ملکه
انسان در کارهایى که با اراده و اختیار خود انجام مىدهد، غالباً به تدبر و تفکر محتاج است؛ یعنى هر کارى که بخواهد انجام دهد، ابتدا خودِ آن کار، سپس سود و زیان و خیر و شرى را که بر آن مترتب است تصور مىکند.
پس از تصدیق به منافع و اینکه انجام دادن آن کار براى او مفید است، دربارۀ آن میل و شوق مىیابد و پس ضرر و از گذراندن این مراحل، تصمیم مىگیرد آن را انجام دهد؛ یا در صورت
تصدیق به اینکه آن کار براى او زیانبار و شر است، از انجامدادن آن خوددارى مىکند. ولى انسان در برخى از کارها، بر اثر ممارست، تمرین و تکرار، به تأمل و تفکر نیاز ندارد، بلکه به صورت خودکار عمل مىکند؛ همانند شخص بخشنده هنگام بخشش و کمک به مستمندان، یا فرد شجاع در رفتن به میدان نبرد و حمله به دشمن. در وجود اینگونه افراد، بخشش یا شجاعت بر اثر تکرار، به صورت ملکه درآمده است. ازاینرو بخشش و شجاعت یا امثال این صفات، به مثابۀ «طبیعت ثانویۀ» آنان جلوه مىکند بهگونهاى که براى انجامدادن آن رفتارها، به محاسبه و تفکر نیازى نیست و بدون مقدمه وارد عمل مىشوند.[1] این حالت که به سبب آن، کار بهآسانى، و بدون نیاز به تفکر و تروّى از نفس صادر مىشود، ملکه یا سجیه یا خصلت نامیده مىشود. ابنخلدون در بیان معناى ملکه مىگوید:
ملکهها جز به تکرار افعال به وجود نمىآیند؛ زیرا فعل ابتدا واقع شده و سپس، از آن صفتى به ذات انسان باز مىگردد و با تکرار آن فعل، صفت به «حال» تبدیل مىگردد. این حال، صفت غیرراسخ در نفس است که با افزایش تکرار، آن حال به «ملکه» یعنى به صفت راسخ تبدیل مىشود.[2]
بنابراین براساس نظر ابنخلدون، «ملکه» صفتى است که در ضمیر انسان پایدار شده است، و رفتارى که آن ملکه بدان تعلق دارد بدون نیاز به تأمل و توجه مىتواند از فاعلش صادر شود. این همان معنایى است که پیشتر، برخى صاحبنظران در تعریف «خُلق» بیان کرده بودند. البته باید توجه داشت که ملکات انسان فقط به خُلقیات تعلق ندارد و علوم و مهارتها نیز با ملکات استقرار مىیابند.[3] ازاینرو تفاوت «خُلق» با «ملکه» در این خواهد بود که «خُلق» به صفات نفسانى انسان اختصاص دارد و خوب و بد رفتار او را موجب مىشود؛ اما «ملکه» فقط به حوزۀ اخلاق ارتباط ندارد و اعم از آن است. بنابراین فقط «ملکاتى که به صفات نفسانى انسان ارتباط دارد» با موضوع پژوهش ما ارتباط خواهد داشت.
گاه واژگان دیگرى چون «سجیه»، «خصلت»، «صفت»، «حال»، «خوى» و «عادت» نیز در متون اخلاقى به کار مىرود که بر اساس تتبع صورتگرفته، به نظر مىرسد همگى به معناى خُلق یا ملکه است و واژههاى یادشده، در متون گوناگون تفاوت چندانى ندارد.[4]
[1] . نهایة الحکمة: ص ۲۰۵.
[2] . مقدمة ابن خلدون: ص ۶۴۹؛ ر. ک: اخلاق ناصرى: ص ۶۵.
[3] . مقدمة ابن خلدون: ص ۴۸۰.
[4] سبحانینیا، محمدتقی، رفتار اخلاقی انسان با خود، صفحه: ۲۳، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1392 ه.ش.
- ۰۳/۰۸/۲۷