نکته اى که شخص توبه کننده نباید از آن غافل باشد، اینکه بهترین راه تهذیب نفس، پیشگیرى و ترک گناه است.
شخصى که خود را به انواع گناهان آلوده نکرده به یقین از گناهکارى که توبه کند از جایگاه برترى برخوردار است. آرى! انسانى که هنوز مزّه گناه را نچشیده و به آن عادت نکرده، راحتتر مىتواند از گناه چشمپوشى کند؛ در این راستا امام على علیه السلام مىفرماید: «ترک گناه آسانتر از طلب توبه است»[1]؛ ولى در صورت آلودگى به گناه نباید از رحمت پروردگار متعال ناامید شود.
البته با وجود بخشیده شدن گناه و پذیرش توبه از فضل و لطف الهى، بین فردى که گناه کرده و سپس توبه نموده، با فردى که از ابتدا مراقب بوده که به گناه آلوده نگردد، تفاوت وجود دارد و برخى از بزرگان گفتهاند:
فردى که گناه نکرده، مانند صفحه کاغذ سفیدى است که چیزى بر آن نوشته نشده است؛ ولى فردى که گناه کرده و سپس توبه نموده، همانند کاغذ سفیدى است که بر آن چیزى نوشته باشند و بعد آن را پاک کنند؛ یعنى، به هر حال بین این دو تفاوت وجود دارد.[2]
البته برخى پس از توبه با توجه به تجربهاى که دارند تلاش دو چندان جهت جبران گذشته و عبرتآموزى به دیگران انجام مىدهد. به گونهاى که در زندگى خود و اطرافیان و حتى در سطح جامعه تأثیرگذار مىشود در این صورت توبه واقعى نه تنها گناه را مىپوشاند، بلکه آن را به «حسنه» تبدیل مىکند؛ کما اینکه خداوند غفار فرمود: «إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»[3]؛ «مگر کسانى که توبه کنند، و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند که خداوند گناهانشان را به حسنات تبدیل مىکند.»
در این باره سرگذشت یکى از توبهکنندگان واقعى را یادآور مىشویم:
«بشر حافى» یکى از اشرافزادگان بود که شبانه روز به عیاشى و فسق و فجور مشغول بود؛ خانهاش نیز مرکز عیش و نوش و رقص و غنا بود و صداى آن از بیرون شنیده مىشد. روزى کنیزى براى ریختن خاکروبه از منزل خارج شد که در این هنگام حضرت موسىبن جعفر علیه السلام پس از شنیدن صداى ساز و آواز مىپرسد: «آیا صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟» کنیز جواب داد: البته که آزاد و آقاست. کنیز وارد منزل شد در حالى که «بشر» بر سر سفره شراب نشسته بود علت تأخیرش را جویا شد. کنیز داستان پرسش مرد ناشناس و جواب خودش را نقل کرد. پرسید:
آن مرد در نهایت چه گفت؟ جواب داد: آخرین سخن او این بود: «راست گفتى، اگر صاحب خانه آزاد نبود (و خودش را بنده پروردگار مىدانست) از مولاى خود مىترسید و در معصیت این چنین گستاخ نبود!».
سخن کوتاه امام هفتم علیه السلام چنان در قلبش تأثیر کرد که سر از پا نشناخت و با پاى برهنه از منزل خارج، و خود را به حضرت علیه السلام رساند و عرض کرد:
«آقاى من! از خداوند و از شما معذرت مىخواهم. آرى! من بنده خداى سبحان بوده و هستم، لیکن بندگیم را فراموش کرده بودم؛ بدین جهت چنین گستاخانه مشغول گناه بودم، ولى اکنون به بندگى خود پى بردم و از عملهاى گذشته توبه مىکنم، آیا توبهام قبول است؟» حضرت علیه السلام فرمود:
«آرى! خداوند توبهات را مىپذیرد» او نیز از آن روز دست از کردار زشت خود برداشته و در ردیف زاهدان زمان خود به شمار مىآید و به شکرانه این نعمت، تا آخر عمر با پاى برهنه راه مىرفت.[4]
همچنین نقل شده: چون با پاى برهنه دنبال امام هفتم علیه السلام دوید و با این حال توبه کرد، از این رو او را حافى (پاى برهنه) لقب دادند![5]
[1] ( 1). علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 73، ص 364
[2] ( 1). براى آگاهى بیشتر ر. ک: تفسیر نمونه، ج 24، ذیل آیه شریفه 8، سوره تحریم
[3] ( 2). فرقان( 25)، آیه 70.
[4] ( 1). قمى، عباس، منتهى الآمال، ج 2، ص 226.
[5] گروه اخلاق و عرفان، پرسش ها و پاسخ ها دفتر چهلم(گناه وتوبه)، 1جلد، دفتر نشر معارف - قم، چاپ: 2، 1389.
- ۰ نظر
- ۲۲ تیر ۰۲ ، ۱۲:۳۹