شخصیت انسان ملاک رشد
مقدمه
شخصیت و دانستن این مفهوم مهم تربیتی تاثیر بسزایی در رشد و تعالی انسان دارد.آشنایی با این کلمه و شناخت آن کمک بسیار مفیدی در دانستن انسان و بشر و یافتن راه زندگی و گرایش به زندگی معنوی دارد. لذا در این نوشتار سعی شده است بخشی از این مفهوم با رویکرد توصیفی بیان گردد.
تعریف شخصیت
واژۀ «شخصیت» از واژههایى است که تنها در محیط بحثهاى علمى و روانشناسى و اخلاقى بکار نمىرود بلکه تودۀ مردم نیز در سخنان روزانۀ خود همواره روى آن تکیه مىکنند و تقریباً هرکس معنى آن را - اجمالاً - مىداند ولى با اینهمه، تعریف دقیق و روشن و تفصیلى کلمۀ «شخصیت» کار دشوارى است و به همین دلیل روانشناسان امروز تعاریف بسیار مختلفى براى آن نمودهاند و عجیب اینکه به گفتۀ یکى از روانشناسان صدها تعریف براى این کلمه از طرف دانشمندان شده است که هرکدام از زاویۀ خاصى این مفهوم پیچیده را مورد مطالعه قرار مىدهد.
از میان تعریفهایى که براى آن شده تعاریف زیر را مىتوان مورد توجه قرار داد:
۱ - «شخصیت: مجموع تمام تأثیرهایى است که فرد در جامعه دارد»، و بعبارت دیگر «شخصیت هر فرد همان تأثیر اجتماعى اوست»[1].
اشکال این تعریف و امثال آن، تنها از این نظر نیست که وجود شخصیت را در افرادى که اثر اجتماعى ندارند (مانند افراد منزوى و گوشهگیر، یا از کار افتاده) انکار مىکند، بلکه بیشتر از این نظر است که شخصیت در این تعریف تنها جنبۀ «عملى» دارد نه «وصفى» در حالى که معمولاً شخصیت جزو کیفیات روحى شمرده مىشود.
۲ - «شخصیت: کیفیت عمومى رفتار فرد است که در عادتهاى مشخص، فکر و تعبیر، امیال، طرز عمل و فلسفۀ زندگى او آشکار مىگردد».
این تعریف که از «مارکویس» روانشناس معروف نقل شده گرچه اشکال انکار شخصیت را در افراد منزوى ندارد ولى از این نظر که به شخصیت جنبۀ فعلى یا انفعالى و خلاصه تأثیر و تأثر خارجى داده است، با آن شریک است.
۳ - تعریف دیگرى که از طرف عدهاى از روانشناسان عنوان شده این است که: «شخصیت: نظم داخلى انگیزهها، انفعالها، ادراکها و یادآوریهاست که روش انسان را در رفتار معین مىکند».
این تعریف چون به جنبۀ درونى و وصفى شخصیت توجه دارد از اشکالات گذشته خالى است؛ ولى اگر بگوییم: «شخصیت عبارت است از مجموعه صفات و حالات و روحیاتى که داراى ارزش انسانى است و مىتواند مبدأ آثار خارجى فردى و اجتماعى ارزشمندى گردد» به مفهوم واقعى نزدیکتر خواهد بود.
منش: بسیارى از روانشناسان «منش» و «شخصیت» را به یک معنى استعمال کردهاند و هر دو را حاکى از یک واقعیت مىدانند، ولى بعضى از روانشناسان اخیر میان این دو اصطلاح تفاوت قائل شدهاند و اصطلاح «منش» را براى جنبههاى اخلاقى و ملکات فاضله و رذائل، انتخاب نمودهاند؛ بعبارت دیگر منش براى ارزیابى شخصیت با مقیاسهاى اخلاقى یعنى خوبى و بدى است در حالى که شخصیت را معرّف تمام کیفیات روحى و اخلاقى و عقلى و عاطفى و حتى بدنى مىدانند. البته در نامگذارى و جعل اصطلاح، گفتگو و ایرادى نیست مخصوصاً از طرف اهل هر فن نسبت به فن خود ولى از نظر ریشۀ لغت در فارسى متداول امروز این دو کلمه یک واقعیت را مىرساند.
زیرا شخصیت، مجموعه صفات و کیفیاتى است که انسان در پرتو آن «شخص ویژهاى» مىشود که با دیگران تفاوت خواهد داشت. و «منش» که در اصل از کلمۀ «من» گرفته شده نیز همین معنى را مىرساند، اگرچه در استعمالات معمولى و در کتب لغت به معنى «سرشت»، «خو» و «طبیعت» نیز آمده است.[2]
ساختار چند بُعدى شخصیت
همانند رویکرد روانشناسى خود، رویکرد روانتحلیلگرى فروید نیز مىتواند الگویى براى فهم و تبیین حیا از خود باشد. فروید، تلاش کرد شخصیت را با الگویى ساختارى توضیح دهد که شامل سه بخش یا سه سیستم است. این سه بخش که در ارتباط با یکدیگر، رفتار بشر را اداره مىکنند، عبارتاند از: نهاد، خود و فرا خود.
طبق نظریۀ فروید، نهاد اوّلیهترین بخش شخصیت، و شامل تکانههاى زیستى یا سائقهاست. نیاز به خوردن، نوشیدن و دفع، پرهیز از درد و دستیابى به لذّت جنسى، از آن جملهاند. نهاد ارضاى فورى، این تکانهها را مىطلبد و بر اساس اصل لذّت عمل مىکند. دومین بخش، شخصیت خود است. خود، تابع اصلِ واقعیت است. خود، تصمیم مىگیرد که کدام یک از خواستههاى نهاد، ارضا شود. سومین شخص، فراخود است که در بارۀ درست یا غلط بودن اعمال انسان، داورى مىکند. به طور کلّى فرا خود، درونى شدۀ ارزشها و اخلاقیات جامعه و شامل وجدان فرد و تصویرى است که او از شخصیت اخلاقى آرمانى (خودْ آرمانى) دارد. فراخود، در پاسخ به پاداش و تنبیه والدین، ایجاد مىشود. آنها در آغاز، رفتار کودک را مستقیماً از طریق پاداش و تنبیه، کنترل مىکنند. کودک، از راه وارد ساختن معیارهاى والدین به «فراخود»، رفتارش را تحت کنترل «خود» در مىآورد. دیگر لازم نیست به کودک گفته شود: «دزدى، کارى بد است»؛ زیرا فرا خود به عنوان ناظرى، از درون به او این تذکّر را مىدهد. زیر پا نهادن موازین فراخود یا حتى قصد زیرپا نهادن آنها سبب ایجاد اضطراب مىگردد.[3] این تبیین در فهم حیا از خود، مىتواند مفید و راهگشا باشد. فرد از طریق وارد ساختن معیارهاى اخلاقى و با توجّه به نظارتهاى فراخود، رفتارش را تحت کنترل در آورده و حیا از خود را به صورت نمادین، تجربه مىکند.[4]
پایۀ شخصیت انسان، عقل است
ستون و پایۀ شخصیت انسان و انسانیت او را عقل تشکیل مىدهد. حقیقت انسان، عبارت است از عقل او که منشأ معارف و کمالات و مبدأ علوم و ملکات و کامل کنندۀ انسان است. شخص جاهل که این معارف و ملکات را ندارد و داراى اضداد این کمالات (یعنى شرور و آفات) است در واقع، انسان نیست. چنان که امام على علیه السلام فرمود: پایۀ شخصیت انسان، عقل است و هوش و فهم و حافظه و دانش، از عقل سرچشمه مىگیرند. عقل، انسان را کامل مىکند و رهنما و بینا کننده و کلید کار اوست. آن گاه که عقلش به نور الهى مؤیّد باشد، عالم و حافظ و متذکّر و با هوش و فهمیده است. از این رو باید بداند چگونه آمده و به کجا مىرود و خیرخواه و بدخواه خود را بشناسد و چون آن را شناخت، روش زندگى و پیوست و جدا شدۀ خویش را نیز بشناسد. در اعتراف به یگانگى خدا و فرمانبرى از او، خلوص نیّت پیدا کند و چون چنین کند، از دست رفته را جبران کرده و بر آینده، مسلّط شده است و باید بداند که در چه وضعى است و براى چه در این جاست و از کجا آمده و به کجا مىرود. اینها همه از تأیید عقل است.[5][6]
احادیث درباره شخصیت
احادیث منبع بسیار ارزشمندی در بدست آوردن بسیاری از مفاهیم ارزشمند دینی و فرهنگی است. درباب شخصیت هم موارد بسیار وجود دارد که که به چند نمونه اشاره می کنیم:
الإمام علیّ علیه السلام: مَن کَرُمَت عَلَیهِ نَفسُهُ لَم یُهِنها بِالمَعصِیَةِ.[7]
عنه علیه السلام: مَن کَرُمَت عَلَیهِ نَفسُهُ هانَت عَلَیهِ شَهَواتُهُ.[8]
عنه علیه السلام: مَن کَرُمَت نَفسُهُ صَغُرَتِ الدُّنیا فی عَینِهِ.[9][10]
امام على علیه السلام: مردم، گوناگوناند. «هر کس بر گونه خود رفتار مىکند».
امام على علیه السلام: سرشتت تو را به آنچه با تو مأنوس است، فرا مىخوانَد.
امام على علیه السلام - در حکمتهاى منسوب به ایشان -: حرکت در راه کار خیر، براى نیکسرشت، آسان و هموار است، و حرکت در جهت کار ناشایست براى او سخت و کُند است، و براى فرد شرور، ضدّ این [حالت] است.[11]
اقسام شخصیت
بزرگى نفس و شخصیت، مانند دیگر فضایل از مقولۀ باب تشکیک است و اقسام مختلفى ندارد. بلکه امرى واحد است که داراى مراتبى از شدت و ضعف است. مرتبۀ ضعیف آن مطلوب است و مرتبه شدیدتر آن مطلوبیت بیشتر دارد و این شدت تا آنجا ادامه مىیابد که به عقل کل، حضرت ختمى مرتبت صلى الله علیه و آله و سلم مىرسد.
البته شخصیت به اعتبار اضافه به غیر آن، داراى سه قسم است: شخصیت فردى، شخصیت اجتماعى، و شخصیت دینى.
شخصیت فردى: منظور از شخصیت فردى، آن است که انسان خود را بشناسد و براى خود شخصیتى قائل باشد و از آن لذت ببرد و در پرتو آن، از دست آلودن به کارهاى پست از نظر عرف و شرع خوددارى ورزد.
شخصیت اجتماعى: منظور از شخصیت اجتماعى، درک شخصیت فرد از سوى جامعه است و این همان امرى است که در آیهاى از قرآن به «ود» تعبیر شده است:
(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمٰنُ وُدًّا)[12] همانا کسانى که ایمان آورند و کارهاى شایسته انجام دادند، خداى رحمان، آنها را محبوب مىگرداند.
در جاى دیگرى از قرآن، این امر به «وجاهت» تعبیر شده:
(یٰا مَرْیَمُ إِنَّ اللّٰهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ)[13] اى مریم، همانا خداوند، تو را به کلمهاى از خودش مژده مىدهد که نامش مسیح، عیسى بن مریم است و در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان درگاه الهى است.
شخصیت دینى: منظور از شخصیت دینى، مورد تأیید قرار گرفتن شخصیت انسان از نظر شرع است و در فرهنگ قرآن، هیچ کس جز انسان پرهیزکار، با کرامت شمرده نمىشود:
(إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّٰهِ أَتْقٰاکُمْ)[14] همانا گرامىترین شما نزد خدا، پرهیزکارترین شماست.[15]
موارد درجهت رشد شخصیت و تنظیم رفتار
اگر انسان، خودِ آرمانىاش را شناخت و دانست که چه استعدادها و توانایىهایى در او وجود دارد و با استفاده از آنها به چه مقاماتى مىتواند برسد، انگیزۀ بهره بردارى درست از آن توانایىها و رفتن به سمت خودِ آرمانى - که همان مقام خلیفة اللّهى است -، در او تقویت مىشود. در این صورت، انسان به خود اجازه نمىدهد که دنبال ضدّ ارزشها برود. بالاتر از آن، کسب صفت و ملکۀ کرامت است که وقتى در فرد شکل بگیرد، به عنوان صفتى شخصیتى مىتواند در جنبههاى مختلف شخصیت و رفتار فرد، عمل کند. بر اساس آموزههاى دینى، شخص باکرامت و فرد با حسّ خودْارزشمندى بالا، شخصى است که مىتواند به گونهاى سازنده، در جهت رشد و کمال معنوى به پیش برود. برخى آثار و نتایج حسّ خودْارزشمندى و کرامت در شخصیت و رفتار، عبارتاند از:
۱. دل نبستن به دنیا. هر که کرامت نفس داشته باشد و براى خود، ارزش قائل باشد، دنیا در چشمش کوچک است. از این رو، هیچ گاه به مال و اموال و امور دنیوى دل نمىبندد. و هر که حقارت نفس داشته باشد و براى خود، ارزش قائل نباشد، دنیا در چشمش بزرگ مىنماید. امام باقر علیه السلام مىفرماید:
مَن کَرُمَت عَلَیهِ نَفسُهُ صَغُرَتِ الدُّنیا فِى عَینِهِ، وَمَن هَانَت عَلَیهِ نَفسُهُ کَبُرَتِ الدُّنیا فِى عَینِهِ.[16]
هر که کرامت نفس داشته باشد، دنیا در چشمش کوچک است، و هر که حقارت نفس داشته باشد، دنیا در چشمش بزرگ است.
امام سجّاد علیه السلام نیز مىفرماید:
مَن کَرُمَت عَلَیهِ نَفسُهُ هَانَت عَلَیهِ الدُّنیا.[17]
هر که کرامت نفس داشته باشد، دنیا نزد او حقیر است.
برخى پژوهشها نشان داده است که دلبستگى به دنیا، تأثیراتى منفى بر سلامت روانى انسان دارد. در مقابل، دل نبستن به دنیا و بى توجّهى به آن، از عوامل مؤثّر بر سلامتِ عاطفى و رفتارى اوست.[18]
با توجّه به نقشى که کرامت نفس و خودْارزشمندى در زمینۀ ترک دلبستگى به دنیا دارد، نتیجه مىگیریم که این خصوصیت، از عوامل زمینهساز سلامت روان محسوب مىشود.
۲. خویشتندارى از گناه. یکى از ویژگىهایى که براى افراد باکرامت نفس بر شمرده شده، خویشتندارى از گناه و دورى از انحرافات اخلاقى است. على علیه السلام مىفرماید:
إِنَّمَا الکَرَمُ التَّنَزُّهُ عَنِ المَعَاصِى.[19]
همانا کرامت نفس، دورى کردن از گناهان است.
چگونگى ارتباط خودْارزشمندى با خویشتندارى از گناه از طریق تأثیر خودْارزشمندى بر شهوت، قابل تبیین است. به این صورت که وقتى صفت کرامت در فرد ایجاد شود، این امر، کنشورى شهوت را کنترل مىکند. در واقع، کرامت، زمینهاى فراهم مىکند که آسیبپذیرى فرد در برابر عوامل نفسانى، بویژه شهوت، کاهش یابد. چنان که امیر مؤمنان فرموده است:
مَن کَرُمتْ عَلَیهِ نَفسُهُ هَانَتْ عَلَیهِ شَهوَتُهُ.[20]
هر که کرامت نفس داشته باشد، شهوات نزد او خوارند.
در نتیجه، وقتى شهوت کنترل شد، میل به رفتارهاى شایسته (مکارم) در فرد شکوفا مىشود و خود را فراتر از آن مىبیند که به سوى گناه و رفتارهاى غیر اخلاقى کشیده شود. در روایتى از على علیه السلام نقل شده که فرمود:
مَن أَحَبَّ المَکَارِمَ، اجَتَنَبَ المَحَارِمَ.[21]
هر که مکارم را دوست بدارد، از حرامها (گناه و رفتارهاى ناشایست) دورى مىکند.
با توجّه به تأکیدى که بر رابطۀ کرامت با پیشگیرى از گناه مىشود، مىتوان افزایش خودْارزشمندى و کرامت را روشى براى تنظیم و اصلاح رفتار دانست. وقتى حسّ خودْارزشمندى افزایش مىیابد، توانایى فرد براى خویشتندارى از گناه نیز افزایش مىیابد. از این رو، على علیه السلام فرموده:
إِنَّمَا الکَرَمُ التَّنَزُّهُ عَنِ المَعَاصِى.[22]
[حقیقتِ] کرامت، دورى کردن از گناهان است.
و نیز مىفرماید:
الْکَرِیمُ مَنْ تَجَنَّبَ الْمَحَارِمَ وَ تَنَزَّهَ عَنِ الْعُیُوبِ.[23]
بزرگوار، کسى است که از حرامها دورى کند و از معایب، منزّه باشد.
۳. رفتار صمیمانه با دیگران. میزان مهارت افراد در تنظیم عواطف و احساسات خود، شایستگى اجتماعى بزرگى است. ما در هر رویارویى با دیگران، علائمى عاطفى ارسال مىکنیم و این علائم، بر افرادى که با ما هستند، تأثیر مىگذارند. هر قدر از نظر کرامت نفس و حسّ خودْارزشمندى قوىتر باشیم، بر علائم ارسالى خود، کنترل بیشترى خواهیم داشت. حسّ خودْارزشمندى، ادارۀ صحیح این تبادلات و رفتارهاى اجتماعى را به حیطۀ روابط صمیمانه تبدیل مىکند. بنا بر این، حس خودارزشمندى و کرامت نفس در روابط میان فردى و تعاملات اجتماعى، عاملى اساسى است. على علیه السلام مىفرماید:
الکَرَمُ حُسنُ السَّجیَّةِ وَ اجتِنَابُ الدَّنیَّةِ.[24]
کَرَم، در حقیقت، داشتن منش نیکو و دورى کردن از پستى است.
برخى جنبههاى رفتار صمیمانه که از کرامت نفس ناشى مىشوند، عبارتاند از:
- نرمخویى. یکى از ویژگىهاى انسان داراى کرامت نفس، نرمخویى است.
على علیه السلام مىفرماید:
وَ مِنَ الْکَرَمِ لِینُ الشِّیَمِ.[25]
نرمخویى، از کرامت است.
کرامت، بهقدرى در رفتار و روابط صمیمانه با دیگران مؤثّر است که على علیه السلام مىفرماید:
الْکَرَمُ أَعْطَفُ مِنَ الرَّحِمِ.[26]
کرامت، مهر انگیزتر از خویشاوندى است.
- گشادهرویى. گشادهرویى و حُسن خلق نیز بر کرامت و خودْارزشمندى متّکى است. على علیه السلام مىفرماید:
یُستَدَلُّ عَلَى کَرَمِ الرَّجُلِ بِحُسنِ بُشرِهِ وَ بَذلِ بِرِّهِ.[27]
نشانۀ کرامت مرد، خوشرویى و نیکوکارى اوست.
- احسان. یکى دیگر از مصادیق رفتار صمیمانه که از کرامت و حسّ خودْارزشمندى ناشى مىشود، احسان و نیکى به دیگران است. انسان خودْ ارزشمند و با کرامت نفس، از احسان کردن و بخشیدن مال به دیگران لذّت مىبرد. او بیشتر دست دهنده دارد تا گیرنده؛ در حالى که انسان پست و بدون کرامت نفس، بیشتر از گرفتن لذّت مىبرد. على علیه السلام مىفرماید:
الکَرِیمُ مَن بَذَلَ إِحسَانَهُ، اللَّئِیمُ مَن کَثُرَ امتِنَانُهُ.[28]
کریم (خودْارزشمند)، کسى است که احسانش به دیگران مىرسد، در حالى که لئیم، کسى است که از دیگران تقاضا دارد [و چشمش به دست دیگران است].
و یا این تعبیر که مىفرماید:
الکَرِیمُ مَن بَدَأَ بِإِحسَانِهِ.[29]
کریم، کسى است که در کرامت کردن، پیشى مىگیرد.
شاید به خاطر همین ویژگى است که در روایتى از على علیه السلام، کرامت به بخشش و جود، تعریف شده است. امام علیه السلام مىفرماید:
الکَرَمُ بَذلُ الجُودِ.[30]
کرامت، جود و بخشش است.
- گذشت. یکى دیگر از آثار حسّ خودْارزشمندى و ویژگىهاى انسان با کرامت نفس، عفو و بخشش است. آنان، بدى را با نیکى پاسخ مىدهند و هنگامى که قدرت مىیابند، از سرِ تقصیر دیگران در مىگذرند. در روایات متعدّد به این موضوع، اشاره شده است. امام على علیه السلام مىفرماید:
الکَرَمُ احتِمَالُ الجَرِیرَةِ.[31]
کرامت نفس به تحمُّل تقصیر و گناه است.
یعنى از خصوصیات انسان با کرامت نفس، تحملّ کردن گناه و تقصیر دیگران و انتقام نگرفتن از آنهاست.
در روایتى دیگر از حضرت، آمده است:
المُبَادَرَةُ إِلَى العَفوِ مِن أَخلَاقِ الکِرَامِ، المُبَادَرَةُ إِلَى الانتِقَامِ مِن شِیَمِ اللِّئَامِ.[32]
شتاب در گذشت، از خصلتهاى افراد با کرامت نفس است، و شتاب در انتقامگیرى، از خصلتهاى فرومایگان است.
ویژگىهاى دیگرى نیز براى انسان با کرامت نفس، در روایات بیان شده است که از آن جمله، وفا به عهد،[33] صبر و خویشتندارى،[34] راستگویى،[35] امانتدارى، تقوا و حقشناسى را مىتوان نام برد.[36] کرامت، با توجّه به آثار و ویژگىهایى که در روایات براى آن بیان شده، یک صفت اخلاقى جامع و صفت شخصیتىاى است که در جنبههاى مختلف (فردى و بین فردى) مىتواند به تنظیم، کنترل و اصلاح رفتار، کمک کند. تجارب روزانه، نمونههاى فراوانى از این موضوع به دست مىدهد. بر اساس آموزههاى دینى، بسیارى از اعمال و رفتارهاى نابههنجار آدمى از جهل و نابخردى و بویژه ناارزندهسازى و احساس حقارت افراد، ناشى مىشود. وقتى این مشکل درمان شود و حسّ خودارزشمندى در افراد تقویت گردد، رفتارهاى سالم و بههنجار، در افراد تقویت خواهد شد.
با توجّه به آنچه گذشت، به خوبى مىدانیم که اصل خودْارزشمندى و تقویت این حس و کرامت در افراد، از عوامل مهم تنظیم رفتار بوده، در سلامت روانى فرد و جامعه، نقش مؤثّرى مىتواند داشته باشد.[37]
نتیجه
از انچه آمد باید دقت داشت که شخصیت تاثیر مستقیم در پیشرفت در زندگی فردی انسان دارد و کرامت آن بر انسان لازم می باشد. در این مسیر دین و ارکان آن نقش بسزایی در این امر دارد که در این نوشتار به از آنها اشاره شد.
[1] روانشناسى رشد، صفحۀ ۴۵۳.
[2] مکارم شیرازی، ناصر، زندگی در پرتو اخلاق، صفحه: ۲۵۸، سرور، قم - ایران، 1386 ه.ش.
[3] . زمینۀ روانشناسى، ص ۴۵۸ و ۴۵۹.
[4] شجاعی، محمد صادق، درآمدی بر روانشناسی تنظیم رفتار با رویکرد اسلامی، صفحه: ۳۰۹، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1388 ه.ش.
[5] . الکافى، ج ۱، ص ۲۵، ح ۲۳؛ اصول الکافى، ج ۱، ص ۲۹؛ شرح اصول الکافى، ص ۳۰۵؛ فرهنگ علوم فلسفى و کلامى، ج ۲، ص ۱۴۰.
[6] کنگره بین المللی بزرگداشت ثقه الاسلام کلینی (شهر ری: 1387)، مجموعه مقالات فارسی کنگره بین المللی ثقة الاسلام کلینی، جلد: ۴، صفحه: ۵۲، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1387 ه.ش.
[7] غرر الحکم: ح ٨٧٣٠، عیون الحکم والمواعظ: ص ٤٣٩ ح ٧٦١٦.
[8] نهج البلاغة: الحکمة ٤٤٩، غرر الحکم: ح ٨٧٧١، عیون الحکم والمواعظ: ص ٤٣٧ ح ٧٥٦٥؛ شرح نهج البلاغة: ج ١١ ص ١٢٨ وفیه «هان علیه دینه» و ج ٢٠ ص ٣٢٧ ح ٧٤٢ وفیه «هان علیه ماله».
[9] غرر الحکم: ح ٩١٣٠ وراجع عیون الحکم والمواعظ: ص ٤٨٢ ح ٨٨٨٩.
[10] محمدی ریشهری، محمد، دانش نامه امیر المومنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، جلد: ۱۱، صفحه: ۲۳۴، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1389 ه.ش.
[11] محمدی ریشهری، محمد، دانش نامه امیر المومنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، جلد: ۱۱، صفحه: ۲۳۵، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1389 ه.ش.
[12] قرآن، مریم/ ۹۶.
[13] قرآن، آل عمران/ ۴۵.
[14] قرآن، حجرات/ ۱۳.
[15] مظاهری، حسین، کاوشی نو در اخلاق اسلامی و شئون حکمت عملی، جلد: ۲، صفحه: ۲۹۴، ذکر، تهران - ایران، 1383 ه.ش.
[16] . جامع الأخبار، ص ۲۹۶؛ جامع السعادات، ج ۲، ص ۴۸.
[17] . تحف العقول، ص ۲۷۸؛ بحار الأنوار، ج ۷۸، ص ۱۳۵.
[18] . ر. ک: «دنیا گرایى و سلامت روان»، پایاننامۀ کارشناسى ارشد، ۱۳۸۱.
[19] . غرر الحکم، ح ۸۷۳۰؛ عیون الحکم و المواعظ، ص ۴۳۹؛ میزان الحکمة، ج ۱۳، ص ۶۴۱۰.
[20] . نهج البلاغة، حکمت ۴۴۹؛ عیون الحکم و المواعظ، ص ۴۳۷؛ بحار الأنوار، ج ۷۰، ص ۷۸.
[21] . الإرشاد، ج ۱، ص ۲۹۹؛ کنز الفوائد، ص ۱۲۸؛ بحار الأنوار، ج ۷۷، ص ۴۱۹.
[22] . غرر الحکم، ح ۳۸۷۰؛ میزان الحکمة، ج ۱۱، ص ۵۱۴۶.
[23] . غرر الحکم، ح ۱۵۶۵؛ عیون الحکم و المواعظ، ص ۴۹.
[24] . غرر الحکم، ح ۱۶۹۵؛ عیون الحکم و المواعظ، ص ۵۰.
[25] . تحف العقول، ص ۸۰؛ بحار الأنوار، ج ۷۷، ص ۲۰۸؛ کنز العمّال، ج ۱۶، ص ۱۷۷.
[26] . نهج البلاغة، حکمت ۲۴۷؛ عیون الحکم و المواعظ، ص ۲۸؛ بحار الأنوار، ج ۷۱، ص ۳۵۷.
[27] . غرر الحکم، ح ۱۰۹۶۳؛ میزان الحکمة، ج ۱۱، ص ۵۱۴۶.
[28] . غرر الحکم، ح ۱۲۶۰ و ۱۲۶۱؛ عیون الحکم و المواعظ، ص ۲۹؛ میزان الحکمة، ج ۱۱، ص ۵۱۵۰.
[29] . غرر الحکم، ح ۹۷۹؛ میزان الحکمة، ج ۱۱، ص ۵۱۵۰.
[30] . غرر الحکم، ح ۱۷۶۱؛ میزان الحکمة، ج ۱۱، ص ۵۱۴۶.
[31] . غرر الحکم، ح ۹۶۴؛ میزان الحکمة، ج ۱۱، ص ۵۱۴۶.
[32] . غرر الحکم، ح ۱۵۶۶ و ۱۵۶۷؛ عیون الحکم و المواعظ، ص ۲۷؛ میزان الحکمة، ج ۱۱، ص ۵۱۵۲.
[33] . امام على علیه السلام: «سنّة الکرام الوفاء بالعهود» (غرر الحکم، ح ۵۵۵۶؛ میزان الحکمة، ج ۹، ص ۴۱۹۴).
[34] . امام على علیه السلام: «الکرام أصبرُ أنفساً» (غرر الحکم، ح ۵۹۴؛ عیون الحکم و المواعظ، ص ۵۰).
[35] . امام على علیه السلام: «الکذب و الخیانة لیسا من أخلاق الکرام» (غرر الحکم، ح ۱۵۰۷؛ عیون الحکم و المواعظ، ص ۲۷).
[36] . ر. ک: غرر الحکم، ج ۶، احادیثِ آغاز شده با «الکرم» و «الکریم».
[37] شجاعی، محمد صادق، درآمدی بر روانشناسی تنظیم رفتار با رویکرد اسلامی، صفحه: ۳۴۵، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث. سازمان چاپ و نشر، قم - ایران، 1388 ه.ش.