فرهنگ ، تاریخ ایران و جهان

مطالبی در سبک زندگی ، تاریخ ، فرهنگ و تمدن ایران و جهان

فرهنگ ، تاریخ ایران و جهان

مطالبی در سبک زندگی ، تاریخ ، فرهنگ و تمدن ایران و جهان

طبقه بندی موضوعی

شاید مهم‌ترین تفاوت بدنى زن و مرد در دستگاه تناسلى آنها است که این تفاوت موجب فرق‌هاى دیگرى است و سبب پیدایش دو صنف متمایز شده است (کریمى، ۱۳۹۰). این تفاوت موجب نشده است یکى میل جنسى داشته باشد و دیگرى نه؛ بلکه هر دو جنس، زن و مرد، میل جنسى دارند. از این‌رو به همسران سفارش شده است در ارتباط جنسى به نیازهاى طرف مقابل توجه کنند (نک.: محمدى رى‌شهرى، ۱۳۸۷:۳۳۹/۳۱۷). تا جایى که قرآن کریم از اینکه همسران میل جنسى یکدیگر را به بهانه وجود فرزند شیرخواره ارضا نمى‌کنند، تعبیر «واردکردن ضرر و زیان» آورده است.[1] گزارش‌هاى علمى نشان مى‌دهد نه‌تنها زنان مانند مردان از رابطه جنسى لذت مى‌برند، بلکه گستره وسیعى از رفتارهاى جنسى براى هر دو جنس خوشایند است؛ یعنى تمایل دارند در مکان‌ها و وضعیت‌هاى ممکن، رابطه جنسى داشته باشند (فرانکن، ۱۳۸۴:۱۵۶).

از سوى دیگر، اظهار و ابراز جنسى در زنان کمتر از مردان است؛ چه اینکه در روایات (کلینى، ۱۴۰۷:۳۳۸/۵؛ صدوق، ۱۳۶۲:۴۳۹/۲) آمده است صبر زن بیشتر از مرد است وگرنه زمانى که میل جنسى در زن فعال مى‌شود برابر با ده مرد نیرو دارد؛[2] و در جایى دیگر (کلینى، ۱۴۰۷:

۳۳۹/۵) آمده است به این دلیل که زنان حیاى بیشترى دارند، لذت جنسى را کمتر از مردان ابراز مى‌کنند و این حیا براى آنان فضیلت به شمار مى‌آید.[3]

این تفاوت مثبت است و منشأ نتایج فراوانى براى تعادل روابط انسانى است؛ در جایى که به‌ویژه، به اطلاعاتى دقیق نیازمندیم، مشکلاتى را باعث شده است. در پژوهشى مشخص شد پسرها میزان ارتباط جنسى‌شان را بیش از چیزى بیان کردند که واقعاً داشتند، در حالى که دختران با اینکه باکره نبودند خود را باکره معرفى کردند (نیوکامر[4] و یودرى،[5] ۱۹۸۸). مردان تمایل دارند در زمینه تجارب جنسى خود مبالغه کنند و زنان نیز بسیارى از اوقات از سخن‌گفتن در این باره خوددارى مى‌کنند. تحقیق دیگرى که سیگل،[6] آتن[7] و رونگمن[8] (۱۹۹۸) انجام دادند نشان مى‌دهد ۸ از دختران دبیرستانى تجارب جنسى خود را کمتر از واقعیت بیان کرده‌اند و ۱۴ از پسران دبیرستانى بیشتر از واقعیت. این نشان مى‌دهد پسران اغراق مى‌کنند تا خودشان را دلاور جنسى معرفى کنند و دختران کمتر از واقعیت، از تجارب جنسى[9] گزارش مى‌دهند تا خود را فردى بى‌قید نشان ندهند (کاتانیا،[10] ۱۹۹۹؛ سیگِل و دیگران، ۱۹۹۸). ممکن است این مطلب تفسیرها و تبیین‌هاى متعددى داشته باشد، از جمله اینکه زن‌ها ضمن اینکه میل جنسى کمترى نسبت به مردان ندارند، در امور جنسى تمایل بیشترى به رعایت حیا دارند و دوست دارند قبل از ازدواج هیچ تجربه جنسى نداشته باشند.[11]

 

 


[1] . پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) درباره این آیه قرآن فرمود: (لاٰ تُضٰارَّ وٰالِدَةٌ بِوَلَدِهٰا وَ لاٰ مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ‌...؛ هیچ مادرى نباید به سبب طفلش زیان نبیند و هیچ صاحب فرزند (پدر) نباید به سبب فرزندش ضرر ببیند) (بقره: ۲۳۳)؛ «در دوران شیردهى زن، هر گاه مى‌خواست با همسرش ارتباط جنسى داشته باشد، زن مى‌گفت: اجازه نمى‌دهم. چون مى‌ترسم حامله شوم و این فرزندم را که شیر مى‌دهم [در اثر خشک‌شدن شیرم] بکشم. و هر گاه زن، مردش را دعوت مى‌کرد، مرد مى‌گفت: مى‌ترسم با تو نزدیکى کنم و فرزندم را بکشم. پس با او نزدیکى نمى‌کرد. پس، خداوند این روش را نهى کرد که مرد، به زن زیان بزند و زن به مرد» (کلینى، ۱۴۰۷:۴۱/۶؛ طوسى، ۱۴۱۴:۴۱۸/۷؛ عاملى، ۱۴۰۹:۱۸۹/۲۰).

[2] . «عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ لِلْمَرْأَةِ صَبْرَ عَشَرَةِ رِجَالٍ فَإِذَا هَاجَتْ کَانَتْ لَهَا قُوَّةُ شَهْوَةِ عَشَرَةِ رِجَالٍ‌».

[3] . «عَنْ أَبِى بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) یقُولُ فُضِّلَتِ الْمَرْأَةُ عَلَى الرَّجُلِ بِتِسْعَةٍ وَ تِسْعِینَ مِنَ اللَّذَّةِ وَ لَکنَّ اللَّهَ أَلْقَى عَلَیهِنَّ الْحَیاءَ‌».

[4] . Newcomer, S.

[5] . Udry, J. R.

[6] . Siegel, D. M.

[7] . Aten, M. J.

[8] . Roghmann, K. J.

[9] عباسی، مهدی، الگوی تنظیم رفتار جنسی با رویکرد اسلامی، صفحه: ۴۲، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1396 ه.ش.

[10] . Catania, J. A.

[11] عباسی، مهدی، الگوی تنظیم رفتار جنسی با رویکرد اسلامی، صفحه: ۴۳، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1396 ه.ش.

  • محمد مهدی حبیبی

به‏ دیدنت‏ آمدم چون دوستت دارم‏

آیا موافقى با هم به شهر کوفه، به خانه حضرت على علیه السلام برویم؟

نگاه کن، آن پیرمرد کیست که آرام آرام به سوى این خانه مى‏آید.

او در حالى که از عصاى خود کمک مى‏ گیرد به خانه امام نزدیک مى‏شود.

آیا او را شناختى؟

او «حارث هَمْدانى» است که به دیدن امام خود مى ‏رود.

آیا موافقى همراه او باشیم؟

هنگامى که حضرت على علیه السلام، نگاهش به حارث مى‏ افتد که با این حالت بیمارى، به خدمت او آمده است از او سؤال مى‏کند:

حارث! چه چیزى باعث شد که تو به اینجا آمدى؟

حارث مى ‏گوید:

اى امیر مؤمنان! محبّت شما مرا به اینجا کشانده است.

امام مى‏ فرماید:

اى حارث، آیا مرا دوست دارى؟

حارث در جواب مى‏ گوید:

آرى، به خدا قسم من شما را دوست دارم.

من خیلى تعجّب مى‏ کنم که چرا حضرت على علیه السلام، این سؤال را از حارث مى ‏کند، معلوم است که حارث هَمْدانى، عشق اهل بیت علیهم السلام را به سینه دارد و گرنه با این شدت بیمارى به خانه آن حضرت نمى ‏آمد.

اما این سؤال امام، حکمتى دارد، خوب است کمى صبر کنیم.

امام چون جواب حارث را مى‏ شنود مى ‏فرماید:

اکنون که مرا دوست دارى، بدان که مرا در چند جا خواهى یافت:

- آن موقعى که بخواهى جان بدهى و لحظه مرگ تو فرا رسد، مرا نزد خود خواهى یافت و با دیدنم شادمان خواهى شد.

- مرا کنار حوض کوثر خواهى یافت که چگونه دوستان خود را سیراب مى ‏سازم، اى حارث، مرا آن روز خواهى دید و شادمان خواهى شد.

- روز قیامت مرا خواهى یافت در حالى که «پرچم حمد» را به دست گرفته ‏ام و همراه با رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم، از روى پل صراط عبور کرده و به سوى بهشت مى ‏رویم،

و تو آن لحظه نیز شادمان خواهى شد.

حارث همدانى با یک دنیا خوشحالى، خانه امام خویش را ترک کرد در حالى که یقین داشت که امام مهربان او، در لحظه جان دادن به سر بالین او خواهد آمد.

حضرت على علیه السلام هم به وعده خود وفا کرد و لحظه جان دادن حارث، او را تنها نگذاشت.[1][2]

 

 

 


[1] ( 1). عن الحارث الهمدانی قال:« دخلت على أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام فقال: ما جاء بک؟ فقلت: حبّی لک یا أمیر المؤمنین، فقال: یا حارث أتحبّنی؟ قلت: نعم واللَّه یا أمیر المؤمنین، قال: أما لو بلغت نفسک الحلقوم رأیتنی حیث تحبّ، ولو رأیتنی وأنا أذود الرجال عن الحوض ذود غریبة الإبل لرأیتنی حیث تحبّ، ولو رأیتنی وأنا مارّ على الصراط بلواء الحمد بین یدی رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم لرأیتنی حیث تحبّ»: کشف الغمّة ج 1381، بحار الأنوار ج 6 ص 181، ج 27 ص 157، الفصول المهمّة ج 1 ص 315.

عن الأصبغ بن نباتة قال:« دخل الحارث الهمدانی على أمیر المؤمنین علیّ علیه السلام فی نفر من الشیعة وکنت فیهم، فجعل الحارث یتّئد فی مشیته ویخبط الأرض بمِحجَنه، وکان مریضاً، فأقبل علیه أمیر المؤمنین علیه السلام، وکانت له منه منزلة فقال: کیف تجدک یا حارث؟ فقال: نال الدهر یا أمیر المؤمنین منّی ... وأبشّرک یا حارث لتعرفنی عند الممات، وعند الصراط، وعند الحوض، وعند المقاسمة، قال الحارث: وما المقاسمة؟ قال: مقاسمة النار، أقاسمها قسمة صحیحة، أقول: هذا ولیّی فاترکیه، وهذا عدوّی فخذیه ...»: الأمالی للمفید ص 3، الأمالی للطوسی ص 625، مدینة المعاجز ج 3 ص 116، بحار الأنوار ج 6 ص 178، ج 6 ص 120، خاتمة مستدرک الوسائل ج 2 ص 218، الغدیر ج 11 ص 222.

عن الحارث الأعور قال:« أتیت أمیر المؤمنین علیه السلام ذات لیلة، فقال: یا أعور، ما جاء بک؟ قال: فقلت یا أمیر المؤمنین، جاء بی واللَّه حبّک، قال: أما إنّی سأحدّثک لشکرها، أما إنّه لا یموت عبد یحبّنی فتخرج نفسه حتّى یرانی حیث یحبّ، ولا یموت عبد یبغضنی فتخرج نفسه حتّى یرانی حیث یکره ...»: اختیار معرفة الرجال ج 1 ص 299، بحار الأنوار ج 6 ص 192، الغدیر ج 11 ص 222، معجم رجال الحدیث ج 5 ص 173، ج 10 ص 211، قاموس الرجال ج 12 ص 46، أعیان الشیعة ج 4 ص 366.

[2] مهدى خدامیان آرانى، در آغوش خدا - قم، چاپ: 6، 1386.

  • محمد مهدی حبیبی

خودم بدون بدنم‏

بعضى مواقع خواب‏هایى مى ‏بینید که بعداً در زندگى ‏تان واقع مى‏شود، به آن خواب‏ها «رؤیاى صادقه» مى‏ گویند. با توجه به این نوع خواب‏ها از شما مى پرسم آیا در رؤیاى صادقه خودتان آن جایى بودید که الآن در بیدارى با آن روبه‏رو هستید و یادتان مى‏آید که قبلًا خوابِ همین‏جا را دیده ‏اید؟ آیا این‏طور نیست که قبلًا بدون‏ بدن به همین جا آمده بودید؟ اگر قبلًا این‏جا نیامده بودید چرا حالا کاملًا احساس مى‏ کنید قبلًا خودتان این‏جا آمده‏ اید؟ پس مى‏توان نتیجه گرفت شما بدون بدنتان خودتان هستید و قبل از این‏که بدنتان در این محل قرار بگیرد خودتان در این‏جا بوده ‏اید ولى بدنتان نبوده است، این‏ها نشان مى‏دهد که ما چه بدن داشته باشیم و چه بدن نداشته باشیم، خودمان، خودمان هستیم و بدن ما نقشى در حقیقت ما ندارد.

زیست‏ شناسان مى‏گویند: بدن انسان بعد از مدتى تماماً عوض مى ‏شود و سلول‏هاى جدیدى جایگزین سلول‏هاى قبلى مى‏ گردد ولى شما باز هم احساس مى‏ کنید که خودتان همان انسان قبلى هستید با این‏که بدنتان عوض شده است. پس بدن ما، خودِ ما نیست بلکه ابزار ماست. مثلًا شما از طریق چشم مى‏ بینید، ولى در خواب بدون چشم هم مى‏ بینید، پس اصلِ دیدن مربوط به روح است و اصل شنیدن و فکرکردن و غیره همه مربوط به روح است و این بدن ابزارى است براى این که ما آن را به حرکت درآوریم و از آن استفاده نماییم و به کمک بدن عبادت کنیم تا خودمان رشد کنیم و متعالى شویم.

مى‏ بینیم که مى ‏میریم‏

به این دلیل معتقدیم بدن ما ربطى به حقیقت ما ندارد که مثلًا وقتى دست و پاى ما قطع شد، احساس کمبود در حقیقت خودمان‏ نمى ‏کنیم و در همین رابطه مى ‏دانیم وقتى همه ‏ى بدنمان هم از روحمان جدا شد و مُردیم، مى‏ بینیم که بدنمان مُرد یعنى مى ‏بینیم که مى‏ میریم. پس بدن انسان مثل عصایى است در دست انسان، تا روح انسان به وسیله‏ ى بدن آن‏چه را اراده کرده، عملى کند.

به خودت توجه کن، مى ‏یابى که خودت غیر از تنت هستى. همین که شما به چیزى علم دارید و نسبت به آن عالِم هستید، نشان مى ‏دهد که شما غیر از آن چیزى هستید که به آن علم دارید. همان‏طور که شما به این دیوار علم دارید، ولى دیوار نیستید همین طور هم شما نسبت به بدنتان علم دارید پس خودتان غیر از بدنتان هستید.[1]

 

جوان و انتخاب بزرگ، ص: 48 و 50

 

 

 

 

 

 

 


[1] ( 1)- این موضوع در فلسفه تحت عنوان« مغایرت مُدرِک با مُدرَک» بحث مى‏شود و فلاسفه ثابت مى‏کنند چون در علم حصولى، ادراک‏کننده‏ى هرچیز غیر از آن چیزِ ادراک شده است و چون هرکس بدن خود را درک مى‏کند، پس خودِ انسان غیر از بدن اوست.

  • محمد مهدی حبیبی

حقیقت روح و ابزار بودن بدن‏

این سخن از مسلّمات است که «شناخت حقیقى زندگى در گرو معرفت به حقیقت روح است» و تا انسان حقیقت روح را نشناسد، ممکن نیست بتواند ادامه‏ى حیات روح را بعد از بدن یعنى در عالَم آخرت با بصیرت کامل بشناسد و به‏ همین جهت باز تأکید مى‏کنیم معرفت‏نفس کلید معرفت حق و شناخت آخرت است و تا نفس را نشناسیم، مرگ- که دریچه‏اى به عالم غیب است- به‏ عنوان یک مجهول و یک کابوسِ مبهم برایمان باقى خواهد ماند.

امام الموحّدین حضرت على (ع) مى‏فرمایند:

«عَجِبْتُ لِمَنْ یَنْشِدُ ضالَّتَهُ وَ قَدْ اضَلَّ نَفْسَهُ، فَلایَطْلُبُه»[1]

در شگفتم از کسى که به دنبال گمشده ‏اش‏ مى‏گردد تا بجوید، در حالى‏که خود را گم کرده ولى در جستجوى آن نیست.

این‏که ما خود را در حین خواب- بدون این بدن- بینا و شنوا مى‏یابیم، دلیل بر آن است که نفس ناطقه ‏ى انسان غیر از بدن او است و کلیه ‏ى ادراکات مربوط به نفس است.[2] علاوه بر این به عنوان برهان عقلى نیز مى‏ توان گفت که صِرف آن‏که هرکس بدن خود را ادراک مى‏ کند بهترین دلیل بر مغایرت نفس از بدن است؛ زیرا ادراک عبارت است از: «حضور مُدرَک نزد مُدرِک». مثلًا وقتى شما یک صندلى را احساس مى‏ کنید، در واقع شما صورتى از این صندلى را در نزد خود دارید و آن صورت را درک مى‏ کنید، در حالى‏که آن صورت، غیر از شما است- چون شما آن را درک مى‏کنید- حال ملاحظه کنید که نفسِ انسان، بدن و تمام حرکات و فعالیت‏هاى بدن را درک مى ‏کند و این دلیل است بر این که نفس، غیر از بدن و غیر از فعالیت‏هاى فیزیولوژیکى بدن است؛ یعنى نفس واقعیتى است جدا از بدن. چون همان‏طور که عرض شد «مدرِک، غیر از مدرَک است» و آن که درک مى‏کند همان نیست که درک مى‏شود.

سؤال: آیا با توجّه به این‏که نفس انسان حالات و قواى متکثّر دارد، مى‏توان گفت که نفس مجموعه‏ى این قوا و حالات است؟

جواب: خیر؛ زیرا در عین این‏که نفس داراى قواى مختلف، مثل شنوایى و بینایى است ولى ما همه‏ ى آن‏ها را به نفس خود نسبت مى ‏دهیم، یعنى مى‏ گوییم: «من دیدم» و «من شنیدم»؛ و در همه‏ى این مراحل خود نفس به‏عنوان یک موجود واحد در صحنه است.

انسان داراى نفس ناطقه‏اى است که کلیه‏ى قواى جسمانى و نیروهاى نفسانى، مثل نموّ و تغذیه و حس و حرکت، همه و همه شئون و پرتو همان نفس است و نفس ناطقه حقیقت جامعى مى‏ باشد که کلیه قواى آن در حیطه ‏ى وجودش قرار گرفته‏ اند و اوست که از نظر قدرتِ فکر و تعقّل، به‏نام قوّه‏ى عاقله و در مرتبه‏ى تخیل به‏نام قوّه‏ى خیال و در مرتبه ‏ى قوّه‏ ى بینایى بیننده، و در مرتبه ‏ى شنوایى، شنونده است؛ یعنى یک حقیقت است که در هر شرایط و موطنى بر اساس آن موطن، ظهور مى ‏کند و به ‏همین جهت هم شما مى‏گویید «من دیدم» یعنى بینایى را به خودتان نسبت مى‏دهید.

انسان؛ از تنگناى بدن تا فراخناى قرب الهى ؛ ص41

 


[1] ( 1)- تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 233.

[2] ( 1)- به نکته دوم از کتاب« ده نکته از معرفت نفس» از همین مولف رجوع شود.

  • محمد مهدی حبیبی

چون شاپور بن شاپور بن هرمز بن نرسى بن هرمز بن بهرام بن شاپور بن اردشیر ابن بابک به ملک بنشست، مردمان شاد شدند، و سیرت نیکو داشت و عدل کرد و مردمان با وى بیارامیدند. و آن عمّ او را اردشیر که او را از ملک بیرون کرده بودند او را مطیع شد. و پنج سال اندر ملک بود، پس یک روز نشسته بود به خیمه اندر، سپاه بر وى بشوریدند و خیمه بر سر وى فرود افگندند، چوب خیمه بر سرش آمد و بمرد، و بهرام بن شاپور به جاى او بنشست.[1]

 

 


[1] طبری، محمد بن جریر، تاریخنامه طبری / پیش از اسلام، جلد: ۱، صفحه: ۶۳۱، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران. انتشارات سروش، تهران - ایران، 1378 ه.ش.

  • محمد مهدی حبیبی

او سپس از میان عربستان پیش رفت در حالى که رودخانۀ فرات در سمت راستش قرار داشته و پنج منزل از سرزمین خشک و بیابان عبور کردند. در این حدود همه جا صحارى بى‌انتها بود و مثل دریا هموار مى‌نمود و پر از افسنتین به صورت بوته یا مثل نى و خوشبو بود. درخت هیچ وجود نداشت اما همه قسم حیوانات وحشى از آن جمله گورخر و شترمرغ و همچنین غزال. سواران گاهى این حیوانات را تعقیب و شکار میکردند، گورخرها وقتى که تعقیب مى‌شدند سریع میدویدند و بازمى‌ایستادند، چون تندتر از اسب میدوند و هر وقت که اسبها نزدیک مى‌رسیده‌اند باز آنها به حرکت درمى‌آمده‌اند ازین‌رو به دام انداختن آنها غیر ممکن مى‌نمود مگر آنکه سوارکار بین راه درنگ و با اسب تازه‌نفسى حیوان را دنبال میکرد. گوشت این شکارها مثل آهوست حتى نرم‌تر ولى هیچ‌کس نتوانسته بود شترمرغى شکار کند و هر سوارى که دنبال این کار میرفت منصرف مى‌گردید زیرا که این حیوان بواسطۀ پرواز مسافت کلى از سوار کار دور مى‌شده یعنى نه فقط با پا بلکه از بالهاى خود نیز استفاده و در هوا کشتى‌وار سیر مى‌کرده است. غزال را مى‌توان شکار کرد بشرط آنکه در آغاز تعقیب با سرعت کافى از دنبالش بروند زیرا که این حیوان فقط مسافت محدودى قدرت فرار دارد و مثل کبک زود خسته مى‌شود. گوشت آن بسیار لذیذ است. آنها از این ناحیه نیز عبور نموده به رودخانۀ مسکاس که یک پلتروم عرض آنست رسیدند. در آنجا وسط بیابان شهرى بزرگ به نام کورسوت بوده که رودخانۀ مزبور آنرا کاملا احاطه کرده بود. در این سه محل سه روز ماندند و مایحتاج لشگر را تأمین کردند سپس کوروش سیزده منزل منطقه‌اى بیابانى را که در حدود نود فرسنگ بود پیمود، رودخانۀ فرات همواره در طرف راست لشگر واقع بوده و به شهر پى‌له[1] رسیدند.

طى این راه طولانى تعداد زیادى از حیوانات باربر در اثر گرسنگى تلف شدند زیرا اعلیق نایاب بود و در واقع هیچ‌گونه نهال و نبات وجود نداشت چون سرزمینى خشک و خالى بود، افرادى که در این نواحى میزیستند وسیلۀ زندگى خود را از راه تهیه سنگ در کرانه‌هاى رودخانه و حمل آن به بابل فراهم مى‌ساختند و جنس را در آنجا فروخته آذوقه مى‌خریدند. در مورد لشگریان نیز باید افزود که خواربار آنها پاک تمام شده بود و جنس قابل خرید وجود نداشت مگر همان مقدارى که در[2]فروشگاه وابسته به چریک‌هاى بیگانه در لشگر کوروش فراهم میگردید. در آنجا آرد گندم و جو را پانزده برابر قیمت بازار آتن فروش مى‌کردند ازین‌رو بیشتر خوراکى سربازان از گوشت شده بود[3] کوروش در نواحى صحرائى منازل سفر را بسیار طولانى قرار می داد تا به آب تازه یا علیق برسند.[4]

 

 


[1]  Paelae - پیل

[2] گزنفون، لشکرکشی کوروش، صفحه: ۵۶، دنیاى کتاب‌، تهران - ایران، 1384 ه.ش.

[3]  - یونانى‌هاى عهد گزنفون برحسب معمول کم گوشت مصرف میکردند از این رو آن وضع در صحراى عربستان براى ایشان دشوارتر بشمار میرفت.

[4] گزنفون، لشکرکشی کوروش، صفحه: ۵۷، دنیاى کتاب‌، تهران - ایران، 1384 ه.ش.

  • محمد مهدی حبیبی

مقام مادر در یک سطحى قرار گرفته که هیچ انسانى قادر به درک آن نمى ‏باشد و اگر کسى تمام عمر خود را در جهت خدمت به مادرش سپرى کند هرگز نمى‏تواند حق او را ادا نماید این عظمت به خاطر همان عنایت و توجهى است که او در ارتباط با فرزندش انجام مى‏دهد.

مادر از هنگام ازدواج و انتخاب همسر مانند پدر به فکر این است که بتواند افراد شایسته و لایقى را تحویل جامعه بدهند و هر لحظه به لنتقاد نطفه و ظهور نشانه ‏هاى فرزند نزدیکتر مى‏شود مسئولیت بسیار خطیر و دشوارى را در متن وجود و چارچوبب زندگى خویش احساس مى ‏کنند و با تمام آگاهیهاى لازم مراقب وضع روحى و اخلاقى حتى تغذیه و استراحت و ارتباطات قوم و خویشى و یا دوستانه خود مى‏شوند تا اینکه مادر با احتیاط کامل از میهمانش پذیرائى کرده و او را با حساسیتهایى که دارد از طریق برنامه‏هاى مثبت و کارهاى‏ خوب خویش که وى را متاثر مى‏سازد مورد توجه قرار دهد چون کارهاى بد و نادرست مادران همانند اعمال مثبت از چشم جنین پوشیده نیست و لذا او بیشتر از هر کس دیگر باید راه تقوا و پرهیزکارى را انتخاب کند.

در این صورت نقش شوهر به خوبى هویدا مى‏شود چون که او اغلب خواسته و نیازهاى مادر و فرزندان را تامین مى ‏کند و باید تعهدات خودشان در مقام مادر و پدرى وفادار باشند به خاطر اینکه تغذیه و یا هر چیزى که به صورت خوردنى و یا نوشیدنى توسط مادر به جنین منتقل مى‏شود در مسائل تربیتى او نقش دارد. اگر پدر مسئولیت را درجهت خانواده خود در کانال دستورات دینى انجام دهد و از طریق رعایت مرز حلال و حرام به مسائل اقتصادى، فرهنگى، روابط زناشوئى و سایر امراتى که در محیط زندگى لازم مى‏باشند دقت نماید و اعضاى خانواده خود را همانند یک فضاى سبز با آبیاریهاى سالم و به موقع مورد توجه قرار دهد به طور یقین براى مادر در جهت پذیرائى سالم از فرزندش که در شکم اوست تسهیلات بیشترى فراهم مى‏شود چون با مساعدت پدر از سنگینى بار تربیت بر دوش مادر کاسته مى‏شود.

سؤال: چرا مقام مادرى از همه مقاها بالاتر و ارزشمندتر و سنگین و دشوار است؟

جواب: مقام مادرى به هیچ عنوان با مقامات موجود در میان مردم قابل مقایسه نیست به خاطر اینکه صلاحیت انسان در احراز مقامى تربیت‏هاى او معطوف مى‏شود یعنى اگر او چنین افرادى را تحویل جامعه بدهد آنها مى‏توانند به مقامى نائل گردند.

و سنگینى و یا دشوارى این مقام به خاطر این است که تمام خصوصیاتى که در روح و شخصیت مادرى وجود دارد باید از طریق مناسبى به فرزندان منتقل شده‏ و آنها با همان زیبائیها در جامعه ظاهر شود.

تمامى ارزش و زیبائیهایى که مادر به وسیله آنها شناخته مى‏شود مانند، مه و محبت، ایثار عواطف، عفو گذشت و صبر و حوصله، کوتاهى نکردن در انجام وظائف، تغافل و چشم ‏پوشى وو ... اگر از طریق کارشناسى خود مادر به نونهالان انتقال یابد و جوانانى با این زیبائیها وارد جامعه بشوند یقین آن حدیث نبوى (ص) در حق مادر معنا پیدا مى‏ کند.

قال رسول الله (ص):

الجَنّهُ تَحتَ اقدامِ الامِّهاتِ،

بهشت زیر پاى مادران است.

معناى بهشت محیطى که در آن صلح و صفا و مهر و محبت، عواطف، نوع‏دوستى، عدالت، پذیرفتن حرف حق، عدم غرور و تکبر در برابر واقعیات، مقدم داشتن دیگران بر خویشتن، بدیها را با محبت و خوبى جواب دادن، صبر و حوصله، عفو و گذشت وو ... بوده باشد.

اگر مادران در این مقام بمانند و مسئولیت خودشان را که همان منتقل ساختن صفات حمیده و زیبائیهاى حیرت‏انگیز خود به فرزندان است به خوبى انجام دهند به طور یقین جامعه انسانى را به بهشت مبدل خواهند کرد و قرآن هم مى ‏فرماید: مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَکَرٍ او اونثى وَ هُو مؤمن فَلَنُحِیَّینَّهُ حیاهً طیّبهً‏[1]

هر کسى مرد و یا زن اعمال صالح و شایسته انجام دهد در حالیکه مؤمن است و به قصد قربت و یاد خدا انجام داده باشد ما او را به یک زندگى پاک و آرام وارد مى‏کنیم معناى حیات طیبه محیط آرام و زیبائى است که به وسیله انسانها تربیت یافته در دامان مادران مؤمن و آگاه به وظائف مادرى صورت مى‏ پذیرد و در اجتماع تحقق مى‏یابد. چنانچه در مطالب فوق بیان کردیم و از همین نکته معناى احادیثى که در ارتباط با زنان آمده روشن مى‏شود: مثلا زنان در بیرون از خانه کمتر ظاهر شوند یا گوشه خانه‏هایشان مسجد آنانست یا در طرف مشورت مردان واقع نشوند، و به شغلهاى اجتماعى روى نیاورند وو ...

اگر از همه احادیثى که در این زمینه وارد شده تنها استحباب و یا بهتر بودن را بفهمیم یعنى بهتر است زنان کمتر در بیرون از خانه ظاهر شوند یا در مسائل اجتماعى و شغلهایش یا در عنوان مشورت وو ... وارد نشوند به حق مطلب خیلى نزدیک مى‏شویم که زن مسئولیت ویژه‏اى دارد نباید روح و روان زنان از حوزه مسئولیت مادرى به چیزهاى دیگرى منحرف شود به خاطر اینکه بهشت در زیر پاى آنانست و جامعه انسانى به آن نیاز دارد اگر روزى در قلب مادر لذت تربیت فرزند کمتر احساس شود و او از دوران کودکى در این جهت دریافت‏هایى نداشته که روزى مادر مى‏شود و از طریق تحویل فرزندان صالح محیط زندگى را به بهشت مبدل خواهد کرد بلکه همیشه در کنار علم و رشد سنى او وعده‏هاى شغلى مطرح شده و ذهن او از احساس لذت مادرى در تربیت نونهالانش به سوى کارهاى دیگرى منحرف گردد در این حال اجتماع بشرى با کمبودهاى غیرقابل جبرانى روبه‏ رو شده و هر لحظه با اعمال نادرست انسانها محیط زندگى به جهنم سوزان تبدیل گردد و در عصر حاضر این واقعیت بر همگان قابل لمس است.[2]

 

 

 


[1] ( 1). نحل/ 97.

[2] فتاحى، حمید، با زیبائیها و آرامشها در خانواده، 1جلد، انتشارات استاد احمد مطهرى - قم - ایران، چاپ: 1، 1379 ه.ش.

  • محمد مهدی حبیبی

مقام مادر در یک سطحى قرار گرفته که هیچ انسانى قادر به درک آن نمى ‏باشد و اگر کسى تمام عمر خود را در جهت خدمت به مادرش سپرى کند هرگز نمى‏تواند حق او را ادا نماید این عظمت به خاطر همان عنایت و توجهى است که او در ارتباط با فرزندش انجام مى‏دهد.

مادر از هنگام ازدواج و انتخاب همسر مانند پدر به فکر این است که بتواند افراد شایسته و لایقى را تحویل جامعه بدهند و هر لحظه به لنتقاد نطفه و ظهور نشانه ‏هاى فرزند نزدیکتر مى‏شود مسئولیت بسیار خطیر و دشوارى را در متن وجود و چارچوبب زندگى خویش احساس مى ‏کنند و با تمام آگاهیهاى لازم مراقب وضع روحى و اخلاقى حتى تغذیه و استراحت و ارتباطات قوم و خویشى و یا دوستانه خود مى‏شوند تا اینکه مادر با احتیاط کامل از میهمانش پذیرائى کرده و او را با حساسیتهایى که دارد از طریق برنامه‏هاى مثبت و کارهاى‏ خوب خویش که وى را متاثر مى‏سازد مورد توجه قرار دهد چون کارهاى بد و نادرست مادران همانند اعمال مثبت از چشم جنین پوشیده نیست و لذا او بیشتر از هر کس دیگر باید راه تقوا و پرهیزکارى را انتخاب کند.

در این صورت نقش شوهر به خوبى هویدا مى‏شود چون که او اغلب خواسته و نیازهاى مادر و فرزندان را تامین مى ‏کند و باید تعهدات خودشان در مقام مادر و پدرى وفادار باشند به خاطر اینکه تغذیه و یا هر چیزى که به صورت خوردنى و یا نوشیدنى توسط مادر به جنین منتقل مى‏شود در مسائل تربیتى او نقش دارد. اگر پدر مسئولیت را درجهت خانواده خود در کانال دستورات دینى انجام دهد و از طریق رعایت مرز حلال و حرام به مسائل اقتصادى، فرهنگى، روابط زناشوئى و سایر امراتى که در محیط زندگى لازم مى‏باشند دقت نماید و اعضاى خانواده خود را همانند یک فضاى سبز با آبیاریهاى سالم و به موقع مورد توجه قرار دهد به طور یقین براى مادر در جهت پذیرائى سالم از فرزندش که در شکم اوست تسهیلات بیشترى فراهم مى‏شود چون با مساعدت پدر از سنگینى بار تربیت بر دوش مادر کاسته مى‏شود.

سؤال: چرا مقام مادرى از همه مقاها بالاتر و ارزشمندتر و سنگین و دشوار است؟

جواب: مقام مادرى به هیچ عنوان با مقامات موجود در میان مردم قابل مقایسه نیست به خاطر اینکه صلاحیت انسان در احراز مقامى تربیت‏هاى او معطوف مى‏شود یعنى اگر او چنین افرادى را تحویل جامعه بدهد آنها مى‏توانند به مقامى نائل گردند.

و سنگینى و یا دشوارى این مقام به خاطر این است که تمام خصوصیاتى که در روح و شخصیت مادرى وجود دارد باید از طریق مناسبى به فرزندان منتقل شده‏ و آنها با همان زیبائیها در جامعه ظاهر شود.

تمامى ارزش و زیبائیهایى که مادر به وسیله آنها شناخته مى‏شود مانند، مه و محبت، ایثار عواطف، عفو گذشت و صبر و حوصله، کوتاهى نکردن در انجام وظائف، تغافل و چشم ‏پوشى وو ... اگر از طریق کارشناسى خود مادر به نونهالان انتقال یابد و جوانانى با این زیبائیها وارد جامعه بشوند یقین آن حدیث نبوى (ص) در حق مادر معنا پیدا مى‏ کند.

قال رسول الله (ص):

الجَنّهُ تَحتَ اقدامِ الامِّهاتِ،

بهشت زیر پاى مادران است.

معناى بهشت محیطى که در آن صلح و صفا و مهر و محبت، عواطف، نوع‏دوستى، عدالت، پذیرفتن حرف حق، عدم غرور و تکبر در برابر واقعیات، مقدم داشتن دیگران بر خویشتن، بدیها را با محبت و خوبى جواب دادن، صبر و حوصله، عفو و گذشت وو ... بوده باشد.

اگر مادران در این مقام بمانند و مسئولیت خودشان را که همان منتقل ساختن صفات حمیده و زیبائیهاى حیرت‏انگیز خود به فرزندان است به خوبى انجام دهند به طور یقین جامعه انسانى را به بهشت مبدل خواهند کرد و قرآن هم مى ‏فرماید: مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَکَرٍ او اونثى وَ هُو مؤمن فَلَنُحِیَّینَّهُ حیاهً طیّبهً‏[1]

هر کسى مرد و یا زن اعمال صالح و شایسته انجام دهد در حالیکه مؤمن است و به قصد قربت و یاد خدا انجام داده باشد ما او را به یک زندگى پاک و آرام وارد مى‏کنیم معناى حیات طیبه محیط آرام و زیبائى است که به وسیله انسانها تربیت یافته در دامان مادران مؤمن و آگاه به وظائف مادرى صورت مى‏ پذیرد و در اجتماع تحقق مى‏یابد. چنانچه در مطالب فوق بیان کردیم و از همین نکته معناى احادیثى که در ارتباط با زنان آمده روشن مى‏شود: مثلا زنان در بیرون از خانه کمتر ظاهر شوند یا گوشه خانه‏هایشان مسجد آنانست یا در طرف مشورت مردان واقع نشوند، و به شغلهاى اجتماعى روى نیاورند وو ...

اگر از همه احادیثى که در این زمینه وارد شده تنها استحباب و یا بهتر بودن را بفهمیم یعنى بهتر است زنان کمتر در بیرون از خانه ظاهر شوند یا در مسائل اجتماعى و شغلهایش یا در عنوان مشورت وو ... وارد نشوند به حق مطلب خیلى نزدیک مى‏شویم که زن مسئولیت ویژه‏اى دارد نباید روح و روان زنان از حوزه مسئولیت مادرى به چیزهاى دیگرى منحرف شود به خاطر اینکه بهشت در زیر پاى آنانست و جامعه انسانى به آن نیاز دارد اگر روزى در قلب مادر لذت تربیت فرزند کمتر احساس شود و او از دوران کودکى در این جهت دریافت‏هایى نداشته که روزى مادر مى‏شود و از طریق تحویل فرزندان صالح محیط زندگى را به بهشت مبدل خواهد کرد بلکه همیشه در کنار علم و رشد سنى او وعده‏هاى شغلى مطرح شده و ذهن او از احساس لذت مادرى در تربیت نونهالانش به سوى کارهاى دیگرى منحرف گردد در این حال اجتماع بشرى با کمبودهاى غیرقابل جبرانى روبه‏رو شده و هر لحظه با اعمال نادرست انسانها محیط زندگى به جهنم سوزان تبدیل گردد و در عصر حاضر این واقعیت بر همگان قابل لمس است.[2]

 

 

 


[1] ( 1). نحل/ 97.

[2] فتاحى، حمید، با زیبائیها و آرامشها در خانواده، 1جلد، انتشارات استاد احمد مطهرى - قم - ایران، چاپ: 1، 1379 ه.ش.

  • محمد مهدی حبیبی

در تفسیر روح البیان مى‌نویسد: «در خراسان، شیخ احمد حربى، همسایۀ گبرى به نام بهرام داشته است. هیچ‌وقت خانۀ یکدیگر نمى‌رفتند، به واسطۀ اینکه مذهبشان با هم مخالف بوده است. براى شیخ گفتند که همسایۀ گبرش همۀ دارایى‌اش را به کسى داده تا معامله کند. خبر آوردند که در راه، سرمایه‌اش را دزد زده است. به شیخ گفتند او بر تو حقّ همسایگى دارد، خوب است از او دلجویى کنید؛ چون حقّ همسایه با اختلاف دین هم ساقط نمى‌شود.

شیخ و چند نفر آمدند خانۀ بهرام. وقتى دید عالم مسلمین آمده، حیران شد و روى دست و پاى شیخ افتاد به خیال خودش شیخ توقّع اطعام و پذیرایى دارد. در فکر رفت وسایل پذیرایى مهیّا کند، شیخ فرمود: ما آمده‌ایم تو را تسلیت دهیم؛ چون شنیده‌ایم سرمایه‌ات از کفت رفته است.

واقعا از شخص گبر عجیب است. گبر گفت: کدام مصیبت‌؟ سه نعمت بزرگ خدا به من داده است که شما باید براى آن به من تبریک بگویید: اوّلش خداى عالم به من عفّت نفس داد که دزدى نکردم و مال کسى را نبردم. دزد مال مرا برده است. چقدر شکر

دارد. مظلوم شدن ناله ندارد، ظالم شدن ناله دارد. توسرى خوردن بیجا ناله ندارد، تو سرى زدن بى‌جا ناله دارد. و او باید از گناهش ناله کند. آنکه تو سرى خورده باید بداند خدا عوض مى‌دهد. شاد باشد. شکر خداى را که من مال کسى را نبردم. مظلوم باید شاد باشد.

نعمت دوّم اینکه: تمام آنچه را که خدا به من داده بود، همۀ آنها از بین نرفته است؛ خانه‌ام هنوز باقى است. سرسایه‌اى دارم. فرش زیر پا دارم. مگر انسان تمام باید جهات فقد و عدم را ببیند، هستى بین نباشد. چرا چیزهاى دیگر را که هنوز دارم نبینم‌؟ نظیر آن شخصى که فقیر بود و ناراحتى مى‌کرد. در خواب ملکى به او گفت: اگر چشمت رو به کورى برود چقدر حاضرى بدهى تا علاج شوى‌؟ گفت: ده هزار دینار طلا. پرسید: اگر گوشت کر شود، چطور؟ گفت: آنهم ده هزار دینار و همچنین شمرد تا ده عضو و قوّه، آن‌وقت به او گفت: اى بندۀ خدا! اگر تو یک‌صد هزار دینار داشتى و مى‌دادى به قول خودت تا سلامتى این ده عضو را بیابى، حالا خیال کن داشتى و دادى، تحمّل درد هم هیچ. پیشامد ناگوارى برایت شده، جهات هست را هم دریاب:... فَاذْکُرُوا آلاٰءَ اللّٰهِ...[1] بچّه‌ات مرد، ببین خدا خودت را نگه داشت تا بتوانى بار سفر ببندى، بگذرم.

گبر گفت[2]: نعمت سوّم - که محل شاهد من است - شکر خداى را مصیبت به مال خورد نه به دینم، نه به دلم، دینم که نرفت.

شیخ فرمود: اى گبر! این حرفهایى که تو مى‌زنى، حقیقت اسلام است. خیلى هوشیارى مى‌خواهد این فهم با این وضع. حیف نباشد آتش را مى‌پرستى با این فهم و ادراک. بیچاره عذر آورد که جهت تقلید آبا و اجدادى بوده. حقیقتش این است که ما به آتش اظهار ارادتى مى‌کنیم که فردا به آن نسوزیم دیگر آنکه این آتش در عالم عناصر، عنصر مهمّى براى تربیت اشیاء است و همه به آن نیازمندند.

شیخ فرمود: آتش شعور ندارد، ضعیف است. همین آتش را مشت آبى یا خاکى نابود مى‌کند. چقدر ناتوان و نادان است. من که هیچ‌وقت آتش ستایش نکردم با تو که

عمرى آن را پرستیدى، هر دو دستمان را در آن مى‌کنیم، ببینیم آیا دست کدام یک را نمى‌سوزاند. آتش که شعورى ندارد. همه را فرمود کم‌کم جهت تقلیدى را که در بهرام بود، کنار زد و حق بر او واضح گردید. چند سؤال مى‌کند و شیخ پاسخ مى‌دهد، آن‌وقت در همان مجلس، شهادتین را جارى مى‌کند و مسلمان مى‌شود. بعد هم شیخ گریه مى‌کند.

علّتش را مى‌پرسند، مى‌فرماید: گبرى پس از چند سال راه نجات را پیدا کرد و ایمان به خدا و پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله آورد؛ امّا من بدبخت ندانم آخر کار ایمان ثابت و راسخى که باید با خود ببرم همراه مى‌برم یا نه‌؟ یا ایمانم کم مى‌شود و صدمه مى‌خورد».[3]

 

 


[1]  اعراف: ۶۹.

[2] دستغیب، عبدالحسین، ایمان، صفحه: ۸۶، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی، قم - ایران، 1387 ه.ش.

[3] دستغیب، عبدالحسین، ایمان، صفحه: ۸۷، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی، قم - ایران، 1387 ه.ش.

  • محمد مهدی حبیبی

قرآن مجید به دین باوران دستور مى‏ دهد که چشمان خویش را بى‏ پروا بر هر کس نگشایند. «به چشمانت بیاموز که هر کس،

ارزش دیدن ندارد»؛ زیرا چشم انسان، عرصه واردات دل و فکر او را فراهم مى‏سازد.

نگاه به نامحرم که زمینه فساد را فراهم مى ‏کند، حرام شمرده شده است؛ چه تصویر باشد و چه فردى در کنار انسان و عجیب است که انسان‏ها را مى‏ توان از روى چشم‏هاى عفیف و غیرعفیف، شناخت. چشمان عفیف، ارزشمندند و چشم دریده، ادب نگاه نمى ‏دارد.

انسان موفق، بر هر آن‏چه مى‏ رسد، بى‏پروا، چشم نمى ‏گشاید و نگاه خویش را محدود مى ‏سازد. اگر کسى عفتِ نگاه نداشته باشد، چه بسا که به بى‏ عفتى در عرصه ‏هاى دیگر دچار شود. این عفت، خاص مردان نیست؛ بلکه زن هم باید عفت را رعایت کند. گر چه بیمارى چشم‏چرانى، در مردان بیشتر شیوع دارد و مردان، با چشمانشان به دام مى ‏افتند و زنان، با گوش‏های شان.[1]

 

 

 

[1] نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه‏ها (معاونت آموزشى و پژوهشى استادان و دروس معارف اسلامى)، ماهنامه پرسمان سال ششم (1386)، 9جلد، مؤسسه فرهنگى و هنرى ابناء الرسول (ص) - تهران، چاپ: اول، 1392.

 
  • محمد مهدی حبیبی