فرهنگ ، تاریخ ایران و جهان

مطالبی در سبک زندگی ، تاریخ ، فرهنگ و تمدن ایران و جهان

فرهنگ ، تاریخ ایران و جهان

مطالبی در سبک زندگی ، تاریخ ، فرهنگ و تمدن ایران و جهان

طبقه بندی موضوعی

 


همان طور که قبلاً توضیح داده شد، بیمارى ختم و بیمارى طبع یکى است و به همین جهت در روایت ختم به طبع تفسیر شده است و این دو کلمه هر دو به «مهر شدن قلب» ترجمه مى‌شوند.

بنا بر این، بیمارى ختم مانند بیمارى طبع، عبارت است از پیدایش حالت و طبیعت خاصى در اندیشه و روان انسان که مانع شناخت‌هاى عقلى و قلبى است.

البته از هر یک از این دو تعبیر نکتۀ ویژه‌اى را مى‌توان استنباط کرد:

نکته‌اى که در تعبیر طبع وجود دارد این است که این بیمارى سبب مى‌شود طبیعت اولیۀ انسان تغییر کند و ناشایستگى به صورت طبیعت ثانوى او در آید.

و نکته‌اى که در تعبیر ختم به نظر مى‌رسد این است که بیمارى اندیشه و روان، در اوج شدت، سبب مى‌شود که با تغییر طبیعتِ نخستین انسان، کار او در این جهان پایان یابد و پروندۀ تبهکارى‌اش مختومه و هلاکتش قطعى گردد:

«خَتَمَ اللّٰهُ عَلىٰ قُلُوبِهِمْ وَ عَلىٰ سَمْعِهِمْ وَ عَلىٰ أَبْصٰارِهِمْ غِشٰاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ‌.[1]

خداوند بر دل‌ها و گوش‌هاى آنان مهر نهاده است و بر چشم‌هایشان پرده‌اى افتاده و براى آنان عذابى دردناک است».

و اما این که چرا و چگونه انسان مبتلا به بیمارى ختم مى‌شود، پاسخ این سؤال را باید در سورۀ جاثیه جویا شد:

«أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ وَ أَضَلَّهُ اللّٰهُ عَلىٰ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلىٰ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلىٰ بَصَرِهِ غِشٰاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللّٰهِ أَ فَلاٰ تَذَکَّرُونَ‌.[2]

آیا دیدى آن کس را که هوس خود را خداى خود گرفته است و خداوند او را براساس علم گمراه نموده و بر گوش و قلبش مهر نهاده و بر دیده‌اش مانعى قرار داده است‌؟ چه کسى بعد از خدا او را هدایت مى‌کند؟ آیا هشیار نمى‌شوید؟».

یعنى هواپرستى سبب مى‌شود که انسان هوسران به تدریج به بیمارى ختم مبتلا شود و در این صورت گوش عقل و دل او مهر و موم مى‌شود و دیدۀ بصیرت وى کور مى‌گردد. و هنگامى که خداوند راه‌هاى شناخت عقلى و قلبى را بر انسان مسدود کرد، دیگر هیچ کس نمى‌تواند او را هدایت و راهنمایى کند.[3]

 

[1]  . بقره: آیۀ ۷.

[2]  . جاثیه: آیۀ ۲۳.

[3] محمدی ری‌شهری، محمد، مبانی شناخت، صفحه: ۳۵۲، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1388 ه.ش.

  • محمد مهدی حبیبی

 

ابوهاشم جعفرى مى‏ گوید: حضرت رضا علیه السلام به من فرمود: چرا تو را نزد عبدالرحمن بن یعقوب مى‏بینم؟ ابوهاشم گفت: او دایى من است. حضرت فرمود: او درباره خدا سخن ناهموار و غیر قابل قبولى مى‏گوید، «سخنى که با آیات قرآن و معارف اهل بیت ناهماهنگ است». خدا را به صورت اشیاء و اوصاف آن وصف مى‏کند. بنابراین یا با او همنشین باش و ما را واگذار، یا با ما بنشین و او را رها کن.

عرضه داشتم: او هرچه مى ‏خواهد بگوید، چه زیانى به من دارد. وقتى من آنچه را او مى‏ گوید نگویم چیزى بر عهده من نیست.

حضرت فرمود: آیا بیم ندارى از این که عذابى بر او فرود آید و هر دوى شما را بگیرد؟ آیا داستان کسى که خود از یاران موسى علیه السلام بود و پدرش از یاران فرعون را نشنیده‏اى؟ هنگامى که لشکر فرعون کنار دریا به موسى و یارانش رسید، آن پسر از موسى جدا شد که پدرش را نصیحت کند و به موسى و یارانش ملحق نماید، پدرش به راه باطل خود دنبال فرعونیان مى‏ رفت و این جوان با او درباره آیینش ستیزه مى ‏کرد، تا هر دو به کنارى از دریا رسیدند و با هم غرق شدند، خبر به موسى رسید، فرمود: او در رحمت خداست ولى چون عذاب نازل شود از کسى که نزدیک گنهکار است دفاعى نشود! «2»

______________________________
(1)- در تفاسیر و مصادر شیعه و سنى این مطالب ذکر شده است: تفسیر کبیر (فخر رازى): 30/ 243، ذیل آیه‏ «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ...»؛ مجمع البیان: 10/ 514؛ تفسیر کشاف: 4/ 670؛ غایة المرام: 368؛ فرائد السمطین: 2/ 53؛ الدر المنثور: 6/ 299؛ تفسیر قمى: 2/ 390؛ تفسیر برهان: 10/ 135؛ تفسیر المیزان: 20/ 212.

(2)- کافى: 2/ 374، باب مجالسة أهل المعاصى، حدیث 2.

  • محمد مهدی حبیبی

انسان سراسر احتیاج و نیاز است و هر موجودى که لباس خلقت بر تن کرده محتاج است و تنها خداوند غنى و ستوده است که در قرآن مى فرماید: یا ایُّهَا النّاسُ انتُمُ الفُقَراءَ الَى اللهِ وَ اللهُ هُوَ الغَنِىّ الحَمید، اى مردم شما همگى به خدا محتاج هستید و خداوند بى نیاز و ستوده است‏[1] پس نیازها و احتیاجات را فقط خدا مى تواند برطرف سازد ولى گاهى عملکردهاى نادرست انسان، او را از تشخیص درست محروم مى سازد که به همانند خودش دست نیاز باز مى کند، و از کسى که مانند خودش فقیر و محتاج و ندار است مى خواهد فقر و نیازش را برطرف کند و این نهایت خوارى و ذلّت است که ناسپاسى ها و گناهان برایش ایجاد مى کنند امام سجاد (ع) مى گوید:

... کَیفَ یُسَألُ مُحتَاجٌ مَحتَاجَاً، وَ انّى یَرغَبُ مُعدِمٌ الَى مُعدِم ...،[2]

چگونه محتاج از محتاج چیزى مى‏خواهد؟ و چطور ندار به ندارى مثل خودش روى مى آورد؟ چون این کار عاقلانه نیست پس در این میان باید مشکل گشا را پیدا کرد و آن، چنگ زدن به حبل خداست یعنى به کسانى که رشته دلشان به خدا وصل است باید به آنها اعتصام نمود و آنها همان چهارده معصوم (ع) هستند که قرآن بر همه دستور مى دهد. واعتَصِموُا بَحَبلَ اللهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقوُا، همگى به ریسمان الهى چنگ بزنید و پراکنده نشوید.[3]

پیرمردى از میان جمعیت برخواست عرض کرد یا رسول الله، حبل الله کیست و یا چیست؟ پیامبر (ص) دست وى را بر شانه حضرت على (ع) گذاشت و فرمود این حبل خداست به او چنگ بزنید، دست حضرت امیرالمؤمنین (ع) را گرفت و عرض کرد شاهد باش که من بتو اعتصام کردم بعد از مجلس خارج شد پیامبر (ص) فرمود: اگر دوست دارید مردى از اهل بهشت را در دنیا ببینید به این مرد نگاه کنید رهبر منافقین به دنبالش افتاد و گفت عمو مرا دعا کن، پیرمرد گفت چرا من؟ گفت پیامبر (ص) فرمود تو اهل بهشتى، گفت بیچاره من به امیرالمؤمنین چنگ زدم بهشتى شدم، تو چرا از ایشان نخواستى و به دنبال من آمده اى؟ او اصرار کرد، پیرمرد گفت خدایا اگر ایشان به امیرالمؤمنین ایمان دارد او را بیامرز در غیر این صورت هرگز وى را نیامرز.[4] بنابراین با چنگ زدن به حبل و ریسمان الهى، یعنى با ایمان به وجود مقدس ائمه هدى (ع) و تبعیّت کامل از آنان، تمام کمبودها و نیازهاى روحى و روانى و دنیوى و اخروى انسانها برطرف مى شود و آنها را از ذلّت و خوارى احتیاج به دیگران نجات مى دهند چون با تمسک به اهل بیت (ع) همه احتیاج ها برطرف مى گردد.[5]

 

 

 


[1] ( 1). فاطر، 15

[2] ( 2). صحیفه سجادیه، دعاى 13.

[3] ( 3). آل عمران/ 103

[4] ( 1). سفینه البحار، مادّه( حبل).

[5] فتاحى، حمید، پانزده رمز پرواز، شرح مناجات خمسه عشر، 1جلد، میرفتاح - قم - ایران، چاپ: 1، 1391 ه.ش.

  • محمد مهدی حبیبی

مسئله امید در وجود انسان وسیله نجات است وقتى که کسى بدون چشمداشت او را تحویل مى گیرد و به خواسته ها و نیازهایش توجه مى کند و آنها را برآورده مى سازد این گونه برنامه ها، زمینه امید را در دل وى فراهم مى کند و لذا در موارد بسیار حساس و زمین گیر شدن، قلب به صورت خودکار به سوى امید مى طپد چون به کفایت و عنایتش امیدوار است حالا اگر کسى بدون هیچ تقاضائى، شما را سرشار از مهر و محبت خود سازد و نعمت هاى بزرگى را در اختیارتان بگذارد قطعاً امیدواریتان به او کامل مى شود و هرگز قطع نخواهد شد چون دلیلى بر قطع شدن وجود ندارد، بنابراین خداى متعالى که حتى بدون درخواست بندگان، نیازشان را تأمین کرده و نعمت هاى زیادى را در اختیارشان مى گذارد چگونه ممکن است از او قطع امید کرد چون انسان تشنه محبت است وقتى که پروردگارش با نهایت محبت و لطف از او پذیرائى مى کند بدون شک دلبسته و وابسته او، مى شود. ولى گاهى عملکردهاى زشت و نادرست و گناهان دل انسان را تاریک کرده و امیدش را از خدا قطع مى کنند چنان چه حضرت امیرالمؤمنین مى گوید:

... اللّهُم اغفِرلِى الذّنوُبَ الَّتى تَقطَعُ الرّجاء،

خدایا گناهانى را از من بیامرز که سبب قطع امید از تو مى شوند.[1][2]

 


[1] ( 1). دعاى کمیل.

[2] فتاحى، حمید، پانزده رمز پرواز، شرح مناجات خمسه عشر، 1جلد، میرفتاح - قم - ایران، چاپ: 1، 1391 ه.ش.

  • محمد مهدی حبیبی

فواید گریه کودکان‏

اى مفضّل! از منافع گریه کودکان نیز آگاه باش، بدان که در مغز کودکان رطوبتى است که اگر در آن بماند بیماریها و نارساییهاى سخت و ناگوار به او رساند؛ مانند نابینایى و جز آن. گریه آن رطوبت را از سر کودکان سرازیر و بیرون مى‏کند و بدین وسیله سلامتى تن و درستى دیده ایشان را فراهم مى‏آورد. پدر و مادر از این راز آگاه نیستند و مانع آن مى‏شوند که کودک از گریه‏اش سود ببرد.

اینان همواره در سختى مى‏افتند و مى‏کوشند که او را ساکت کنند و با فراهم کردن خواسته‏هایش از گریه بازش دارند، ولى نمى‏دانند که گریه کردن به سود اوست و سرانجام نیکى پیدا مى‏کند.

بدین ترتیب چه بسا که در اشیا، منافعى نهفته باشد که معتقدان به اهمال و بى‏تدبیرى در کار عالم از آن غافل‏اند و اگر مى‏دانستند، هیچ گاه نمى‏گفتند که فلان چیز بى‏ثمر است؛ زیرا آنان از اسباب و علل آگاه نیستند. براستى هر چه را که منکران نمى‏دانند عارفان مى‏بینند. چه بسیار است چیزهایى که دانش اندک آفریدگان از آن کوتاه و خالق آفرینش با دانش بى‏پایانش از آن آگاه است.

قداستش عظیم و کلمه‏اش والاست. و اما آبى که از دهان کودکان سرازیر مى‏شود و خارج مى‏گردد، رطوبتى است که اگر در بدنهایشان بماند، آثار وخیمى برجاى مى‏گذارد. چنان که دانى گاه که رطوبت بدن چیره مى‏شود [و بر دیگر عناصر، غلبه مى‏کند] شخص، دچار کودنى، دیوانگى، کم عقلى، فلج و لقوه و جز آن مى‏گردد.

خداوند جلّ و علا تدبیر چنان نمود که این رطوبت در دوران کودکى از دهانشان بیرون رود و در بزرگى از سلامت تن برخوردار گردند. بدین ترتیب، پروردگار به خاطر نادانى آفریدگان بر آنان منت نهاد و تفضل نمود. اگر اینان از داده‏ها و نعمتهاى بى‏شمار او آگاه بودند، هیچ گاه در معصیتى و لغزش از فرمانش فرو نمى‏افتادند. پاک و منزه خدایى که چه بزرگ است نعمتهاى او بر مستحقان و دیگر آفریدگان! و چه والاتر است از آنچه باطل‏گرایان مى‏پندارند.[1]

 


[1] مفضل بن عمر، شگفتیهاى آفرینش (ترجمه توحید مفضل) - ایران ؛ قم، چاپ: پنجم، 1377ش.

  • محمد مهدی حبیبی

دعاى ششم از دعاهاى امام سجاد علیه السّلام است به نگام بامداد و شب:

[1 سپاس خداى را که بقدرت خود شب و روز را آفرید-] [2 و بتوانائى خویش بین‏شان فرق گذاشت (هر یک را از دیگرى جدا ساخت، شب را تاریک و روز را روشن گردانید)-] [3 و براى هر یک از آن دو (نسبت باوقات و اماکن) پایان معیّن و مدّت معلوم قرار داد-] [4 براى بندگان در آنچه که آنها را بسبب آن روزى و با آن پرورششان میدهد هر یک از شب و روز را بهمان اندازه (کوتاهى و بلندى) که از جانب او تعیین گردیده جاى یکدیگر میگمارد-] [5 و شب را براى ایشان آفرید تا از جنبشهاى رنج آور و دشواریهاى خسته کننده (روز) بیارامند، و آن را (براى بندگان چون) لباس و جامه گردانید تا در آن آرام گرفته بخوابند که آن بر ایشان‏آسایش و توانائى است، و تا بسبب آن خوشى و خوشگذرانى یابند (در قرآن کریم «س 25 ى 47» فرماید: وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً یعنى و او است خدائیکه شب را براى شما لباس گردانید)-] [6 و روز را براى ایشان بینا کننده (روشن) آفرید تا در آن فضل و احسان او را بطلبند، و وسیله روزیش را بدست آورند، و براى رسیدن بسود کنونى از دنیاشان و یافتن (وسائل) سود آینده (سعادت همیشگى) در آخرتشان در زمین او گردش نمایند-] [7 بهمه این‏ها حال ایشان را اصلاح و سازگار مینماید، و اخبار آنان (اعمال و کردارشان که از خوبى و بدى آنها خبر میدهد) را میآزماید، و مینگرد که اینان در اوقات طاعت (واجب یا مستحب) و در جاهاى واجبات و موارد احکامش چگونه‏اند (با آنان مانند کسى که دیگرى را میآزماید رفتار مینماید لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى‏ «س 53 ى 31» یعنى) تا کسانیکه که با کردارشان بد کرده و آنانکه با رفتار شایسته نیکوئى نموده‏اند جزاء دهد-] [8 بار خدایا پس براى تو است حمد و سپاس که صبح را براى ما (بروشنى روز) شکافتى (آشکار نمودى یا آنکه تاریکى صبح را شکافتى و آن را براى ما هویدا ساختى) و بوسیله آن ما را از روشنى روز بهره‏مند گردانیدى، و بجاهائیکه روزیها بدست میآید بینا فرمودى، و در آن از پیشامدهاى بلاء و سختیها نگهداشتى-] [9 بصبح در آمدیم و همه چیزها از آسمان و زمینشان و آنچه در هر یک از آن دو پراکنده ساختى از آرام و جنبنده و ایستاده و رونده آن و آنچه در هواء بالا رفته و آنچه در زیر خاک پنهان است، بصبح در آمدند در حالیکه همه ملک (در اختیار) تو هستیم-] [10 بصبح در آمدیم در پنجه (قدرت) تو که پادشاهى و توانائیت ما را فرا میگیرد، و اراده و خواست تو ما را گرد میآورد، و از روى امر و فرمان تو است که در کارها دست میبریم، و در تدبیر تو (آنچه بر وفق مصلحت قرار داده‏اى) رفت و آمد مینمائیم-] [11 از هر سودى جز آنچه فرمان تو بر آن رفته (آن را آفریده‏اى) و از هر نیکى جز آنچه بخشیده‏اى براى ما نیست-][1]

 

 

 


[1] على بن الحسین، امام چهارم علیه السلام، الصحیفة السجادیة / ترجمه و شرح فیض الإسلام - تهران، چاپ: دوم، 1376ش.

  • محمد مهدی حبیبی

عنه علیه السلام: قَدرُ الرَّجُلِ عَلىٰ قَدرِ هِمَّتِهِ‌.[1]

عنه علیه السلام: مَن شَرُفَت هِمَّتُهُ‌، عَظُمَت قیمَتُهُ‌.[2]

عنه علیه السلام: ما رَفَعَ امرَأً کَهِمَّتِهِ‌، ولا وَضَعَهُ کَشَهوَتِهِ‌.[3] ارزش انسان به همّت اوست. هر چه همّت انسان والاتر باشد، ارزش او نیز فزونتر مى‌شود. بنابراین، آدمى نباید به کار کم و کوچک قانع باشد، بلکه باید قدمهاى بزرگ بردارد.

امام على علیه السلام: قدر انسان به قدر همّت اوست.

امام على علیه السلام: آن که همّتش والاست، ارزشش بالاست.

امام على علیه السلام: آدمى را چیزى چون همتش بالا نبُرد، و چیزى چون شهوتش او را پست نکرد.[4]

همّت اگر سلسله جنبان شود

مور تواند چو سلیمان شود

آیۀ شریفۀ فوق بخوبى به این مطلب اشاره دارد، و نشانگر همّت عالى عباد الرّحمٰن است.

در روایات اسلامى نیز به این مسأله پرداخته شده، که به برخى از آنها اشاره مى‌شود.

۱ - حضرت على علیه السلام مى‌فرماید:

قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَىٰ قَدْرِ هِمَّتِهِ[5]

ارزش انسان به اندازۀ همّت اوست.

طبق این روایت کسانى که همّتشان پست و پایین است، و به چیزهاى کوچک قانع هستند، قدر و ارزششان نیز پایین است؛ ولى آدمهاى بلند همّت، انسانهاى گران قیمتى هستند.

۲ - همان حضرت در روایت دیگرى ارزش همّت را چنین تبیین مى‌فرماید:

أَلشَّرَفُ بِالْهِمَمِ الْعَالِیَةِ، لَابِالرِّمَمِ الْبَالِیَةِ[6]

شرف انسان به همّت عالى اوست، نه به استخوانهاى پوسیدۀ اجداد و نیاکانش!

فخر فروشى به نیاکان شرافت انسان را بالا نمى‌برد، و نشانگر شخصیّت نیست؛ بلکه شرافت به همّت عالى سنجیده مى‌شود.

۳ - در حدیث پر معنى دیگرى از آن حضرت مى‌خوانیم:

مَا رَفَعَ امْرَءً کَهِمَّتِهِ، وَ لَاوَضَعَهُ کَشَهْوَتِهِ[7]

هیچ چیزى بسان همّت، انسان را بلند مرتبه نمى‌کند، و چیزى همانند شهوت وى را بدبخت و پست نمى‌سازد.

مصداق روشن و واضح این روایت، داستان حضرت یوسف علیه السلام و زلیخاست.

یوسف با همّت بالایش به عالى‌ترین مقامهاى مصر دست یافت، و شهوت باعث بدبختى و سقوط و بى آبرویى زلیخا گشت.

۴ - حضرت على علیه السلام در چهارمین روایت، همّت را، این گونه به تصویر مى‌کشد:

مَنْ شَرُفَتْ هِمَّتُهُ عَظُمَتْ قِیمَتُهُ[8]

هر کس همّتش والا باشد، قیمتش نیز بالاست.

نتیجه این که، همّت والا در قرآن مجید و روایات اسلامى مورد توجّه ویژه‌اى قرار گرفته، و ترقّى و پیشرفت، حتّى در امور مادّى، از آنِ انسانهایى است که صاحب همّتى بلند هستند؛ بدین جهت عباد الرّحمٰن نیز داراى همّتى بالا و والا بوده و هستند، و لهذا قناعت نمى‌کنند که اشخاص متّقى و پرهیز کارى باشند، بلکه تلاش مى‌نمایند، و در کنار نهایت کوشش و تلاش، از خداوند بزرگ نیز مى‌خواهند، که امام و پیشواى متّقین و پرهیزکاران باشند.

جالب این که این صفت و ویژگى عباد الرّحمٰن، یعنى علو همّت، در هیچ آیۀ دیگرى از آیات قرآن مطرح نشده، و فقط در[9] همین آیه به عنوان یکى از ویژگیهاى بندگان خاصّ خداوند آمده است.

از خداوند قادر و متعال مى‌خواهیم که به همۀ ما همّتى بلند و عالى عنایت فرماید، و ما را در مسیر تقوا موفق بدارد تا بتوانیم الگویى براى دیگران باشیم![10][11]

 


[1]  . نهج البلاغة: الحکمة ٤٧، نزهة الناظر: ص ٤٦ ح ١٢، غرر الحکم: ح ٦٧٤٣ و ح ١٠٠٥٩ وفیه «هموم» بدل «قدر» و ح ٥٧٦٣ وفیه «شجاعة» بدل «قدر»، بحارلأنوار: ج ٧٠ ص ٤ ح ٢؛ مطالب السؤول: ص ٥٧.

[2]  . غرر الحکم: ح ٨٣٢٠.

[3]  . غرر الحکم: ح ٩٨٥٠، عیون الحکم والمواعظ: ص ٤٨٤ ح ٨٩٢٨.

[4] محمدی ری‌شهری، محمد، انسان‌شناسی از منظر قرآن و حدیث، صفحه: ۲۰۵، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1387 ه.ش.

[5]  . میزان الحکمة، باب ۳۹۶۲، حدیث ۲۱۳۲۵.

[6]  . میزان الحکمة، باب ۳۹۶۱، حدیث ۲۱۳۱۵.

[7]  . میزان الحکمة، باب ۳۹۶۲، حدیث ۲۱۳۲۷.

[8]  . میزان الحکمة، باب ۳۹۶۲، حدیث ۲۱۳۲۶.

[9] مکارم شیرازی، ناصر، والاترین بندگان، صفحه: ۲۴۳، نسل جوان، قم - ایران، 1383 ه.ش.

[10] مکارم شیرازی، ناصر، والاترین بندگان، صفحه: ۲۴۵، نسل جوان، قم - ایران، 1383 ه.ش.

[11] محمدی ری‌شهری، محمد، انسان‌شناسی از منظر قرآن و حدیث، صفحه: ۲۰۴، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1387 ه.ش.

  • محمد مهدی حبیبی

یکی از اخلاق پسندیده در منزل استفاده کردن از عطر و خوشبوکردن خود در منزل است این کار علاوه بر اینکه به عنوان الگوی برای دیگر افراد خانواده می باشد سبک زندگی را هم تحت تاثیر خود قرار می دهد که آثار بسیاری در حوزه رفتاری همسران و فرزندان می گذارد که در احادیث ذیل به مواردی از آن اشاره می گردد.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:- یا على- بر تو لازم است که- در هر روز جمعه‏[1]- از بوى خوش استفاده نمائى.

زیرا این کار شیوه و سنّت من است.

و تا هنگامى که آن بوى خوش از تو استشمام مى‏ گردد براى تو حسنه نوشته مى‏شود[2].

امام رضا علیه السلام فرمود: براى یک مرد سزاوار نیست که استفاده نمودن از بوى خوش را در هر روز ترک نماید.

و چنانچه این امر براى او- در هر روز- مقدور نیست. یک روز در میان به انجام آن بپردازد.

و چنانچه یک روز در میان نیز براى او مقدور نیست. بر او لازم است که در هر روز جمعه از بوى خوش استفاده نماید[3].[4]

 


[1] ( 2)- لازم به یادآورى است که استفاده نمودن از بوى خوش در تمام روزهاى هفته مورد توصیه قرار گرفته و اختصاص به روز معیّنى ندارد.

امّا استفاده از آن در روز جمعه مورد تأکید بسیار قرار گرفته و از ترک نمودن آن نهى شده است.

[2] ( 3)- قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله لأمیرالمؤمنین علیه السلام:- یا علیّ- علیک بالطیب فی کلّ جمعة.

فإنّه من سنّتی.

و تکتب لک حسناته. مادام یوجد منک رائحته( مکارم الأخلاق ج 1 ص 104).

[3] ( 4)- عن معمّر بن خلّاد عن أبی الحسن علیه السلام قال: لا ینبغی للرجل أن یدع الطیب فی کلّ یوم.

فإن لم یقدر علیه. ف یوم و یوم لا.

فإن لم یقدر. ففی کلّ جمعة. و لا یدع( الکافی ج 6 ص 510).

[4] موسوى جزایرى، سید هاشم، مردان رحمت شده و مردان نفرین شده، 1جلد، ناجى جزایرى - قم، چاپ: سوم، 1390 ه.ش.

  • محمد مهدی حبیبی

بناها و ساختمان ها از دیر باز در فرهنگ و تمدن های مختلف نمود مدنیت بوده است و باید مورد مطالعه قرار گیرند که برخی از آنها در ذیل اشاراتی داریم.

ذکر خانه‌هاى معتبر رومیان قدیم

از جمله خانه‌هاى معتبر رومیان قدیم قبل از پیدایش مسیحى‌گرى خانه‌اى بود که بولایت مغرب در ماوراى قیروان و جزو دیار فرنگان در شهر قرطاجنه که همان تونس است بنام زهره با سنگهاى مرمر بنا شده بود خانه دوم در فرنک بود و بنزد ایشان اعتبار فراوان داشت خانه سوم بمقدونیه بود و استحکام ساختمان و حکایت آن در مقدونیه معروف است و ما اخبار آنرا با اخبار خانه‌هاى دیگر در کتابهاى سابق خویش آورده‌ایم و خداى تعالى بهتر داند.

ذکر خانه‌هاى معتبر سقلابیان

در دیار سقلاب نیز خانه‌هائى بود که احترام آن میکردند از جمله یک خانه در کوهى بود که فلاسفه گفته‌اند یکى از کوههاى بزرگ جهان است و چگونگى ساختمان خانه و ترتیب سنگهاى آن که رنگهاى گونه‌گون داشت و دریچه‌هائى که بالاى آن ساخته بودند و خورشید بر آن میتابید و جواهر و آثارى که در آنجا نهاده بودند و نقشهائى رسم کرده بودند که نشان حوادث آینده بود و پیش از وقوع از حوادث خبر میداد و صداهائى که از بالاى خانه بگوش میرسید و حالتى که هنگام شنیدن آن عارضشان میشد اخبار مفصل دارد خانه دیگرى نیز بود که یکى از ملوکشان بر جبل اسود بنا کرده بود که اطراف آن آبهاى شگفت‌انگیز بود با رنگ و مزه‌هاى مختلف که فوائد فراوان داشت و در آنجا بتى بزرگ بود بصورت پیر مردى که خم شده بود و عصائى بدست داشت و استخوان مردگان را در صندوق قبر بهم میزد و زیر پاى راست وى تصویر اقسام مورچه بود و زیر پاى دیگر صورت کلاغهاى سیاه و تصویرهاى شگفت‌آور از اقسام مردم حبش و زنگ بود. خانه دیگرى نیز بود و روى کوهى بود که خلیج دریا آنرا ببر گرفته بود و این خانه را با سنگ مرجان سرخ و سنگ زمرد سبز ساخته بودند و میان آن گنبد بزرگى بود که زیر آن بتى جاى داشت که اعضاى آن از چهار گونه جواهر از زمرد سبز و یاقوت سرخ و عقیق زرد و بلور سپید بود و سرش از طلاى سرخ بود در مقابل آن بت دیگرى از طلاى سرخ بود و در مقابل آن بت دیگرى بود بشکل کنیزى که گوئى قربان و بخور بدان پیشکش میکرد این خانه منسوب بیکى از حکماى ایشان بود که بروزگار قدیم میزیسته بود و ما خبر او را با حکایت‌ها که در سرزمین سقلاب داشت و تدابیر و نیرنگها که براى جذب قلوب و تسخیر نفوس سقلابیان که خوى وحشى و طبایع مختلف دارند بکار برده بود درکتابهاى سابق خویش آورده‌ایم و الله تعالى ولى التوفیق. (مسعودی، 1374)[1]

 


[1] مسعودی ع. ب. ح. (1374). مروج الذهب (ج 1، ص 597). شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.

  • محمد مهدی حبیبی

در دوحدیث ذیل به همکاری در خانه و منزل اشاراتی دارد:

الامام الباقر «علیه السّلام»: انّ فاطمة ضمنت لعلیّ «علیه السّلام» عمل البیت و العجین و الخبز و قمّ البیت، و ضمن لها علیّ «علیه السّلام» ما کان خلف الباب: نقل الحطب و أن یجیء بالطّعام...[1].

 امام باقر «علیه السّلام»: فاطمه «سلام اللّه علیها»، در خانۀ على «علیه السّلام» متعهّد شد که کارهاى خانه و خمیر کردن و نان پختن و جارو کردن را انجام دهد؛ على «علیه السّلام» نیز تعهد

داد که کارهاى بیرون از خانه را به انجام رساند، یعنى: آوردن هیزم و تهیۀ غذا و خوراک...

٢ الامام الصّادق «علیه السّلام»: تقاضى علیّ و فاطمة الى رسول اللّه «صلّى اللّه علیه و آله» فی الخدمة.

فقضى على فاطمة «سلام اللّه علیها» بخدمتها ما دون الباب، و قضى على علیّ «علیه السّلام» بما خلفه[2].

* امام صادق «علیه السّلام»: على «علیه السّلام» و فاطمه «سلام اللّه علیها»، براى کارهاى خانه، از پیامبر «صلّى اللّه علیه و آله» نظر خواستند. پیامبر «صلّى اللّه علیه و آله» چنین قرار داد که فاطمه «سلام اللّه علیها» کارهاى داخل خانه را انجام دهد، و على «علیه السّلام» کارهاى بیرون از خانه را. (حکیمی، 1395)[3]

 

 


[1]  . «بحار» ١٩٧/١٤.

[2]  . «وسائل» ١٢٣/١٤.

[3] حکیمی م. (1395). ترجمه الحیاة (ج 8، ص 567). دلیل ما.

  • محمد مهدی حبیبی