فرهنگ ، تاریخ ایران و جهان

مطالبی در سبک زندگی ، تاریخ ، فرهنگ و تمدن ایران و جهان

فرهنگ ، تاریخ ایران و جهان

مطالبی در سبک زندگی ، تاریخ ، فرهنگ و تمدن ایران و جهان

طبقه بندی موضوعی

۴۲ مطلب با موضوع «قرآن» ثبت شده است

قرآن مجید در آیۀ ۶۲ از سورۀ بقره، قاعده‌اى براى مؤمنین و نشانۀ صلاح و رستگارى مطلق را بیان فرموده است.[1]

آى مسلمانى که مى‌گویى من مؤمن به خدایم و بهشت مال من است! آى کسانى که یهودى هستید و ادّعا مى‌کنید اولیاى خدا ماییم و حقّ حکومت بر همه داریم، یهود که حریص بر دنیایند.[2]

پول‌پرست جاه‌طلب. آى نصارى که مى‌گویید ما اولادهاى خداییم! آنها هم مغرورند و مى‌گویند ماییم که بهشت ملک طلق ماست[3] صابئین، اصناف غیر خداپرستان نیز همچنین.

قرآن مجید به همه خطاب مى‌فرماید که ایمان به زبان آورید. یهودیان! نصرانیان! صابئین! راه نجات این است: هرکس ایمان قلبى به خدا آورد و دلش با خدا باشد نه زبان، اگر دل با خدا باشد راستى براى حق خاشع مى‌شود. خودبینى و خودخواهى دیگر در کار نیست. دل به پروردگار مربوط مى‌شود: آمَنَ بِاللّٰهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ. ایمان به قیامت بیاورد نسبت به بازخواست و مسؤولیّت فردایش معتقد باشد، محال است کسى مسؤولیّت آخرت را باور داشته باشد و مرتکب جنایت شود.

شنیده‌اید حضرت سجّاد علیه السّلام سوار بر شتر بود. شتر، حضرت را معطّل کرد. امام تازیانه را بلند کرد ولى دستش را پایین آورد و فرمود: «لو لا خوف القصاص»[4] ؛ یعنى مى‌ترسم تازیانه را به این حیوان بزنم و فردا از من بازخواست کنند که علىّ بن الحسین! چرا حیوان را زدى‌؟ به چه حقّى؛ زیرا هموزن ذرّه به حساب مى‌آید.[5]

اگر ایمان به قیامت در دلى آمد، محال است از روى بى‌اعتنایى از او گناه سربزند ... إِلاَّ اللَّمَمَ...[6] مگر تصادفا از او گناهى سرزند. آن‌وقت پشت سرش سوز و گداز دارد. ناله‌ها و گریه‌ها براى گناهى که کرده است، دارد. رستگارى، مال ایمان است.

خوف و ترس براى مؤمن نیست. اینها مال ایمان است نه اسلام. داستانى بگویم.[7]

رسوایى ثعلبه به خاطر یک لغزش

در کتاب روضة الانوار، محقّق سبزوارى رحمه اللّه داستانى طولانى ذکر کرده که خلاصۀ آن چنین است:

«در صدر اسلام و زمان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله چون همۀ مسلمانان نمى‌توانستند در جبهۀ جنگ حاضر شوند و وضع معیشت اهل و عیالشان مختل مى‌شد، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عقد برادرى میان هر دو نفرى که مناسبتى بینشان بود، مى‌بست تا وقتى یکى به جبهۀ جنگ مى‌رود، آن دیگرى مواظب وضع عیال و ادارۀ معیشتش باشد. در غزوۀ تبوک دو نفر به نام سعید بن عبد الرحمن و ثعلبۀ انصارى با هم برادر شدند.

سعید همراه رسول خدا به جبهه رفت و ثعلبه ماند تا ادارۀ زندگى خودش و رفیقش را عهده‌دار شود. روزها دم در مى‌آمد و از پشت پرده از عیال رفیقش حاجتش را مى‌پرسید و احتیاجاتش را تأمین مى‌کرد. روزى ناگهان چشم ثعلبه به آن زن رفیقش افتاد و نتوانست خودش را کنترل کند دست به سوى او دراز کرد. زن عفیفه تا دید ثعلبه به خیال خیانت افتاده است، به او نهیب زد: واى بر تو! برادرت رفته جانش را در راه خدا نثار کند و تو به زنش که به دست تو سپرده‌اند، به زن برادرت مى‌خواهى خیانت کنى‌؟

ثعلبه، مؤمن است، تصادفى گناهى مرتکب مى‌شود. این جمله‌اى که زن گفت مانند تیرى بود که به دل ثعلبه خورد. ایمان دارد به خدا، علاقه‌مند است. او را حاضر مى‌بیند.

اگر گناهى کرد از روى غفلت و تصادفى بوده است. ثعلبه سر به صحرا گذاشت و در کوههاى مدینه استغفارها، توبه و انابه‌ها دارد.

اجمالا پس از برگشت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و یارانش از جنگ، سعید هم به خانه آمد و احوال ثعلبه را پرسید. زن گفت: همه روزه مى‌آمد و احتیاجات ما را رفع مى‌کرد تا یک روز قصد خیانت کرد و من او را نهیب دادم. گریان و نالان رفت و شنیده‌ام سر به صحرا گذاشته در کوه‌ها سرگرم توبه و انابه است.

قصد گناه این‌طور بلا به سرش مى‌آورد. سعید دنبالش رفت و دید در برابر آفتاب سوزان روى سنگهاى داغ، گریان و نالان است. برایش رقّت کرد و گفت برادر! چه بر سرت آمده‌؟ گفت: روسیاهم. گناهم بزرگ است (البتّه قصد گناه کرده بود و گناه کبیره مرتکب نشده بود).

سعید گفت: برخیز تا خدمت پیغمبر برویم برایت استغفار کند و خدا تو را بیامرزد.

ثعلبه گفت: این‌طور نمى‌آیم چون گناهکار و رو سیاهم، پس اوّل دستم را ببند و سپس مانند بردۀ گریزپا ریسمانى به گردنم بینداز و مرا کشان‌کشان ببر.

او را با همین وضع به شهر آورد. در اثناى راه هرکس به او مى‌رسید، روى برمى‌گردانید. دخترش رو به او آورد و گفت: پدر! این چه رسوایى است که به بار آورده‌اى‌؟ گفت: رسوایى گناه است. من روسیاهم، گنهکارم. دخترش هم همراهش آمد.

در این روایت دارد که این خبر به امیر المؤمنین على علیه السّلام رسید، حضرت او را نهیب داد و فرمود: آیا نمى‌دانى کسى که به جبهۀ جنگ در راه خدا مى‌رود، نزد خدا محترم است، آبرو دارد، با زن او چه کردى‌؟ چه قصد بدى کردى‌؟

به خانۀ پیغمبر رسیدند و به عرض مبارکش رسانیدند که ثعلبه آمده و گنهکار است، مى‌خواهد برایش استغفار فرمایید. رسول خدا از او گناهش را پرسید، جریانش را ذکر کرد؛ چهرۀ مبارک پیغمبر درهم رفت و به او فرمود: برو و نفرمود خدا تو را آمرزید.

خلاصه، پیغمبر به ثعلبه فرمود: «برگرد، منتظرم خدا چه وحى مى‌فرماید». گناه بزرگ است؛ چون مخالفت پروردگار عظیم است. ثعلبه دوباره به جایش برگشت و در برابر آفتاب سوزان، ناله‌ها و گریه‌ها داشت. مى‌گفت: «پروردگارا! اگر مرا آمرزیدى به پیغمبرت خبر ده مرا بشارت دهد و اگر نمى‌آمرزى، آتشى بفرست تا مرا بسوزاند».[8]

طولى نکشید که آیۀ قرآن در پذیرفتن توبه‌اش نازل شد.[9]

پیامبر فرمود: «یا على! ثعلبه کجاست‌؟».

عرض کرد: «در کوههاى مدینه است».

پیامبر فرمود: «او را بشارت بده که خدا او را آمرزید».

حضرت على علیه السّلام هم آمد و او را بشارت داد و به شهر آورد. آن شب در مسجد در نماز عشاى پیغمبر شرکت کرد. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در نماز پس از حمد، سورۀ تکاثر را تلاوت فرمود. آیات ترساننده که راستى انسان را مى‌لرزاند. بالأخره دل صیقلى‌شدۀ ثعلبه، تاب شنیدن آیات عذاب را نداشت، صیحه‌اى زد و افتاد. پس از نماز، اطرافش جمع شدند و او را تکان دادند امّا دیدند او مرده است.[10]

خوش به سعادتش که پس از توبه و پاک شدن، به رحمت خدا رفت. دلش به قدرى رقیق شده بود که تاب شنیدن آیۀ عذاب را ندارد.[11]

 

 


[1] إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هٰادُوا وَ النَّصٰارىٰ وَ الصّٰابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صٰالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ بقره: ۶۲.

[2] ... لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النّٰاسِ عَلىٰ حَیٰاةٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا... بقره: ۹۶.

[3] ... نَحْنُ أَبْنٰاءُ اللّٰهِ وَ أَحِبّٰاؤُهُ... مائده: ۱۸.

[4] بحار الأنوار: ۹۱/۴۶.

[5] وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال: ۸.

[6] نجم: ۳۲.

[7] دستغیب، عبدالحسین، ایمان، صفحه: ۱۷۹، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی، قم - ایران، 1387 ه.ش.

[8] دستغیب، عبدالحسین، ایمان، صفحه: ۱۸۱، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی، قم - ایران، 1387 ه.ش.

[9] وَ الَّذِینَ إِذٰا فَعَلُوا فٰاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّٰهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّٰهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلىٰ مٰا فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ * أُولٰئِکَ جَزٰاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ... آل عمران: ۱۳۵-۱۳۶.

[10] دستغیب، عبدالحسین، ایمان، صفحه: ۱۸۲، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی، قم - ایران، 1387 ه.ش.

[11] دستغیب، عبدالحسین، ایمان، صفحه: ۱۸۲، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی، قم - ایران، 1387 ه.ش.

  • محمد مهدی حبیبی

 تعریف و اقسام عبودیّت

عبودیّت، به معناى اظهار ذلت و کوچکى است.[1] با توجه به این معنا روشن مى‌شود که این حقیقت جز براى ذات مقدس ربوبى شایسته نیست؛ زیرا زمام هستى موجودات و شؤون وجودى آنان، همواره به دست او است، ازاین‌جهت براى آن، دو نوع متصور است.

 

۱. بندگى تکوینى

قرآن کریم این نوع بندگى را - که با اطاعت همراه است - براى تمامى موجودات اثبات مى‌کند:

مریم/ ۹۳: إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ إِلاّٰ آتِی الرَّحْمٰنِ عَبْداً

هرکه در آسمان‌ها و زمین است جز بنده‌وار به سوى [خداى] رحمان نمى‌آید.

نیز براى آنان، لوازم خضوع و عبودیت را اثبات نموده و آن‌ها را تسبیح‌گو و سجده‌کننده در برابر پروردگار متعال دانسته است:

اسراء/ ۴۴: وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّٰ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ

و هیچ‌چیز نیست مگر اینکه در حال ستایش، تسبیح او مى‌گوید.

رعد/ ۱۵: وَ لِلّٰهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ

و هرکه در آسمان‌ها و زمین است براى خدا سجده مى‌کنند.

اگرچه براى آنان، نوعى آگاهى را نسبت به این کارشان اثبات مى‌کند:

نور/ ۴۱: کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاٰتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ

همه ستایش و نیایش خود را مى‌دانند.

امّا به انسان خطاب مى‌کند:

اسراء/ ۴۴: وَ لٰکِنْ لاٰ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ

ولى شما تسبیح آن‌ها را درنمى‌یابید.

یعنى انسان‌ها آگاهى و توجه ویژه به این آگاهى ندارند. و با راه‌ها و ابزار متعارف نمى‌توانند آگاهى اوّلیه‌ى موجودات را نسبت به خضوع‌شان در برابر خداوند سبحان درک کنند.

۲. بندگى اختیارى

اظهار خضوع و ذلت در برابر ذات اقدس الهى از روى شعور و اختیار است. تعدادى از آیات قرآن، بالاترین عنوان و افتخار پیامبران بزرگ الهى را عبودیّت و بندگى آنان دانسته و پس از آن، عنوان‌ها و درجه‌هاى دیگرى براى آنان برشمرده است. گویا این عنوان، سرسلسله‌ى عنوان‌هاى آنان محسوب مى‌شود.

با مقایسه‌ى این دو دسته از آیات قرآن کریم، چنین به دست مى‌آید که عبودیّت، داراى حقیقت گسترده‌اى است که تمام آفریده‌ها و ممکن‌ها را فرامى‌گیرد. امّا انسان علاوه بر برخوردارى تکوینى از این حقیقت، مرتبه‌ى عالى‌ترى از بندگى را نیز مى‌تواند دارا شود و رسیدن به آن مرتبه، کمالات و مقامات بسیار عالى انسانى را در پى خواهد داشت که آن مرتبه عبارت است از: «خضوع آگاهانه و با اختیار ویژه در برابر خداوند متعال.»

هرچند ملایکه‌ى الهى با اینکه بندگى ایشان نیز آگاهانه و از روى رضایت ایشان انجام مى‌شود که:

انبیا ۲۶ و ۲۷: بَلْ عِبٰادٌ مُکْرَمُونَ * لاٰ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ

بلکه [فرشتگان] بندگانى ارجمندند، که در سخن بر خداوند پیشى نمى‌گیرند، و خود به دستور او کار مى‌کنند.

امّا مرتبه‌ى بندگى انسان، قابل مقایسه با بندگى ایشان نیست، به‌گونه‌اى که بالاترین مقامات مانند رسالت و امامت را بر مرتبه‌ى بندگى ایشان مترتب مى‌کند[2] و به ملایکه، به خضوع در برابر انسان امر مى‌کند و مى‌فرماید:

بقره/ ۳۴: اُسْجُدُوا لِآدَمَ

براى آدم سجده کنید.

اعراف/ ۱۱: وَ لَقَدْ خَلَقْنٰاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنٰاکُمْ ثُمَّ قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ

و در حقیقت، شما را خلق کردیم، سپس به صورتگرى شما پرداختیم؛ آن‌گاه به فرشتگان گفتیم: براى آدم سجده کنید.

هم‌چنین فرشتگانى را واسطه‌هاى فیض براى انسان قرار داده تا به کمالات ویژه راه یابد.[3]

 

 

[1]  مفردات راغب، ماده‌ى عبد.

[2]  سوره‌ى ص، آیه‌ى ۴۵؛ سوره‌ى نجم، آیه‌ى ۱۰؛ سوره‌ى سجده، آیه‌ى ۲۴.

[3] تحریری، محمدباقر، شرح حدیث عنوان بصری، صفحه: ۱۸۰، نشر حر، تهران - ایران، 1388 ه.ش.

  • محمد مهدی حبیبی

مقدمه

اخلاق و رفتارهای اخلاقی از لحاظ جامعه سازی و جامعه پردازی اهمیت ویژه ای دارد و بشر و جامعه های انسانی در طول تاریخ شکل گیری خود بر روی آن حساب ویزه ای باز کرده اند. دانشمندان علم اخلاق در نوشتارها و گفتارهای خود در این مورد بسیار صحبت کرده اند. در این نوشتار به صورت مختصر در موضوع ریا مطالبی بیان می شود.

ریاء

از جمله بیمارى‌هاى روانى و گناهان قلبى ریاء است که توبۀ از آن و پاک کردن آلودگى دل از آن واجبست و تا قلب انسانى از این بیمارى سالم نشود در دار السّلام (بهشت) راهى ندارد پس باید معنى ریاء و حقیقت آن و راه درمان آن را دانست.

  • محمد مهدی حبیبی

مقدمه

شخصیت و دانستن این مفهوم مهم تربیتی تاثیر بسزایی در رشد و تعالی انسان دارد.آشنایی با این کلمه و شناخت آن کمک بسیار مفیدی در دانستن انسان و بشر و یافتن راه زندگی و گرایش به زندگی معنوی دارد. لذا در این نوشتار سعی شده است بخشی از این مفهوم با رویکرد توصیفی بیان گردد.

  • محمد مهدی حبیبی

 

حضرت امام صادق‏ علیه‏ السلام در ذیل آیه کریمه‏ «فلینظر الإنسانُ الى طعامه»، فرمودند: منظور از این طعام «علم» است، یعنى انسان باید نگاه کند که علم «پس انسان باید به غذاى خود بنگرد». سوره عبس، آیه 24.»خود را از چه کسى مى‏گیرد. پس طعام «علم» است و علم همان روزى معنوى است، و مُطعِم و معلّم حقیقى اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام هستند، چنان‏که از «. محمد باقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 2، ص 96.».

حضرت امام کاظم‏علیه‏السلام رسیده است که حضرت على‏علیه‏السلام را «امیرالمؤمنین» مى‏گفتند، چون به انسان طعام «میره» مى‏دهد:

«لِمَ سُمّى أمیرالمؤمنین أمیر المؤمنین؟ قال‏علیه‏السلام: لأنّه یمیرهم (المؤمنین) العلم».

اگر ظاهر «امیر» این است که به انسان «امر» مى‏کند، ولى باطن آن طبق بیان امام هفتم‏علیه‏السلام این است که به‏. همان، ج 37، ص 293، ح 7.»

متفکران، طعام «میره» مى‏دهد.

بیان قرآن کریم است که انبیا علیهم‏السلام عموماً و شعیب علیه‏السلام خصوصاً، «نبوّت» را رزق مى‏دانند: «و رزقنى منه رزقاً حسناً» و اولیا «ولایت» را و علما «علم» را «. سوره هود، آیه 88.»

رزق مى‏دانند. لذا رزق، توسعه داشته و اختصاصى به ارزاق طبیعى نظیر نان و میوه و ... نخواهد داشت.

علوم هم دو قسم است: بعضى از دانش‏ها با دسترنج مدرسه و تلاش و کوشش نصیب انسان مى‏شود، و بعضى از علوم از بالا به انسان افاضه مى‏شود: «دولت آن است که بى‏خون دل آید به کنار».

اگر کسى به درستى به دین عمل کند، هم علوم سمایى (آسمانى) از راه الهامها نصیب او مى‏شود که:

«العلمُ نورٌ یقذفُه اللّه فى قلب من یشاءُ»،

هم از راه‏ «. بحارالأنوار، ج 1، ص 225.»

کسب، که علم ارجل نام دارد، نظیر سیر و سلوک.

«عبداللّه جوادى آملى، بنیان مرصوص، ص 82.»[1]

 

 

 

[1] نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه‏ها (معاونت آموزشى و پژوهشى استادان و دروس معارف اسلامى)، پیش شماره ماهنامه پرسمان، 12جلد، مؤسسه فرهنگى و هنرى ابناء الرسول (ص) - تهران، چاپ: اول، 1392.

 

 

  • محمد مهدی حبیبی

امام علی علیه السلام

«إنَّ دینَ اللّٰهِ لا یُعْرَفُ بالرِّجال، بَل بآیةِ الحقّ‌؛ فَاعْرِفِ الحَقَّ تَعْرِفْ أهْلَه».

دین خدا با شخصیتها شناخته نمى‌شود؛ بلکه با خودِ حق و نشانه‌هاى حق و حقیقت شناخته مى‌شود. ابتدا بکوشید تا «حق» را بشناسید، در این صورت مى‌توانید مردان حق را نیز بشناسید.

«بحار» ۶۸/۱۲۰

از امام صادق «علیه السلام» نیز چنین روایت شده است:

«مَن دَخَلَ فی هذا الدّینِ بالرِّجال، أخْرَجَهُ مِنهُ الرّجال کَما أدْخَلُوهُ فیه. ومَن دَخَلَ فیهِ بالکتابِ والسُّنّة، زالَتِ الجِبالُ قبلَ أن یَزول».

هر کس تحت تأثیر اشخاصى (که داراى افکار صحیح و عملکردهاى درست بوده‌اند)، دیندار شود، با دیدن اشخاصى دیگر (با افکار و عقاید نادرست و عملکردهاى فاسد)، بى‌دین مى‌شود. ولى هر کس از راه فهم قرآن و احادیث، دیندار شود (و از روى مطالعه و فهم به دین معتقد گردد)، اگر کوهها از جاى کنده شوند، او از جاى کنده نمى‌شود (و دیندارى را ترک نمى‌کند).

«بحار» ۲/۱۰۵، از کتاب «غیبةُ النُّعمانی».

این سخن مولا على «علیه السلام»، و سخن حضرت امام صادق «علیه السلام»، براى این روزگار - و حفظ اعتقادات دینى در این روزگار - بسیار سودمند است؛ زیرا این سخن مى‌گوید: به شخصیتها تکیه نکنید، تا اگر آنها - یا کسانى پس از آنها - دچار انحراف عمل شدند و کوتاهى ورزیدند، یا خلاف کردند، یا اقشار مظلوم جامعه را بى‌پناه گذاشتند، و به توانگران پیوستند... یا بر سر قدرت با هم درگیر شدند... عقاید شما متزلزل نشود.

  • محمد مهدی حبیبی

«عبدُ العظیمِ الحسنى، عنه: «مُلاقاةُ الإخوانِ یُسْرَةٌ‌، وتلقیحٌ لِلعقل، وإن کانَ نَزْراً قلیلاً».

به روایت جناب عبدالعظیم حسنى، از حضرت امام جواد «ع»: دیدار برادران (دینى)، مایۀ آسایش روح، و بارور کنندۀ عقل است (از راه تبادل معلومات و آگاهى‌ها...)، هرچند بسیار اندک (و گاهگاهى) باشد.

«امالىِ‌» شیخ طوسى ۱/۹۳ (حکیمی، 1390)[1]

کلمات پرمعنای که از بزرگان به رسیده است بسیار حائز اهمیت است چرا که با استفاده سخنان آنان راه و رسم زندگی انسان برای رسیدن به اهداف قابل دسترسی خواهد بود. در این بین گوهرهای که از ائمه اطهار به ما رسیده در جایگاه اول قرار دارد. در حدیث بالا که از امام جواد علیه السلام آمده است و از قول و گفتار حضرت عبدالعظیم حسنی بیان می شود به یکی از مهم ترین ملاک های انسانی در ارتباط با دیگر افراد جامعه پرداخته شده است و آن هم لزوم ارتباط به سایر شهروندان و بستگان که در این حدیث از آن به برادران دینی تعبیر شده است.

این دیدارها در زبان دین به صله معروف است. در حدیثی از امام صادق علیه السلام برای جلوگیری از سکرات یعنی سختی های جان دادن و مرگ بر شخص لازم است که این فعل نیکو را دربرنامه زندگانی دنیایی خود لحاظ کند. که در ذیل به آن اشاره شده است:

امام صادق علیه السلام فرمود: شخصى که دوست دارد که خداى عزّ و جلّ سکرات مرگ را بر او آسان نماید. بر او لازم است که با خویشان خود صله‏ رحم‏ نماید.

و به والدین خود نیکى کند.

اگر او چنین کند خداى عزّ و جلّ سختى جان کندن را براى او آسان مى‏گرداند.

و هرگز- در زندگى خود- دچار فقر و تنگدستى نخواهد شد[2].[3]

یا در حدیثی دیگر از حضرت زهرا سلام الله علیها در سخنرانی معروف خود در مسجد مدینه به جنبه ی دیگر این عمل پسندیده اشاره شده است:

جالسّیّدة فاطمة «سلام اللّه علیها» - فى خطبتها فى مسجد المدینة: فرض اللّه صلة الارحام منماة للعدد[4].

حضرت فاطمه «سلام اللّه علیها» - در سخنرانى معروف مسجد مدینه: خداوند پیوندهاى خانوادگى (و صلۀ رحم) را واجب گردانید براى رشد (و فزونى) افراد خانواده... (حکیمی، 1395)[5]

اما در حدیث امام جواد علیه السلام به بعدی دیگر اشاره شده است که مایه آسایش و آرامش روحی و دیگر اینکه باعث افزوده شدن به اطلاعات علمی و فرهنگی و اقتصادی و سایر معلومات دیگر انسان می شود چراکه رشد و ترقی را بهمراه دارد و انسان همواره در جستجوی کمال می باشد. در این زمینه خوب است انسان قدری تفکر و اندیشه داشته باشد و از قطع رح و ارتباط به خصوص با پدر و مادر خود پرهیز و همواره در ارتباط با بستگان خود باشد.

 


[1] حکیمی م. (1390). امام جواد (ع)؛ پیام معصومین (ع) به انسانها و انسانیتها (ص 25). دلیل ما.

[2] ( 1)- قال الإمام الصادق علیه السلام: من أحبّ أن یخفّف اللَّه عزّ و جلّ عنه سکرات الموت.

فلیکن لقرابته و صولًا.

و بوالدیه بارّاً.

فإذا کان کذلک. هوّن اللَّه عزّ وجلّ علیه سکرات الموت.

و لم یصبه فی حیاته فقر- أبداً-( الأمالی للشیخ الصدوق- علیه الرحمة- ص 473 المجلس 15 و الأمالی للشیخ الطوسی- علیه الرحمة- ص 432 المجلس 15 و روضة الواعظین ج 2 ص 242 و مشکاة الأنوار ج 1 ص 363).

[3] موسوى جزایرى، سید هاشم، فرزندان رحمت شده و فرزندان نفرین شده، 1جلد، ناجى جزایرى - قم، چاپ: سوم، 1389 ه.ش.

[4] . «بحار» ٩٤/٧٤، «علل الشرایع» / ٢٤٨.

[5] حکیمی م. (1395). ترجمه الحیاة (ج 8، ص 583). دلیل ما.

  • محمد مهدی حبیبی

1. تعارفات‏

تعارف‏هاى بیش از حدّ و فقدان شهامت «نه گفتن‏» نابودگر فرصت‏ها به شمارمى آید. بیش‏تر افراد شکست خورده در برنامه‏ ها که با

انبوهى از کارهاى نیمه تمام و فعالیت‏هاى زخمى روبه ‏رویند، تنها بدان سبب که نمى‏توانند پاسخ منفى دهند، در دام این سارقِ احساسى اسیرند.

  • محمد مهدی حبیبی

از مجموعه آموزه هاى قرآن کریم استفاده مى شود که با ایمان، عمل صالح، بندگى خدا و اخلاق نیکو راه سعادت انسان طى مى شود و وقت و عمر او قیمت پیدا مى کند. امیر مؤ منان (ع) در این زمینه فرموده: همانا عمر تو، مهریه سعادت و خوشبختى تو است به شرط آنکه، آن را در طاعت و بندگى پروردگارت، به پایان ببرى، اِنَّ عُمْرَکَ مَهْرُ سَعادَتِکَ، اِنْ اَنْفَدْتَهُ فى طاعَهِ رَبِّکَ.

غرر الحکم، ح 3429

اگر کسى عمرش را در راه تحصیل ایمان و معرفت، بندگى خدا و کسب اخلاق انسانى صرف کند، از وقت خود خوب استفاده کرده و در غیر این صورت، دچار ضرر و خسران خواهد شد. آن امام همام در کلام گهر بار دیگرى فرموده:. به راستى که زیانکارکسى است که در جهت عمرش زیان کرده و بهره ورى که دیگران به او در خرج عمرش حسرت خورند کسى است که وقتش را در طاعت پروردگارش تمام کرده است. إن المغبون من غبن عمره، وإن المغبوط من أنفذ عمره فى طاعه ربه. همان،

3502 و نیز فرمود: براى نفس شما قیمتى جز بهشت نیست، جانتان و خودتان را به غیر از بهشت، به چیز دیگرى، نفروشید.

فلیس لا نفسکم ثمن الا الجنه فلاتبیعوها الا بها. بحار الانوار، ج 1، ص 144

2. تلفن‏

یکی دیگر از سارقان زمان در این دوره جدید تلفن و گوشی همراه است.این وسیله شاید در قرن جدید از فراگیری گسترده ای برخوردار است ور در زینیه های گوناگون استفاده می شود باید توجه داشت که نباید سرگرم شدن با این وسیله بشتر اوقات مارا به خود اختصاص دهد که نتوانیم از عمر خود در کنار تحصیل و اشتغال و عبادت و خانواده و سایر امور بهره های کافی نداشته باشیم.

تلفن از ابزارهاى ضرورى زندگى امروز به شمار مى‏ آید؛ امّا با همه سودمندى ‏اش مى‏ تواند سارق زمان باشد. گفت‏ وگوهاى طولانى، حاشیه روى‏هاى بى‏ مورد و حتّى‏ استفاده مکرر از آن به خستگى روانى، انقطاع کار، عصبانیت، ابهام و تحلیل رفتن قواى جسمانى مى ‏انجامد. وقفه‏ هایى که تلفن‏هاى غیر ضرورى در کار پدید مى‏آورند، موجب هدر رفتن وقت مى‏ گردد.

  • محمد مهدی حبیبی

در این دنیا همواره به نبال راهنما هستیم تا بتوانیم درست انتخاب کینم. الگوها همواره آنچه که خوب است را در بیان خود می آورند و آن را به رهروان و انساه ها هدیه می دهند که اصل انسانیت و مساوات در بهره بردن از تجربیات همدیگر است.مولای متقیان علی علیه السلام در حدیثی که در ادامه می آید در سه خصلت که همه خوبیها در آن سه خصلت است بیانی زیبا دارد، نگاه کردن و سکوت و به جا و نیکو سخن گفتن در عرصه های مختلف زندگی که اگر رعایت گرددزندگی در مدار خوبی و عزت قرار می گیرد.

امام اول علی علیه السلام فرمود همه خوبیها در سه خصلت است:

نگاه و خاموشى و سخن، هر نگاهى که اسباب عبرت نشود سهو است، هر خاموشى که در آن اندیشه نباشد غفلت است هر سخنى که در آن ذکر حق نباشد بیهوده است، خوشا بحال کسى که نگاهش عبرت خیز و خاموشی اش اندیشه آمیز و سخنش یاد آورى باشد، بر گناه خود بگرید و مردم از شرش آسوده باشند.[1]


[1] ابن‌بابویه، محمد بن علی، خصال شیخ صدوق، جلد: ۱، صفحه: ۱۲۰، کتابچی، تهران - ایران، 1377 ه.ش.

  • محمد مهدی حبیبی