فرهنگ ، تاریخ ایران و جهان

مطالبی در سبک زندگی ، تاریخ ، فرهنگ و تمدن ایران و جهان

فرهنگ ، تاریخ ایران و جهان

مطالبی در سبک زندگی ، تاریخ ، فرهنگ و تمدن ایران و جهان

طبقه بندی موضوعی

۴۸ مطلب با موضوع «روانشناسی» ثبت شده است

اقرار به گناه در حضور دیگران جایز نیست بلکه اگر اشاعه گناه باشد، حرام است. اعتراف به گناه تنها در پیشگاه خداوند باید صورت گیرد.

از سرمایه هاى بزرگ آدمى در زندگى آبرو و شخصیت اوست، و هر چیزى که آن را تهدید کند، گویا جانش را به خطر انداخته است. هر انسانى در زندگى چهار سرمایه دارد که تمامى آن باید حفظ شود جان، مال، ناموس و آبرو.

قرآن کریم مى فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ...»(1) «اى اهل ایمان از بسیارى از گمان ها خوددارى کنید که بعضى از آنها پندارهایى غلط و گناه است و درباره یکدیگر تجسّس و پرس و جو نکنید و...».

در این آیه با ترتیب جالبى از سه کار زشت نهى شده:

در مرحله نخست، مسلمانان را از بدگمانى نسبت به مؤمنانى که تشکیل دهنده اعضاى اصلى جامعه اسلامى هستند، نهى مى کند زیرا این بدبینى به افراد، منشأ تجاوز به شخصیت ایشان مى شود.

در مرحله دوم، از تحقیق درباره گناهان و لغزش هاى دیگران نیز برحذر مى دارد.

مرحله سوم، غیبت است که اگر از عیب کسى آگاه شدیم، آن را براى دیگران بازگو نکنیم تا آنها به او بدگمان شده و سبب آبروریزى شود.

حکمت کلّى این سفارش ها در این است که هر اندازه روابط اجتماعى اعضاى جامعه با هم دوستانه تر و صمیمى تر باشد، اهداف زندگى شان بهتر تحقّق مى یابد. پس باید از آنچه که سبب بدگمانى و بدبینى یکدیگر مى شود و دوستى و صمیمیت و انس و اُلفت آنان را تهدید و تضعیف مى کند، جلوگیرى کرد.

از آن جا که اعضاى جامعه اسلامى به طور طبیعى داراى خطاها و لغزش هایى هستند، در این صورت اگر بنا باشد هر کسى خودسرانه خطاهاى دیگران را پى گیرى و کشف کرده و به رُخش بکشد، یا به دیگران بگوید، هیچ اعتمادى بین افراد جامعه باقى نمى ماند.

هم چنین اگر قرار باشد هر شخص گناهکار لغزش هاى خویش را به دیگران اعلام کند، در حقیقت هم آبروى خود را ریخته و هم دوستى ها و صمیمیت ها و علاقه هاى بین خود و دیگران را از بین مى برد خداى متعال راضى نیست تا به آبروى مؤمنان خدشه اى وارد شود و ستّاریت او اقتضا مى کند که خطاها و کمبودهاى افراد از نظر دیگران پوشیده بماند.

فخر است براى من فقیر تو شدن‏

 

از خویش گسستن و اسیر تو شدن‏

     

 

طوفان زده بلاى قهرت بودن‏

 

یکتا هدف کمان و تیر تو شدن‏

     

 

نیز مصلحت هاى جامعه اسلامى اقتضا مى کند که این لغزش ها و کمبودها و مسایل مربوط به زندگى شخصى افراد براى دیگران آشکار نشود. افزون بر این تجربه هم به ما آموخته، تا هنگامى که به کسى خوش بین هستیم، گرایش قلبى ما- که یک گرایش برخاسته از رابطه هاى ایمانى الهى و در طریق کمال انسانى است- به سوى او بیشتر خواهد بود، و برعکس، هرگاه از لغزش هاى وى آگاه شویم، طبعاً علاقه ى ما به او کاسته مى شود ایشان نیز متقابلاً درباره ما همین حالت را پیدا مى کند. اگر این وضع در جامعه شیوع پیدا کند، دیگر افراد به هم محبتى نخواهند داشت کم کم این بى محبتى و کم لطفى عمومى، سبب از هم گسیختگى جامعه اسلامى مى شود.

در این راستا از روایت زیباى کلام امام على علیه السلام که تأییدى بر پاسخ ماست، بهره مى بریم که فرمود: لوتکاشفتم ما تدافنتم‏(2) «اگر از اسرار هم آگاه مى شدید، جنازه یکدیگر را دفن نمى کردید».

کوتاه سخن، این که خداوند نخواسته که مردم به هم بدبین و متنفر باشند و بغض و کینه یکدیگر را در دل داشته باشند. براى دستیابى به چنین دیدگاهى باید سعى کرد تا اسرار مردم پوشیده بماند و کسى در پى آگاهى از آنها نباشد و اگر هم اتفاقا کسانى مطلع شدند براى دیگران بازگو نکنند تا چه رسد این که انسان بخواهد با زبان خویش گناهان و لغزش هاى پنهانى اش را به دیگران اعلان کند

(1) حجرات (49)، آیه. 12
(2) مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج 77، ص 385، ح. 10

  • محمد مهدی حبیبی

ارتباط با خداوند یکی از راه های کاهش و از بین بردن اضطراب و نگرانی در دنیای کنونی بوده است لذا شناخت آثار متعدد رفتاری و اخلاقی این راه ارتباطی با خداوند تاثیر بسزایی در مداومت در این امر ایفا می کند در ادامه کلامی از امیرالمومنین علیه السلام در مورد تاثیر اخلاقی نماز بر انسان ها را بیان می کنیم: حضرت على (علیه السلام) در خطبه 192 نهج البلاغه معروف به خطبه قاصعه گوشه هایى از مفاسد اخلاقى همچون کبر و سرکشى و ظلم را برمى شمرد و سپس مى فرماید: خداوند بندگانش را، با نماز و زکات و تلاش در روزه دارى، حفظ کرده است. آنگاه در مورد آثار اخلاقى نماز مى فرماید: «تَسْکیناً لاِطرْافهِمِ، تَخْشیعاً لاِبصْارهِمِ، تَذْلیلاً لِنُفُوسِهِمْ، تَخْفیضاً لِقُلُوبِهِم، اِزالَهً لِلْخَیلاءِ عَنْهُم».(1) (نماز به همه وجود انسان آرامش مى بخشد، چشمها را خاشع و خاضع مى گرداند، نفس سرکش را رام، دلها را نرم و تکبر و بزرگ منشى را محو مى کند.»

(1) نهج البلاغه، ص. 294

  • محمد مهدی حبیبی

اعتمادبه نفس درفرهنگ دینى‏

مااگربخواهیم این موضوع رابشکافیم وانسان را ازمتاثرشدن وانفعالى زندگى کردن بازداریم واورادرمرتبه استقلال قرار دهیم بایدمعناى مستقل شدن راروشن سازیم یعنى وى ازکمک‏هاى بیرونى کمتراستفاده کند ویاازفشارهاى خارجى منفعل نشودچون که بااینکار خودش راپیداکرده وبه توانایى‏هاى خویش تکیه مى‏کند، مسئله اعتمادبه نفس هم به همین معناست که هرکس باشناخت صحیح ازقدرت وتوانایى‏هاى خویش واردعرصه زندگى شودوخودش را با خدا محورى اداره کند، یعنى باتشخیص روح الهى درخویشتن، خودرابشناسدکه جلوه‏اى ازپروردگارمتعال در وجودم قرار داده شده است که مى‏تواند مرا در هر لحظه به خدامتصل سازد و دراثرهمین حرکت روحانى وبامحورقراردادن خدا استقلال یافته وازذلت شکننده‏ى وابستگى خود به دیگران نجات مى‏یابد، واین تعریف دین ازاعتمادبه نفس است در حالیکه امروزاغلب روانشناسان اعتمادبه نفس رادر «خودمحورى» تعریف مى‏کنند وبه انسانهابه ویژه جوانان توصیه مى‏کنند که به خودتان تکیه زنیدوازنیرو و تواناییهایتان بهره‏مند شویدتازیر بار دیگران نباشید، بدون تردید شعارآنان خیلى جالب است که به مردم توصیه مى‏کنند مستقل ومتکى به نفس باشیدولى‏ هیچ توضیحى درباره نفس بامحدودیت علوم بشرى وکمبودهایش و .... نداده‏اند چون معناى استقلال واعتماد به نفس زمانى تحقق مى‏یابدکه انسان بتواندازاین راه خودش رابخوبى اداره کندوبه تمام نیازهایش پاسخ دهدولى تواناییهاى بشرى تااین حدنمى توانند اورایارى دهند واین واقعیت برهمگان محسوس وملموس است چون هرکس ازخودش بخوبى آگاهى دارد، ولى اگربه همان تعریف دینى برگردیم بدون تردیدراه عاقلانه وعالمانه وعارفانه رابرگزیده‏ایم زیراجزخداى متعال هیچکس قادرنیست به تمام خواسته‏هاى انسان پاسخ دهدواورادرسایه لطف خویش از وابستگى‏ها و نیازمندیها نجات دهد، قرآن هم مى‏فرماید: «الا بِذِکْرِاللَّه تَطْمَئِنُ الْقُلُوب»[1]

آگاه باشید با یاد خدا دلها آرام مى‏گیرد،

و براى باورنمودن به این واقعیت که انسان در اعتمادبه نفس و استقلال یافتن به ایمان نیاز دارد باید وجود انبیاء و اولیاءِ خدا رادرطول تاریخ ملاحظه کنیم، چقدر مستقل و چقدر از اعتمادبه نفس کامل برخوردار بودند وبه همین علت درافرادبى ایمان چنین وضعیتى رانمى توان پیداکردچونکه انسان ازخودش چیزى نداردتابه آنهاتکیه کند و از فشارهاى خارجى بکاهد بلکه تنها آفریدگار متعالست که مى‏تواند اورا چنان قوى ونیرومند سازدکه دربرابرسیل حوادث وهجوم فشارهاخم به ابرونیاورد وهمچون کوه درمقابل آنهاایستادگى‏ کند چنانچه دروجودمقدس حضرت امام حسین صلوات اللَّه علیه مى‏بینیم که با وجود تنهایى وتشنگى وزخمهاى زیاد دربدن، غم واندوه شهیدان، فشارشدیدگریه‏هاى فرزندان واهل حرم، و .... چنان قدرتمند مى‏جنگیدکه سپاه سى هزارنفرى دشمن پابه فرارمى‏گذاشت، بنابراین ایمان به خداى متعال در وجودحضرت چنان نیرووانرژى ایجاد کرده که هیچ نوع احساس ضعف و تنهایى وغربت نمى‏کند هر لحظه خدارادرکنارخویش احساس مى‏کندوامدادهایش رادریافت نموده وبسوى هدف خوددرحرکت است، پس نبایدازاعتمادبه نفس، یک واژه‏ى بى‏محتوا و توخالى را وردزبان سازیم وازاین طریق بسوى غرور وتکبر و خودخواهى روى آوریم.

اعتماد به نفس درنگاه ایمان:

هر انسانى مى‏خواهد ازذلت وخوارى، احساس تنهایى وغربت وترس ونگرانى و ... نجات پیداکند، و بانگاه محدودى که دارد از خود و مسایل موجود در اطراف خویش تحلیل وارزیابى مى‏کندوچون قدرت شکستن موانع موجود بر سر راه زندگیش را ندارد و لذا با ترس ونگرانى وناامیدى مواجه است وبه همین سبب به شیوه‏هایى روى مى‏آوردویا به انسانهائى وابستگى پیدامى‏کندکه همانند خودش در میان کمبودها و نیازها قرار گرفته‏اند، واین وابستگى، ضمن اینکه کمترین پیشرفتى در تحقق خواسته‏هایش ایجادنمى کند و بخاطرنادرست ونامعقول بودن شیوه‏هایش ذلت و بدبختى‏هاى او را بیشترمى‏سازد چون عقل و خرد بشرى به او توصیه مى‏کند خواسته هایت را از کسى بخواه که قدرت آن را دارد و هرگزازفقیر و تهیدست نبایدچیزى بخواهى چون اوچیزى ندارد تا در اختیار تو قرارد هد، دراین زمینه حضرت امام زین العابدین صلوات اللَّه علیه مى‏فرماید: «... ثُم انْتَبَهْتُ بتذکیرِکَ لى مِن غَفْلَتى ...... وقُلت سُبحانَ ربّى کَیفَ یَسْألُ مُحْتاجُ محتاجاً وانّى یَرغَبُ مِعْدِمٌ مُعدم ...»

حضرت درابتداى دعا مى‏گویدخدایا، نفس نادان و کور انسانى او را تحریک مى‏کند که از افرادى مانند خودش چیزى بخواهد ویابه آنها دلبستگى پیدا کند درحالیکه آنها نیز به تو محتاجند و خواسته‏هایشان رابه درگاه تو عرضه مى‏دارند و این حرکت یک لغزش واشتباه بزرگ است، آنگاه که تومرابیدارساختى وازغفلت ونادانى جدایم کردى، به خودآمدم ومتوجه کار بسیارنامعقول واشتباه خودم شدم و باخودگفتم پاک و منزهى اى پروردگارم، چگونه ممکن است فرد نیازمند و محتاجى ازمحتاجى چیزى بخواهد؟ و چطور سزاوار است انسان ندار و بى چیزبه فردبى چیزروى آوردوبه آن امیدوار شود تاخواسته‏هایش رابرآورده سازد،[2]

این موضوع به چیزهاى مورد نیاز بشر منحصر نیست بلکه به خودانسان هم بازمى‏گرددکه اوهم مانند سایر موجودات، فقیر ونداراست ونمى تواندباتکیه بر قدرت وتوانایى‏هاى خویش اعم از مادى فکرى وعلمى و .. خودرا ازمیان هزاران مشکل رهایى دهد جز اینکه از راه روح مخصوص ویاامانت الهى در وجودش به قدرت بى پایان آفریدگارش وصل شده و به قدرت بزرگى تبدیل گردد تا براى تمام خواسته‏هایش پاسخ پیداکند، درکلام الهى مى‏خوانیم که به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دستورداد: «قُل انَّما انَا بَشَرٌ مِثْلُکُم یُوحى الَىَّ ...» به مردم بگومن هم مانند شما بشر هستم جزاینکه به من وحى مى‏رسدیعنى باتفکروقدرت بشرى نمى‏توان زندگى را اداره کردوتنهاراه، وحى واتصال به خداست که این مسئله رابه خوبى حل مى‏کندواورادرقله‏ پیروزى قرارمى‏دهدچنانچه قبلًابحث کردیم، درنتیجه، اعتمادبه نفس، یعنى وابستگى وامیدوارى خود را از غیر خدا قطع کردن و به خالق خویش پیوستن، و او را در هرحال با خود احساس نمودن و در همه امورات زندگى از او یارى جستن است، وقتى انسان خود رابه این مرحله از رشد و کمال رساند؛ نیرو و توان بسیار بالایى را در خود احساس مى‏کند که مى‏تواند در مقابل هر نوع فشارهاى روزگار اعم از روحى و جسمى مقاومت نشان دهد و خود را گم نکند و بلکه از مشکلات نردبان ترقى درست کرده و با صبر و تحمل آنهاراپشت سر گذارد، بخاطراینکه یقین پیداکرده که قدرت بى‏پایان پروردگارش درکنار اوست و این ایمان واحساس پاک اجازه نمى‏دهد که و سوسه‏هاى شیاطین از طریق فشارها و مشکلات زندگى به درونش نفوذ کرده و او را همچو اسیر، دست و پا بسته، تسلیم حوادث کنند، و این معناى اعتماد به نفس است که انسانها به ویژه جوانان به آن نیازمند هستند و بدون آن نمى‏توانند لحظات زندگیشان را با آسایش و امیدوارى اداره کنند.

چگونه اعتمادبه نفس پیداکنیم؟

اغلب وبلکه تمام مردم خصوصاً جوانان به دنبال پاسخ سوال هستند و مهم‏ترین خواسته آنان همین است زیرا اعتماد به نفس درهاى بسته زندگى راباز مى‏کند و انسانهارا ازبن بست نجات مى‏دهد، دراین جا لازم است علاقمندان رابه چند نکته مهم متوجه ساخته و با هماهنگى و دقت پاسخ سوال راتعقیب نماییم:

1- ازامکانات موجودخودغفلت نکنیم،

2- در راه اندازى اعتماد به نفس استارت و یا فعال کننده‏ى آنرا به خوبى بشناسیم،

3- به وجود خداى متعال درگشودن گره‏هاى موجودبرسرراه خویش باورنماییم،

4- استاد و راهنماى پخته و دلسوزى رابرگزینیم که دربرابرفشارهاى زیاددست مارابگیرد،

5- آموزشهاى لازم را در زمینه بکارگیرى آن یاد بگیریم،

6- ازنقاط ضعف و قوت خودمان آگاه شویم وبلکه آنهاراشناسایى کنیم،

7- در توجه به ارزشها و کمالات خود، راه انصاف را انتخاب کنیم وهرگزآن رافراموش ننماییم،

8- نبایددراندیشه رضایت دیگران ازخودمان باشیم وبلکه بایدچنین مسئله‏اى را ازبین ببریم،

9- ارزیابى دیگران را درباره خود و کارهایمان، چندان جدّى نگیریم چون آنهابا ملاک خودشان سخن مى‏گویند،

10- انتظارهاى بدون دلیل ونامعقول از خود نداشته باشیم وبه صورت معقول و منطقى با خود برخورد نماییم،

11- هیچوقت خودمان رابادیگران مقایسه نکنیم،

12- از رقابت‏هاى منفى و دور از منطق دینى پرهیز نماییم،[3]

 

 

 


[1] ( 1). 13/ 28،

[2] ( 1). صحیفه سجادیه/ دعاى 13،

[3] فتاحى، حمید، چگونه اعتماد به نفس پیدا کنیم، 1جلد، میرفتاح - قم - ایران، چاپ: 1، 1386 ه.ش.

  • محمد مهدی حبیبی

وَ قَالَ علیه السلام صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ وَ الْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ وَ الاِحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُیُوبِ.

وَ رُوِیَ أَنَّهُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ فِی الْعِبَارَةِ عَنْ هَذَا الْمَعْنَى أَیْضاً الْمُسَالَمَةُ خَبْءُ الْعُیُوبِ

امام علیه السّلام (در ستایش راز دارى و گشاده روئى و بردبارى از سختیها) فرموده است:

(۱) سینۀ خردمند مخزن راز او است (خردمند بیگانه را از راز خود آگاه نمى‌سازد) (۲) و گشاده روئى و خوش خوئى دام دوستى است (با خوشخویى و گشاده روئى مى‌توان دلهاى مردم را بدست آورد) (۳) و تحمّل و بردبارى از سختیها پوشندۀ بدیها است (چون شخص در برابر سختیها بردبار بود مردم از او خوشنود بوده از عیوب و بدیهایش چشم مى‌پوشند، یا آنکه بواسطۀ خوددارى عیوب او آشکار نگشته نادانیهایش فاش نشود.

سیّد رضىّ «علیه الرّحمة» مى‌فرماید:) و روایت شده است که آن حضرت علیه السّلام در تعبیر این مطلب نیز فرموده است: (۴) صلح و آشتى پنهان کردن عیبها است (اگر بجاى زد و خورد بین دو کس صلح و آشتى برقرار گردد مردم به بدیهاى آنان آگاه نشوند. و در بعضى از نسخ نهج البلاغه چنین ضبط شده: المسالمة خباء العیوب یعنى صلح و آشتى خرگاه و رو پوش عیبها است، زیرا دو کس در زد و خورد عیوب یکدیگر را آشکار مى‌سازند و اگر صلح و آشتى نمودند لب بعیب هم نگشایند)[1]

 

 


[1] فیض‌الاسلام اصفهانی، علی‌نقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)، جلد: ۶، صفحه: ۱۰۹۰، سازمان چاپ و انتشارات فقیه (تالیفات فیض الاسلام)، تهران - ایران، 1368 ه.ش.

  • محمد مهدی حبیبی

وَ قَالَ علیه السلام أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ ضُرَّهُ وَ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَیْهَا لِسَانَهُ.

 امام علیه السّلام (در نکوهش طمع و آز و اظهار گرفتارى و تنگدستى و بى‌اندیشه سخن گفتن) فرموده است:

(۱) کوچک گردانید خود را کسیکه طمع و آز (بآنچه در دست مردم است) را روش خویش قرار داد (زیرا لازمۀ طمع نیازمندى و فروتنى است، و لازمۀ نیازمندى و فروتنى پستى و کوچکى) (۲) و بذلّت و خوارى تن داده کسیکه گرفتارى و پریشانى خود را (نزد دیگرى) آشکار نماید (زیرا لازمۀ اظهار گرفتارى و پریشانى حقارت و زیر دستى است) (۳) و نزد خویش خوار است کسیکه زبانش را حکمران خود گرداند (بى‌تأمّل و اندیشه هر چه به زبانش آید بگوید که بسا موجب هلاک و تباهى او گردد، و چنین کس مقام و منزلتى براى خود در نظر نگرفته است).[1]

 


[1] فیض‌الاسلام اصفهانی، علی‌نقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)، جلد: ۶، صفحه: ۱۰۸۸، سازمان چاپ و انتشارات فقیه (تالیفات فیض الاسلام)، تهران - ایران، 1368 ه.ش.

  • محمد مهدی حبیبی

یکی از اموری که انسان برخورد می کند بحث دنیا و آنچه در آن می باشد یک بعد شخصیتی و ماهیتی در این موضوع بحث های اللهی می باشد که ادیان در طول تاریخ برای هدایت بشر پا به عرصه این دنیا نهاده اند و عده ای به آنها گرویده اند و در مقابل گروهی از انسان ها این دنیا را نهایت زیست بشر می دانند و ماده را اصالت می دهند و بحث های از این دست که در تقابل با گروه انبیا پیروان آنها قرار گرفته اند. باید تفکر و تعقل کرد درباره دنیا و آنچه درست است را گرفت که به جد سخن انبیا و صالحان درست می باشد و این دنیا با تمام آنچه در آن است دار قرار برای انسان نمی باشد و بعد از رشد و نمو طبیعی این جهان را ترک و باتوجه به کردارهای خود در جهان دیگر مورد بازخواست قرار می گیرد. پس باید را درست را انتخاب و پیمود که امیرالمومنین علی علیه السلام در این باره می فرماید:

و از سخنان آن حضرت علیه السلام است که در باره کناره‏گیرى از دنیا و وادار کردن باعمال آخرت فرماید:

اى فرزند آدم بزرگترین اندوهت آن روزى نباشد که اگر بدان نرسى از عمر تو نیست، زیرا که اندوهت یک روز است، و همانا هر روز که بدان برسى خداوند روزى تو را در آن روز برساند، و بدان که همانا تو چیزى که بیش از خوراک و قوت تو باشد بچنگ نیاورى جز اینکه در آن چیز خزینه دار دیگران هستى، رنج و تعب تو در دنیا براى آن بسیار است و بهره‏اش نصیب وارث تو است، و روز باز پسین بخاطر آن حساب تو بدرازا کشد، پس در زندگى خود بمال و اندوخته‏ات سعادتمند و خوشبخت شو، و براى روز رستاخیز خود توشه در پیش فرست که آن توشه پیشاپیش تو باشد، زیرا که سفر دور است، و وعده‏گاه قیامت است، و منزلگاه بهشت است یا دوزخ.[1]

 


[1] مفید، محمد بن محمد، الإرشاد للمفید / ترجمه رسولى محلاتى - تهران، چاپ: دوم، بى تا.

  • محمد مهدی حبیبی

قرآن مجید در آیۀ ۶۲ از سورۀ بقره، قاعده‌اى براى مؤمنین و نشانۀ صلاح و رستگارى مطلق را بیان فرموده است.[1]

آى مسلمانى که مى‌گویى من مؤمن به خدایم و بهشت مال من است! آى کسانى که یهودى هستید و ادّعا مى‌کنید اولیاى خدا ماییم و حقّ حکومت بر همه داریم، یهود که حریص بر دنیایند.[2]

پول‌پرست جاه‌طلب. آى نصارى که مى‌گویید ما اولادهاى خداییم! آنها هم مغرورند و مى‌گویند ماییم که بهشت ملک طلق ماست[3] صابئین، اصناف غیر خداپرستان نیز همچنین.

قرآن مجید به همه خطاب مى‌فرماید که ایمان به زبان آورید. یهودیان! نصرانیان! صابئین! راه نجات این است: هرکس ایمان قلبى به خدا آورد و دلش با خدا باشد نه زبان، اگر دل با خدا باشد راستى براى حق خاشع مى‌شود. خودبینى و خودخواهى دیگر در کار نیست. دل به پروردگار مربوط مى‌شود: آمَنَ بِاللّٰهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ. ایمان به قیامت بیاورد نسبت به بازخواست و مسؤولیّت فردایش معتقد باشد، محال است کسى مسؤولیّت آخرت را باور داشته باشد و مرتکب جنایت شود.

شنیده‌اید حضرت سجّاد علیه السّلام سوار بر شتر بود. شتر، حضرت را معطّل کرد. امام تازیانه را بلند کرد ولى دستش را پایین آورد و فرمود: «لو لا خوف القصاص»[4] ؛ یعنى مى‌ترسم تازیانه را به این حیوان بزنم و فردا از من بازخواست کنند که علىّ بن الحسین! چرا حیوان را زدى‌؟ به چه حقّى؛ زیرا هموزن ذرّه به حساب مى‌آید.[5]

اگر ایمان به قیامت در دلى آمد، محال است از روى بى‌اعتنایى از او گناه سربزند ... إِلاَّ اللَّمَمَ...[6] مگر تصادفا از او گناهى سرزند. آن‌وقت پشت سرش سوز و گداز دارد. ناله‌ها و گریه‌ها براى گناهى که کرده است، دارد. رستگارى، مال ایمان است.

خوف و ترس براى مؤمن نیست. اینها مال ایمان است نه اسلام. داستانى بگویم.[7]

رسوایى ثعلبه به خاطر یک لغزش

در کتاب روضة الانوار، محقّق سبزوارى رحمه اللّه داستانى طولانى ذکر کرده که خلاصۀ آن چنین است:

«در صدر اسلام و زمان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله چون همۀ مسلمانان نمى‌توانستند در جبهۀ جنگ حاضر شوند و وضع معیشت اهل و عیالشان مختل مى‌شد، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عقد برادرى میان هر دو نفرى که مناسبتى بینشان بود، مى‌بست تا وقتى یکى به جبهۀ جنگ مى‌رود، آن دیگرى مواظب وضع عیال و ادارۀ معیشتش باشد. در غزوۀ تبوک دو نفر به نام سعید بن عبد الرحمن و ثعلبۀ انصارى با هم برادر شدند.

سعید همراه رسول خدا به جبهه رفت و ثعلبه ماند تا ادارۀ زندگى خودش و رفیقش را عهده‌دار شود. روزها دم در مى‌آمد و از پشت پرده از عیال رفیقش حاجتش را مى‌پرسید و احتیاجاتش را تأمین مى‌کرد. روزى ناگهان چشم ثعلبه به آن زن رفیقش افتاد و نتوانست خودش را کنترل کند دست به سوى او دراز کرد. زن عفیفه تا دید ثعلبه به خیال خیانت افتاده است، به او نهیب زد: واى بر تو! برادرت رفته جانش را در راه خدا نثار کند و تو به زنش که به دست تو سپرده‌اند، به زن برادرت مى‌خواهى خیانت کنى‌؟

ثعلبه، مؤمن است، تصادفى گناهى مرتکب مى‌شود. این جمله‌اى که زن گفت مانند تیرى بود که به دل ثعلبه خورد. ایمان دارد به خدا، علاقه‌مند است. او را حاضر مى‌بیند.

اگر گناهى کرد از روى غفلت و تصادفى بوده است. ثعلبه سر به صحرا گذاشت و در کوههاى مدینه استغفارها، توبه و انابه‌ها دارد.

اجمالا پس از برگشت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و یارانش از جنگ، سعید هم به خانه آمد و احوال ثعلبه را پرسید. زن گفت: همه روزه مى‌آمد و احتیاجات ما را رفع مى‌کرد تا یک روز قصد خیانت کرد و من او را نهیب دادم. گریان و نالان رفت و شنیده‌ام سر به صحرا گذاشته در کوه‌ها سرگرم توبه و انابه است.

قصد گناه این‌طور بلا به سرش مى‌آورد. سعید دنبالش رفت و دید در برابر آفتاب سوزان روى سنگهاى داغ، گریان و نالان است. برایش رقّت کرد و گفت برادر! چه بر سرت آمده‌؟ گفت: روسیاهم. گناهم بزرگ است (البتّه قصد گناه کرده بود و گناه کبیره مرتکب نشده بود).

سعید گفت: برخیز تا خدمت پیغمبر برویم برایت استغفار کند و خدا تو را بیامرزد.

ثعلبه گفت: این‌طور نمى‌آیم چون گناهکار و رو سیاهم، پس اوّل دستم را ببند و سپس مانند بردۀ گریزپا ریسمانى به گردنم بینداز و مرا کشان‌کشان ببر.

او را با همین وضع به شهر آورد. در اثناى راه هرکس به او مى‌رسید، روى برمى‌گردانید. دخترش رو به او آورد و گفت: پدر! این چه رسوایى است که به بار آورده‌اى‌؟ گفت: رسوایى گناه است. من روسیاهم، گنهکارم. دخترش هم همراهش آمد.

در این روایت دارد که این خبر به امیر المؤمنین على علیه السّلام رسید، حضرت او را نهیب داد و فرمود: آیا نمى‌دانى کسى که به جبهۀ جنگ در راه خدا مى‌رود، نزد خدا محترم است، آبرو دارد، با زن او چه کردى‌؟ چه قصد بدى کردى‌؟

به خانۀ پیغمبر رسیدند و به عرض مبارکش رسانیدند که ثعلبه آمده و گنهکار است، مى‌خواهد برایش استغفار فرمایید. رسول خدا از او گناهش را پرسید، جریانش را ذکر کرد؛ چهرۀ مبارک پیغمبر درهم رفت و به او فرمود: برو و نفرمود خدا تو را آمرزید.

خلاصه، پیغمبر به ثعلبه فرمود: «برگرد، منتظرم خدا چه وحى مى‌فرماید». گناه بزرگ است؛ چون مخالفت پروردگار عظیم است. ثعلبه دوباره به جایش برگشت و در برابر آفتاب سوزان، ناله‌ها و گریه‌ها داشت. مى‌گفت: «پروردگارا! اگر مرا آمرزیدى به پیغمبرت خبر ده مرا بشارت دهد و اگر نمى‌آمرزى، آتشى بفرست تا مرا بسوزاند».[8]

طولى نکشید که آیۀ قرآن در پذیرفتن توبه‌اش نازل شد.[9]

پیامبر فرمود: «یا على! ثعلبه کجاست‌؟».

عرض کرد: «در کوههاى مدینه است».

پیامبر فرمود: «او را بشارت بده که خدا او را آمرزید».

حضرت على علیه السّلام هم آمد و او را بشارت داد و به شهر آورد. آن شب در مسجد در نماز عشاى پیغمبر شرکت کرد. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در نماز پس از حمد، سورۀ تکاثر را تلاوت فرمود. آیات ترساننده که راستى انسان را مى‌لرزاند. بالأخره دل صیقلى‌شدۀ ثعلبه، تاب شنیدن آیات عذاب را نداشت، صیحه‌اى زد و افتاد. پس از نماز، اطرافش جمع شدند و او را تکان دادند امّا دیدند او مرده است.[10]

خوش به سعادتش که پس از توبه و پاک شدن، به رحمت خدا رفت. دلش به قدرى رقیق شده بود که تاب شنیدن آیۀ عذاب را ندارد.[11]

 

 


[1] إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هٰادُوا وَ النَّصٰارىٰ وَ الصّٰابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صٰالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ بقره: ۶۲.

[2] ... لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النّٰاسِ عَلىٰ حَیٰاةٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا... بقره: ۹۶.

[3] ... نَحْنُ أَبْنٰاءُ اللّٰهِ وَ أَحِبّٰاؤُهُ... مائده: ۱۸.

[4] بحار الأنوار: ۹۱/۴۶.

[5] وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال: ۸.

[6] نجم: ۳۲.

[7] دستغیب، عبدالحسین، ایمان، صفحه: ۱۷۹، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی، قم - ایران، 1387 ه.ش.

[8] دستغیب، عبدالحسین، ایمان، صفحه: ۱۸۱، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی، قم - ایران، 1387 ه.ش.

[9] وَ الَّذِینَ إِذٰا فَعَلُوا فٰاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّٰهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّٰهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلىٰ مٰا فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ * أُولٰئِکَ جَزٰاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ... آل عمران: ۱۳۵-۱۳۶.

[10] دستغیب، عبدالحسین، ایمان، صفحه: ۱۸۲، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی، قم - ایران، 1387 ه.ش.

[11] دستغیب، عبدالحسین، ایمان، صفحه: ۱۸۲، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی، قم - ایران، 1387 ه.ش.

  • محمد مهدی حبیبی

 تعریف و اقسام عبودیّت

عبودیّت، به معناى اظهار ذلت و کوچکى است.[1] با توجه به این معنا روشن مى‌شود که این حقیقت جز براى ذات مقدس ربوبى شایسته نیست؛ زیرا زمام هستى موجودات و شؤون وجودى آنان، همواره به دست او است، ازاین‌جهت براى آن، دو نوع متصور است.

 

۱. بندگى تکوینى

قرآن کریم این نوع بندگى را - که با اطاعت همراه است - براى تمامى موجودات اثبات مى‌کند:

مریم/ ۹۳: إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ إِلاّٰ آتِی الرَّحْمٰنِ عَبْداً

هرکه در آسمان‌ها و زمین است جز بنده‌وار به سوى [خداى] رحمان نمى‌آید.

نیز براى آنان، لوازم خضوع و عبودیت را اثبات نموده و آن‌ها را تسبیح‌گو و سجده‌کننده در برابر پروردگار متعال دانسته است:

اسراء/ ۴۴: وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّٰ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ

و هیچ‌چیز نیست مگر اینکه در حال ستایش، تسبیح او مى‌گوید.

رعد/ ۱۵: وَ لِلّٰهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ

و هرکه در آسمان‌ها و زمین است براى خدا سجده مى‌کنند.

اگرچه براى آنان، نوعى آگاهى را نسبت به این کارشان اثبات مى‌کند:

نور/ ۴۱: کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاٰتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ

همه ستایش و نیایش خود را مى‌دانند.

امّا به انسان خطاب مى‌کند:

اسراء/ ۴۴: وَ لٰکِنْ لاٰ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ

ولى شما تسبیح آن‌ها را درنمى‌یابید.

یعنى انسان‌ها آگاهى و توجه ویژه به این آگاهى ندارند. و با راه‌ها و ابزار متعارف نمى‌توانند آگاهى اوّلیه‌ى موجودات را نسبت به خضوع‌شان در برابر خداوند سبحان درک کنند.

۲. بندگى اختیارى

اظهار خضوع و ذلت در برابر ذات اقدس الهى از روى شعور و اختیار است. تعدادى از آیات قرآن، بالاترین عنوان و افتخار پیامبران بزرگ الهى را عبودیّت و بندگى آنان دانسته و پس از آن، عنوان‌ها و درجه‌هاى دیگرى براى آنان برشمرده است. گویا این عنوان، سرسلسله‌ى عنوان‌هاى آنان محسوب مى‌شود.

با مقایسه‌ى این دو دسته از آیات قرآن کریم، چنین به دست مى‌آید که عبودیّت، داراى حقیقت گسترده‌اى است که تمام آفریده‌ها و ممکن‌ها را فرامى‌گیرد. امّا انسان علاوه بر برخوردارى تکوینى از این حقیقت، مرتبه‌ى عالى‌ترى از بندگى را نیز مى‌تواند دارا شود و رسیدن به آن مرتبه، کمالات و مقامات بسیار عالى انسانى را در پى خواهد داشت که آن مرتبه عبارت است از: «خضوع آگاهانه و با اختیار ویژه در برابر خداوند متعال.»

هرچند ملایکه‌ى الهى با اینکه بندگى ایشان نیز آگاهانه و از روى رضایت ایشان انجام مى‌شود که:

انبیا ۲۶ و ۲۷: بَلْ عِبٰادٌ مُکْرَمُونَ * لاٰ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ

بلکه [فرشتگان] بندگانى ارجمندند، که در سخن بر خداوند پیشى نمى‌گیرند، و خود به دستور او کار مى‌کنند.

امّا مرتبه‌ى بندگى انسان، قابل مقایسه با بندگى ایشان نیست، به‌گونه‌اى که بالاترین مقامات مانند رسالت و امامت را بر مرتبه‌ى بندگى ایشان مترتب مى‌کند[2] و به ملایکه، به خضوع در برابر انسان امر مى‌کند و مى‌فرماید:

بقره/ ۳۴: اُسْجُدُوا لِآدَمَ

براى آدم سجده کنید.

اعراف/ ۱۱: وَ لَقَدْ خَلَقْنٰاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنٰاکُمْ ثُمَّ قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ

و در حقیقت، شما را خلق کردیم، سپس به صورتگرى شما پرداختیم؛ آن‌گاه به فرشتگان گفتیم: براى آدم سجده کنید.

هم‌چنین فرشتگانى را واسطه‌هاى فیض براى انسان قرار داده تا به کمالات ویژه راه یابد.[3]

 

 

[1]  مفردات راغب، ماده‌ى عبد.

[2]  سوره‌ى ص، آیه‌ى ۴۵؛ سوره‌ى نجم، آیه‌ى ۱۰؛ سوره‌ى سجده، آیه‌ى ۲۴.

[3] تحریری، محمدباقر، شرح حدیث عنوان بصری، صفحه: ۱۸۰، نشر حر، تهران - ایران، 1388 ه.ش.

  • محمد مهدی حبیبی

نکته‏ اى که شخص توبه کننده نباید از آن غافل باشد، اینکه بهترین راه تهذیب نفس، پیشگیرى و ترک گناه است.

شخصى که خود را به انواع گناهان آلوده نکرده به یقین از گناهکارى که توبه کند از جایگاه برترى برخوردار است. آرى! انسانى که هنوز مزّه گناه را نچشیده و به آن عادت نکرده، راحت‏تر مى‏تواند از گناه چشم‏پوشى کند؛ در این راستا امام على علیه السلام مى‏فرماید: «ترک گناه آسانتر از طلب توبه است»[1]؛ ولى در صورت آلودگى به گناه نباید از رحمت پروردگار متعال ناامید شود.

البته با وجود بخشیده شدن گناه و پذیرش توبه از فضل و لطف الهى، بین فردى که گناه کرده و سپس توبه نموده، با فردى که از ابتدا مراقب بوده‏ که به گناه آلوده نگردد، تفاوت وجود دارد و برخى از بزرگان گفته‏اند:

فردى که گناه نکرده، مانند صفحه کاغذ سفیدى است که چیزى بر آن نوشته نشده است؛ ولى فردى که گناه کرده و سپس توبه نموده، همانند کاغذ سفیدى است که بر آن چیزى نوشته باشند و بعد آن را پاک کنند؛ یعنى، به هر حال بین این دو تفاوت وجود دارد.[2]

البته برخى پس از توبه با توجه به تجربه‏اى که دارند تلاش دو چندان جهت جبران گذشته و عبرت‏آموزى به دیگران انجام مى‏دهد. به گونه‏اى که در زندگى خود و اطرافیان و حتى در سطح جامعه تأثیرگذار مى‏شود در این صورت توبه واقعى نه تنها گناه را مى‏پوشاند، بلکه آن را به «حسنه» تبدیل مى‏کند؛ کما اینکه خداوند غفار فرمود: «إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»[3]؛ «مگر کسانى که توبه کنند، و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند که خداوند گناهانشان را به حسنات تبدیل مى‏کند.»

در این باره سرگذشت یکى از توبه‏کنندگان واقعى را یادآور مى‏شویم:

«بشر حافى» یکى از اشراف‏زادگان بود که شبانه روز به عیاشى و فسق و فجور مشغول بود؛ خانه‏اش نیز مرکز عیش و نوش و رقص و غنا بود و صداى آن از بیرون شنیده مى‏شد. روزى کنیزى براى ریختن خاکروبه از منزل خارج شد که در این هنگام حضرت موسى‏بن جعفر علیه السلام پس از شنیدن صداى ساز و آواز مى‏پرسد: «آیا صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟» کنیز جواب داد: البته که آزاد و آقاست. کنیز وارد منزل شد در حالى که «بشر» بر سر سفره شراب نشسته بود علت تأخیرش را جویا شد. کنیز داستان پرسش مرد ناشناس و جواب خودش را نقل کرد. پرسید:

آن مرد در نهایت چه گفت؟ جواب داد: آخرین سخن او این بود: «راست گفتى، اگر صاحب خانه آزاد نبود (و خودش را بنده پروردگار مى‏دانست) از مولاى خود مى‏ترسید و در معصیت این چنین گستاخ نبود!».

سخن کوتاه امام هفتم علیه السلام چنان در قلبش تأثیر کرد که سر از پا نشناخت و با پاى برهنه از منزل خارج، و خود را به حضرت علیه السلام رساند و عرض کرد:

«آقاى من! از خداوند و از شما معذرت مى‏خواهم. آرى! من بنده خداى سبحان بوده و هستم، لیکن بندگیم را فراموش کرده بودم؛ بدین جهت چنین گستاخانه مشغول گناه بودم، ولى اکنون به بندگى خود پى بردم و از عمل‏هاى گذشته توبه مى‏کنم، آیا توبه‏ام قبول است؟» حضرت علیه السلام فرمود:

«آرى! خداوند توبه‏ات را مى‏پذیرد» او نیز از آن روز دست از کردار زشت خود برداشته و در ردیف زاهدان زمان خود به شمار مى‏آید و به شکرانه این نعمت، تا آخر عمر با پاى برهنه راه مى‏رفت.[4]

همچنین نقل شده: چون با پاى برهنه دنبال امام هفتم علیه السلام دوید و با این حال توبه کرد، از این رو او را حافى (پاى برهنه) لقب دادند![5]

 

 

[1] ( 1). علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 73، ص 364

[2] ( 1). براى آگاهى بیشتر ر. ک: تفسیر نمونه، ج 24، ذیل آیه شریفه 8، سوره تحریم

[3] ( 2). فرقان( 25)، آیه 70.

[4] ( 1). قمى، عباس، منتهى الآمال، ج 2، ص 226.

[5] گروه اخلاق و عرفان، پرسش ها و پاسخ ها دفتر چهلم(گناه وتوبه)، 1جلد، دفتر نشر معارف - قم، چاپ: 2، 1389.

  • محمد مهدی حبیبی

مقدمه

اخلاق و رفتارهای اخلاقی از لحاظ جامعه سازی و جامعه پردازی اهمیت ویژه ای دارد و بشر و جامعه های انسانی در طول تاریخ شکل گیری خود بر روی آن حساب ویزه ای باز کرده اند. دانشمندان علم اخلاق در نوشتارها و گفتارهای خود در این مورد بسیار صحبت کرده اند. در این نوشتار به صورت مختصر در موضوع ریا مطالبی بیان می شود.

ریاء

از جمله بیمارى‌هاى روانى و گناهان قلبى ریاء است که توبۀ از آن و پاک کردن آلودگى دل از آن واجبست و تا قلب انسانى از این بیمارى سالم نشود در دار السّلام (بهشت) راهى ندارد پس باید معنى ریاء و حقیقت آن و راه درمان آن را دانست.

  • محمد مهدی حبیبی