب الى اللَّه و یستغفر فى کل یوم و لیلة مائة مرة من غیر ذنب ان اللَّه یخص اولیائه بالمصائب لیاجرهم علیها من غیر ذنب:
" رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیوسته توبه مىکرد و در هر شبانه روز صد بار استغفار مىنمود، بىآنکه گناهى مرتکب شده باشد، خداوند براى اولیاء و دوستانش مصائبى قرار مىدهد تا به خاطر صبر در برابر آن از او پاداش گیرند بىآنکه گناهى مرتکب شده باشند" .(حویزی، ۱۴۱۵، ج 4، ج 580)
چنانکه مولاى متقیان حضرت على علیه السلام مىفرماید:
«طهروا انفسکم من دنس الشهوات تدرکوا رفیع الدرجات.»
نفسهاى خویش را بر طاعتهاى خدا به صبر و شکیبایى وادار کنید و از پلیدى گناهان، نگاهشان دارید تا شیرینى ایمان را بیابید.
اگر چنین پاسدارى و محافظت از روح روان آدمى به عمل نیاید و آلودگیهاى گناه از صفحه دل پاکسازى نشود هیچ نوع آمادگى براى ایجاد خاطره و اندیشههاى الهى میسر نخواهد شد، زیرا این پاکى و صفاى روح و روان است که حقیقت خاطره و اندیشههاى الهى را تشخیص مىدهد و آدمى را از سعادت و خوشبختى آن بهرمند مىسازد. و چنانکه عدهاى از بزرگان فرمودهاند: «استفاده از حرام، قدرت تشخیص را از انسان مىگیرد و او نمىتواند در میان خاطره و اندیشههاى نفس و شیطان و فرشته را از یکدیگر تمیز دهد و دچار خلط مىشود و در گرداب هلاکت دنیا و آخرت، قرار مىگیرد.»
بهترین معالجه و درمان همان حرکت اساسى آدمى است که با تقوا و پرهیزکارى به قلب خویش صفا دهد و بعد با یاد خدا به بناى ساختمان آن بپردازد، مثل این است اگر ساختمان با پىریزهاى دقیق و سالم طراحى شود و از آجرهاى قوى و طرحهاى ضد ضربه به ساختن آن ادامه داده شود قطعا در مقابل فشارها و تکانهاى شدید به هم نمىخورد. و اگر قلب آدمى باتقوا پىریزى شود و با آجرهاى یاد خدا و پناهندگى او به ساختن ادامه داده شود، از شر خطرهاى شیطانى در خطر خواهد بود.
به عبارت دیگر: صرف یاد خدا در حد چند کلمه مؤثر این معنى نخواهد بود بلکه یاد خدا به کار گرفتن دستورات و قوانین الهى است که بدون آنها هیچ توفیقى دستگیر آدمى نخواهد شد.
نکته مهم
آیا انسان در برابر وسوسههاى شیطانى مجازات خواهد شد و همچنین در مقابل الهامات الهى یا فرشته پاداش خواهد دید یا نه؟
در اینجا جواب صریح دادن مستلزم دقت بالایى است که در هر کس فهم آن ممکن نمىباشد، چون از مشکلترین مسائلى است که جواب را نمىتواند بدون دلیل بیان کرد و جهت آن که ما مىگوییم جواب این سوال خیلى مشکل است چون با آیات و روایات متعارض روبرو هستیم.
عدهاى از روایات ناظر است که مواخذه در برابر کارهایى است که به وسیله اعضا و جوارح انسان پیاده شود و تا نیتى لباس عمل به خود نگیرد مجازاتى براى آن مترتب نمىشود.(فتاحی، ۱۳۷۲، ص 55الی57)
و گروهى از آیات و روایات مواخذه را در مقابل کارهاى عملى اعضا و جوارح و وسوسههاى موجود در قلب آدمى بیان مىکنند از جمله آیات:
«إِنْ تُبْدُوا ما فی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ»
اگر چه شما نیتهاى باطنى یا کارهایى که در دل دارید آشکار کنید یا در دل مخفى نمایید خداوند در مقابل همه آنها شما را مواخذه مىکند از کسانى که مىخواهد مىبخشد و کسانى دیگر را معذب مىکند.
و یا در آیه دیگر مىفرماید:
«وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا»
یعنى: از چیزهایى که علم و یقین ندارى تبعیت نکن چون که گوش و چشم و قلب، همه در مقابل کارهایشان محاسبه مىشوند.
آیات فوق افعال قلبى را مانند اعضاى دیگر بدن [چشم و گوش] مدنظر دارد.(دهقان، ۱۳۸۷، ج 2، ص 124)
نتیجه
با توجه به مطالبی که گفته شد این را می توان بیان کرد که اعتقاد به معاد تاثیر بسزایی در دوری از گناه دارد لذا به بخشی از آن در مقاله ی بالا هم به آن شده است و بخاطر در مباحث اثبات معاد که در قرآن و احادیث نمونه های برای آن آوردیم تاکید بر این است که که واقعه حتمی است و عقل سلیم برای اجتناب از مخاطرات آن باید برای آن امادگی داشته باشد. از آن گذشته در مباحث مربوط به عوارض و پیامدهای گناه در زندگی فردی و اجتماعی انسان اشاره دارد که باید از این موارد اجتناب کرد تا دچار خسران و ضرر نگردید.یکی از بهترین برای جلوگیری از گناه همین اعتقاد به معاد است چرا که با توجه به فطری بودن آن اهرم خوبی برای جلوگیری از گناه در زندگی فردی و اجتماعی برای رشد و توسعه انسان به بار می آورد.
منابع و مأخذ:
قرآن کریم
نهج البلاغه
ابنطاووس، علی بن موسی. (۱۳۸۱). محاسبه نفس. (عباسعلی محمودی و علی بن موسی ابنطاووس). تهران: فیض کاشانی.
حویزی، عبدعلی بن جمعه. (۱۴۱۵). تفسیر نور الثقلین. (عبدعلی بن جمعه حویزی، هاشم رسولی، مصحح). قم: اسماعیلیان.
دهقان، اکبر. (۱۳۸۷). نسیم رحمت تفسیر قرآن کریم. قم: حرم.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد. (۱۳۷۴). ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن. (غلامرضا خسروی حسینی). تهران: مرتضوی.
سجادی، جعفر. (۱۳۷۳). فرهنگ معارف اسلامی. تهران: کومش.
طبرسی، فضل بن حسن. (۱۴۰۸). مجمع البیان. (فضلالله یزدی طباطبایی، هاشم رسولی، مصحح). بیروت: دار المعرفة.
فتاحی، حمید. (۱۳۷۲). بهداشت روان. قم: نشر مرتضی.
فتاحی، حمید. (۱۳۷۱). نقش دعا در زندگی انسانها. قم: نشر مرتضی.
قرشی بنابی، علیاکبر. (۱۳۷۱). قاموس قرآن. تهران: دار الکتب الإسلامیة.
مکارم شیرازی، ناصر؛ و مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث. (۱۳۷۴). تفسیر نمونه. تهران: دار الکتب الإسلامیة.
نگارش، حمید؛ و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. نما. (۱۳۸۶). فرهنگ شیعه (کلام). (مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث و محمد خطیبی کوشکک). قم: زمزم هدایت.