فرهنگ ، تاریخ ایران و جهان

مطالبی در سبک زندگی ، تاریخ ، فرهنگ و تمدن ایران و جهان

فرهنگ ، تاریخ ایران و جهان

مطالبی در سبک زندگی ، تاریخ ، فرهنگ و تمدن ایران و جهان

طبقه بندی موضوعی

امام علی علیه السلام

«إنَّ دینَ اللّٰهِ لا یُعْرَفُ بالرِّجال، بَل بآیةِ الحقّ‌؛ فَاعْرِفِ الحَقَّ تَعْرِفْ أهْلَه».

دین خدا با شخصیتها شناخته نمى‌شود؛ بلکه با خودِ حق و نشانه‌هاى حق و حقیقت شناخته مى‌شود. ابتدا بکوشید تا «حق» را بشناسید، در این صورت مى‌توانید مردان حق را نیز بشناسید.

«بحار» ۶۸/۱۲۰

از امام صادق «علیه السلام» نیز چنین روایت شده است:

«مَن دَخَلَ فی هذا الدّینِ بالرِّجال، أخْرَجَهُ مِنهُ الرّجال کَما أدْخَلُوهُ فیه. ومَن دَخَلَ فیهِ بالکتابِ والسُّنّة، زالَتِ الجِبالُ قبلَ أن یَزول».

هر کس تحت تأثیر اشخاصى (که داراى افکار صحیح و عملکردهاى درست بوده‌اند)، دیندار شود، با دیدن اشخاصى دیگر (با افکار و عقاید نادرست و عملکردهاى فاسد)، بى‌دین مى‌شود. ولى هر کس از راه فهم قرآن و احادیث، دیندار شود (و از روى مطالعه و فهم به دین معتقد گردد)، اگر کوهها از جاى کنده شوند، او از جاى کنده نمى‌شود (و دیندارى را ترک نمى‌کند).

«بحار» ۲/۱۰۵، از کتاب «غیبةُ النُّعمانی».

این سخن مولا على «علیه السلام»، و سخن حضرت امام صادق «علیه السلام»، براى این روزگار - و حفظ اعتقادات دینى در این روزگار - بسیار سودمند است؛ زیرا این سخن مى‌گوید: به شخصیتها تکیه نکنید، تا اگر آنها - یا کسانى پس از آنها - دچار انحراف عمل شدند و کوتاهى ورزیدند، یا خلاف کردند، یا اقشار مظلوم جامعه را بى‌پناه گذاشتند، و به توانگران پیوستند... یا بر سر قدرت با هم درگیر شدند... عقاید شما متزلزل نشود.

  • محمد مهدی حبیبی

«ألعدلُ حیاة».

عدالت یعنى زندگى.

- «غُرَرُ الحِکَم» / ۱۵

 

اگر عدالت نباشد، مردم زندگى نمى‌کنند، بلکه در حال مردن تدریجى بسر مى‌برند، مگر عده‌اى غاصب اموال عمومى و اغنیاء که به تعبیر پیامبر اکرم «ص»:

«شرُّ الأُمّة» هستند.[1] (حکیمی، 1392)[2]

 


[1] . «شَرُّ أُمّتی الأغنیاء← بدترین مسلمانان، اغنیا و توانگران و ثروتمندان مسلمانند» - «جامعُ السّعادات» ۲/۳۶؛ «ترجمۀ الحیاة» ۳/۳۸۱.

[2] حکیمی م. (1392). امام علی (ع)؛ پیام معصومین (ع) به انسانها و انسانیتها (ص 11). دلیل ما.

  • محمد مهدی حبیبی

امام علی علیه السلام فرمود:

بَیْنَکُمْ‌ وَ بَیْنَ‌ الْمَوْعِظَةِ‌ حِجَابٌ‌ مِنَ‌ الْغِرَّةِ‌

«میان شما و پند و اندرز، پرده‌اى از غفلت و غرور وجود دارد».

حجاب (پرده) را براى آنچه از هیأتهاى بدنى که عارض بر نفوس مى‌گردند و باعث غفلت از نگاه عبرت آمیز و پذیرش موعظه و بهره‌مندى از آن است، استعاره آورده است.[1]

دوزخی شدن

دوزخى شدن بسیارى از انسان‏ها به خاطر بهره نبردن از نعمت‏هاى الهى در مسیر هدایت و کمال است؛ زیرا با داشتن چشم و گوش و دل، خود را به غفلت‏ زده‏اند: اولئک هم الغافلون‏.[2][3]

غفلت‏ در قرآن به سه معنى مطرح شده است:

غفلت بد، نظیر آیه‏ى‏ وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُونَ‏ (یونس: 92) همانا بسیارى مردم از آیات ما غافلند.

غفلت خوب، نظیر آیه‏ى‏ إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِى الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ. (نور: 23) کسانى که بر زنان پاکدامن وغافل از فحشا، تهمت زنا مى‏زنند در دنیا وآخرت لعنت شده‏اند.

غفلتِ طبیعى به معناى بى‏اطلاعى، نظیر همین آیه مورد بحث‏ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِینَ‏ که خدا براى حفظ حرمت واحترام پیامبر نمى‏فرماید: کنت من قبله لمن‏الجاهلین.[4][5]

اسباب ازبین رفتن غفلت

1-ذکر اللهی

ذکر گاهى در مقابل غفلت‏ قرار مى‏گیرد مانند و لا تطع من أغفلنا قلبه عنذکرنا (کهف، 28) و گاهى در مقابل نسیان مانند و اذکر ربک اذا نسیت.[6][7]

ذکر خداوند همانند دیگر توفیق‏هاى الهى محفوف به دو نعمت خداست؛ یعنى اول یاد خدا نسبت به بنده ظهور مى‏کند تا وى از غفلت‏ به تنبّه و از سهو و نسیان به ذکر منتقل شود، آنگاه او به یاد خداوند خواهد بود و سپس خداوند به عنوان پاداش وى را مورد لطف خود قرار مى‏دهد و به یاد او خواهد بود.[8][9]

2-یاد نعمت های اللهی

یاد نعمت‏هاى خدا بر مؤمنین لازم است: یا أیها الذین ءامنوا اذکروا نعمة الله علیکم‏ زیرا هم نوعى شکر است هم غرور و غفلت‏ را از انسان دور مى‏نماید و هم عشق انسان را به پروردگار مى‏افزاید.

 


[1] ابن‌میثم، میثم بن علی، شرح نهج البلاغه ابن میثم، جلد: ۵، صفحه: ۶۵۶، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامى، مشهد مقدس - ایران، 1375 ه.ش.

[2] ( 4). نور، ج 4، ص 230.

[3] دهقان، اکبر، تفسیر نسیم رحمت، 14جلد، موسسه انتشارات حرم - قم - ایران، چاپ: 2، 1392 ه.ش.

[4] ( 4). نور، ج 6، ص 23.

[5] دهقان، اکبر، تفسیر نسیم رحمت، 14جلد، موسسه انتشارات حرم - قم - ایران، چاپ: 2، 1392 ه.ش.

[6] ( 4). المیزان، ج 1، ص 510.

[7] دهقان، اکبر، تفسیر نسیم رحمت، 14جلد، موسسه انتشارات حرم - قم - ایران، چاپ: 2، 1392 ه.ش.

[8] ( 7). همان.

[9] دهقان، اکبر، تفسیر نسیم رحمت، 14جلد، موسسه انتشارات حرم - قم - ایران، چاپ: 2، 1392 ه.ش.

  • محمد مهدی حبیبی

سعادت و خوشبختی از مفاهیم ارزشمند است که انسان در جستجوی دسترسی به این امور در این دنیا در حال تلاش می باشد.اما این مفاهیم بدون خدا معنی و مفهومی دارد؟ ارتباط با خداوند ویژگی منحصر بفرد انسان است و باید این ارتباط حفظ شود تا بعد روحی انسان تامین و تجهیز شود لذا امام صادق علیه السلام در حدیث ذیل به امر اشاره دارد:

الامام الصادق «علیه السّلام»:.. السّعید من وجد فی نفسه خلوة یشغل بها[1].

امام صادق «علیه السّلام»: کسى خوشبخت و سعادتمند است که لحظاتى (و ساعاتى) با خود خلوت کند و تنها نشیند (و در آن خلوت و تنهایى) به خود (و محاسبۀ نفس خود، و سنجیدن احوال و اعمال خود، در ارتباط با خدا و خلق خدا) بپردازد. (حکیمی، 1395)[2]

یکى از بهترین راه‏هاى ارتباط با خدا در زمان دلتنگى، برشمردن نعمت‏هایى است که خداوند به ما عنایت کرده و توجه به لطفهایى است که خداوند در طول عمر به ما روا داشته است، در این صورت محبت ما به خداوند زیاد مى‏شود و روحیه نشاط و امید در ما زنده مى‏شود، از دیگر راه‏هاى رفع دلتنگى و توجه به خداوند، ارتباط با انسان‏هاى وارسته و خواندن سرگذشت بزرگان است و همچنین مطالعه و تدبر در متون دینى مانند قرآن، احادیث و دعاها که عالى‏ترین و بهترین گنجینه‏هاى معرفت الهى هستند و راه‏هاى ارزشمند و بى‏نظیرى در جهت شناخت و تقرب به حق تعالى به روى انسان مى‏گشایند. امتیاز این راه بر دیگر راه‏ها چند چیز است:

1) سهولت و دسترس پذیرى،

2) فقدان خطا،

3) ایجاد انس و ارتباط بین فرد و خالق علاوه بر ثمره علمى و معرفتى.

 


[1] «بحار» ٢٠٣/٧٢، از کتاب «کشف الغمّة».

[2] حکیمی م. (1395). ترجمه الحیاة (ج 2، ص 512). دلیل ما.

  • محمد مهدی حبیبی

مقدمه

آیه بعد به مبارزه با کبر و غرور برخاسته و با تعبیر زنده و روشنى مؤمنان را از آن نهى مى‏کند، روى سخن را به پیامبر ص کرده، مى‏گوید:" در روى زمین از روى کبر و غرور، گام برمدار" (وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً)[1]" چرا که تو نمى‏توانى زمین را بشکافى! و طول قامتت به کوه‏ها نمى‏رسد"!

(إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا).

اشاره به اینکه افراد متکبر و مغرور غالبا به هنگام راه رفتن پاهاى خود را محکم به زمین مى‏کوبند تا مردم را از آمد و رفت خویش آگاه سازند، گردن به آسمان مى‏کشند تا برترى خود را به پندار خویش بر زمینیان مشخص سازند! ولى قرآن مى‏گوید: آیا تو اگر پاى خود را به زمین بکوبى هرگز مى‏توانى زمین را بشکافى یا ذره ناچیزى هستى بر روى این کره عظیم خاکى.

همانند مورچه‏اى که بر صخره بسیار عظیمى حرکت مى‏کند و پاى خود را بر آن صخره مى‏کوبد و صخره بر حماقت و کمى ظرفیتش میخندد.

آیا تو مى‏توانى- هر قدر گردن خود را برفرازى- هم طراز کوه‏ها شوى یا اینکه حد اکثر مى‏توانى چند سانتیمتر قامت خود را بلندتر نشان دهى در حالى که حتى عظمت بلندترین قله‏هاى کوه‏هاى زمین در برابر این کره، چیز قابل ذکرى نیست، و خود زمین ذره بى مقدارى است در مجموعه جهان هستى.

پس این چه کبر و غرورى است که تو دارى؟!.

جالب توجه اینکه قرآن، تکبر و غرور را که یک خوى خطرناک درونى است مستقیما مورد بحث قرار نداده بلکه روى پدیده‏هاى ظاهرى آن، حتى ساده‏ترینش، انگشت گذاشته، و از طرز راه رفتن متکبران و مغروران خودخواه و بى مغز سخن گفته است، اشاره به اینکه تکبر و غرور، حتى در سطح ساده‏ترین آثارش، مذموم و ناپسند و شرم‏آور است.

و نیز اشاره به اینکه صفات درونى انسان، هر چه باشد خواه و ناخواه خود را در لابلاى اعمالش نشان مى‏دهد، در طرز راه رفتنش، در نگاه کردنش، در سخن گفتنش و در همه کارش.

به همین دلیل تا به کوچکترین پدیده‏اى از این صفات در اعمال برخوردیم باید متوجه شویم که خطر نزدیک شده و آن خوى مذموم در روح ما لانه کرده‏ است و فورا به مبارزه با آن برخیزیم.

ضمنا از آنچه گفتیم به خوبى مى‏توان دریافت که هدف قرآن از آنچه در آیه فوق آمده (همچنین در سوره لقمان و بعضى دیگر از سوره‏هاى قرآن) این است که کبر و غرور را به طور کلى، محکوم کند، نه تنها در چهره خاصى یعنى راه رفتن.

چرا که غرور سرچشمه بیگانگى از خدا و خویشتن، و اشتباه در قضاوت، و گم کردن راه حق، و پیوستن به خط شیطان، و آلودگى به انواع گناهان است.

على علیه السلام در خطبه" همام" در باره صفات پرهیزگاران مى‏فرماید:

و مشیهم التواضع:

" آنها متواضعا راه مى‏روند"[2] نه تنها در کوچه و بازار که خط مشى آنها در تمام امور زندگى و حتى در مطالعات فکرى و خط سیر اندیشه‏ها توأم با تواضع است.

برنامه عملى پیشوایان اسلام سرمشق بسیار آموزنده‏اى براى هر مسلمان راستین در این زمینه است.

در سیره پیامبر ص مى‏خوانیم: هرگز اجازه نمى‏داد به هنگامى که سوار بود افرادى در رکاب او پیاده راه بروند، بلکه مى‏فرمود:" شما به فلان مکان بروید و من هم مى‏آیم و در آنجا به هم مى‏رسیم، حرکت کردن پیاده در کنار سواره سبب غرور سوار و ذلت پیاده مى‏شود"! و نیز مى‏خوانیم: پیامبر ص بر روى خاک مى‏نشست، و غذاى ساده همچون غذاى بردگان مى‏خورد، و از گوسفند شیر مى‏دوشید، بر الاغ برهنه سوار مى‏شد.

این گونه کارها را حتى در زمانى که به اوج قدرت رسید- مانند روز فتح مکه- انجام مى‏داد، تا مردم گمان نکنند همین که به جایى رسیدند باد کبر و غرور در دماغ بیفکنند و از مردم کوچه و بازار و مستضعفان فاصله بگیرند و از حال توده‏هاى زحمت کش بیگانه شوند.

در حالات على ع نیز مى‏خوانیم که او براى خانه آب مى‏آورد و گاه منزل را جارو مى‏کرد.

و در تاریخ امام مجتبى ع مى‏خوانیم که با داشتن مرکبهاى متعدد، بیست مرتبه پیاده به خانه خدا مشرف شد و مى‏فرمود: من براى تواضع در پیشگاه خدا این عمل را انجام مى‏دهم‏[3]*** آیه بعد به عنوان تاکیدى بر تمام احکامى که در مورد تحریم شرک و قتل نفس و زنا و فرزند کشى و تصرف در مال یتیمان و آزار پدر و مادر و مانند آن در آیات پیشین گذشت مى‏گوید:" تمام اینها گناهش نزد پروردگارت منفور است" (کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً)[4] از این تعبیر روشن مى‏شود که بر خلاف گفته پیروان مکتب جبر، خدا هرگز اراده نکرده است گناهى از کسى سر بزند، چرا که اگر چنین چیزى را اراده کرده بود با کراهت و ناخشنودى که در این آیه روى آن تاکید شده است سازگار نبود.

و نیز ضمنا روشن مى‏شود که تعبیر مکروه در لسان قرآن حتى در مورد بزرگترین گناهان نیز به کار مى‏رود.[5]

تعریف و حقیقت تکبّر

بزرگان اخلاق گفته‏اند:[6] اساس تکبّر، این است که انسان از اینکه خود را برتر از دیگرى ببیند، احساس آرامش کند؛ بنابراین تکبّر از سه عنصر تشکیل مى‏شود: نخست اینکه براى خود مقامى قائل شود، دیگر اینکه مقام خود را برتر از دیگران ببیند و سوم، از این برتربینى احساس خوشحالى و آرامش کند.

از همین رو گفته‏اند: «تکبّر (/ خود برتربینى) با عجب (/ خود بزرگ بینى) تفاوت دارد». در عجب، هیچ‏گونه مقایسه‏اى با دیگرى نمى‏شود؛ بلکه انسان به سبب علم، ثروت، قدرت یا حتّى عبادت، خود را بزرگ مى‏بیند؛ هر چند فرضاً کسى جز او در جهان نباشد؛ ولى در تکبّر، حتماً خود را با دیگرى مقایسه مى‏کند و برتر از او مى‏بیند.

علائم و نشانه‏ها

همان‏گونه که طبیب با شناخت علائم و نشانه‏هاى بیمارى، مى‏تواند نسخه شفابخش بنویسد، در بیمارى‏هاى اخلاقى نیز شناخت علائم، به درمان و ریشه‏کن کردن رذیله کمک مى‏کند.

بزرگان اخلاق، نشانه‏هایى را براى این رذیله برشمرده‏اند؛ نشانه‏هاى تکبّر، بسیار زیاد است، از جمله اینکه افراد متکبّر، به‏گونه خاصى راه مى‏روند؛ گردن و شانه‏هایشان را بالا مى‏گیرند؛ وقتى مى‏خواهند با کسى صحبت کنند، سرشان را زیر مى‏اندازند و با گوشه چشم، اخم نموده، به او نگاه مى‏کنند، همیشه گویى از بالا به دیگران نگاه مى‏کنند، انتظارات زیادى از مردم دارند؛ از جمله انتظار دارند دیگران به آن‏ها سلام کنند، کسى پیش از آن‏ها وارد مجلس نشود و همیشه در صدر مجلس جاى گیرند، مردم در برابر آن‏ها کوچکى کنند، کسى از آنان انتقاد نکند و حتّى پند و اندرز نگوید، همه براى آن‏ها امتیازى قائل شوند و حریمى نگه دارند، مردم در برابر آن‏ها دست به سینه باشند و همیشه از عظمت آنان سخن بگویند. برخى دیگر از خصوصیات انسان متکبر، چنین است:

انتقاد کردن دیگران، به ویژه کوچک‏ترها، کارمندان و شاگردان و کسانى که رتبه اجتماعى پایینى دارند، براى انسان متکبر سخت است؛ هر چند حرفشان حق باشد.

انسان متکبر، اشتباه خود را قبول نمى‏کند و به آن اقرار نمى‏نماید. همچنین عذرخواهى کردن براى او بسیار دشوار است.

نشستن با فقرا، بیماران، معلولان و قبول دعوت ایشان، براى او خیلى سخت است.

با کوچک‏ترین بى‏احترامى، زود عصبانى مى‏شود.

امثال این کلمات از او زیاد صادر مى‏شود: «با من این‏طور حرف نزن!» «با من مخالفت‏

نکن»، «اگر من نبودم که تو ...». «با من بودى؟!» و ....

کارهایى مانند اذان گفتن، کار در مجالس اهل‏بیت علیهم السلام و پول جمع کردن براى فقرا را پایین‏تر از شأن خود مى‏بیند و به همین دلیل از انجام چنین کارهایى خودارى مى‏کند.

بدیهى است ظهور و بروز این حالات، تابع درجه شدّت و ضعف تکبّر است؛ در بعضى، همه این نشانه‏ها ظاهر مى‏شود و در بعضى بخشى از این‏ها.

گاه آثار این خوى نکوهیده، در سخنان شخص آشکار مى‏شود؛ تعبیرهایى که از خود مى‏کند، مبالغه آمیز است و پیوسته ضمیرهاى جمع در باره خود به کار مى‏برد. حتّى تُن صداى او نشان مى‏دهد که آدم مغرور و متکبّرى است. گاه در طرز پوشیدن لباس، یا مرکب سوارى، خانه و وسایل زندگى، و ... آشکار مى‏شود و در همه این موارد، هدفش این است که قارون‏وار ثروت خود را به رخ دیگران بکشد و به گمان خود، برترى خویش را به دیگران ثابت کند.[7]

 

 

 


[1] ( 1)" مرح"( بر وزن فرح) به معنى شدت خوشحالى در برابر یک موضوع باطل و بى اساس است.

[2] ( 1) نهج البلاغه خطبه 193.

[3] ( 1) در جلد ششم تفسیر نمونه صفحه 106 و 107 نیز در باره زیانهاى کبر و غرور سخن گفته‏ایم.

[4] ( 2) ضمیر سیئه به" ذلک" و یا به" کل" برمى‏گردد، و مفرد بودنش به خاطر مفرد بودن این دو لفظ مى‏باشد هر چند در اینجا معنى جمع دارد.

[5] مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، 27جلد، دار الکتب الاسلامیه - تهران، چاپ: سى و دوم، 1374.

[6] ( 5). ر. ک اخلاق در قرآن، آیت الله مکارم ج 2، ص 44؛ علم اخلاق اسلامى( ترجمه جامع السعادات)، ج 1، ص 417؛ معراج السعادة، ص 287.

[7] موسسه فرهنگى دارالهدى، نشریه تربیتى اخلاقى خلق، 35جلد، موسسه فرهنگى دار الهدى - قم، چاپ: اول.

  • محمد مهدی حبیبی

نظریاتی که در غرب از برخی از دانشمندان آنها بیان شده است در مورد تکامل و تربیت انسانی جندان درست و کامل نیست و عده ای فقط بعد تکاملی را در مسائل مادی می بینند و براساس این دیدگاه و امثال آن گفتار یا نوشتاری در این حوزه بیان می دارند. باید دقت کرد که وقتی در تعالیم قرآن مطالعه و تحقیق می شود می توان به این نتیجه رسید که جواب کاملی از قرآن می توان دریافت کرد و پاسخ خوبی در این مورد به این نظریه پردازان داد. «دیویى»، مربى آمریکایى، معتقد است که انسان داراى طبیعتى انعطاف‌پذیر است و از بعد روحى، خالى از هر نوع جهت گیرى مى‌باشد و نیز معتقد است که تکامل، اصلى اساسى است که بر تمام [ابعاد] حیات حاکم است. اصول مسلمى که وى از امور مربوط به طبیعت انسان، برداشت مى‌کند، دلالت بر یک نظریۀ روشن غیر دینى دارد. دیویى بسیار متأثر از افکار دانشمند انگلیسى «داروین» صاحب نظریه «رشد و تکامل» بوده است؛ دیویى تنها جهان مادى را میدان فعالیت‌هاى انسان مى‌داند و به چیزى غیر از آن اعتقادى ندارد. وى [دربارۀ طبیعت انسان] هیچ تفاوتى بین جسم و روح و عقل قائل نبود، بلکه طبیعت انسانى را امر واحدى مى‌دید که هیچ وقت قابل تجزیه نیست. در حالى که انسان در اسلام، موجود ممتاز و برجسته‌اى است، اما کلّ یکپارچه‌اى است. انسان ذاتا خوب است، چرا که هر کودکى براساس فطرت خود به دنیا مى‌آید و تمام انسان‌ها از نفس واحدى آفریده شده‌اند.

خداوند مى‌فرماید: یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهٰا زَوْجَهٰا وَ بَثَّ مِنْهُمٰا رِجٰالاً کَثِیراً وَ نِسٰاءً «اى مردم بترسید از پروردگار خود، خدایى که همه شما را از یک تن آفرید و هم از آن جفت، او را خلق کرد و از آن دو تن خلقى بسیار از مرد و زن در اطراف عالم برانگیخت».[1] این امر نشان گر آن است که تربیت نمى‌تواند از کرامت انسان چشم‌پوشى کرده، یا از ارزش آن بکاهد.[2]

در ادامه بحثی از تفسیر المیزان پیرامون این آیه می آوریم که علامه طباطبایی می فرمایند:و اما آیه سوره نسا که مورد بحث ما است در مقام دیگرى است، این آیه مى‏خواهد بیان کند که افراد انسان از حیث" حقیقت و جنس" یک واقعیتند، و با همه کثرتى که دارند همه از یک ریشه منشعب شده‏اند، مخصوصا از جمله:" وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا کَثِیراً وَ نِساءً ..." این معنا به روشنى استفاده مى‏شود، به طورى که ملاحظه مى‏کنید چنین معنایى با این احتمال که مراد از" نفس واحدة" و" زوج او" تمامى نر و ماده‏هاى بشرى باشد نمى‏سازد، گذشته از این دلیل، آن معنا با غرضى که سوره نسا آن را تعقیب مى‏کند که بیانش گذشت، سازگارى ندارد.[3]

از این رو باید پذیرفت سلسله بشر از فطرتی اللهی هم در بعد روح و هم در بعد جسم برخورداراست و از این طریق قابلیت تاثیر پذیری در بعد تربیتی دارد.

 

 

[1]  نساء/آیه ۱

[2] عباس‌نژاد، محسن، ‌قرآن، روانشناسی و علوم تربیتی، صفحه: ۱۳۳، بنیاد پژوهشهای قرآنی حوزه و دانشگاه، مشهد مقدس - ایران، 1384 ه.ش.

[3] طباطبایى، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، 20جلد، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامى - ایران - قم، چاپ: 5، 1374 ه.ش.

  • محمد مهدی حبیبی

«عبدُ العظیمِ الحسنى، عنه: «مُلاقاةُ الإخوانِ یُسْرَةٌ‌، وتلقیحٌ لِلعقل، وإن کانَ نَزْراً قلیلاً».

به روایت جناب عبدالعظیم حسنى، از حضرت امام جواد «ع»: دیدار برادران (دینى)، مایۀ آسایش روح، و بارور کنندۀ عقل است (از راه تبادل معلومات و آگاهى‌ها...)، هرچند بسیار اندک (و گاهگاهى) باشد.

«امالىِ‌» شیخ طوسى ۱/۹۳ (حکیمی، 1390)[1]

کلمات پرمعنای که از بزرگان به رسیده است بسیار حائز اهمیت است چرا که با استفاده سخنان آنان راه و رسم زندگی انسان برای رسیدن به اهداف قابل دسترسی خواهد بود. در این بین گوهرهای که از ائمه اطهار به ما رسیده در جایگاه اول قرار دارد. در حدیث بالا که از امام جواد علیه السلام آمده است و از قول و گفتار حضرت عبدالعظیم حسنی بیان می شود به یکی از مهم ترین ملاک های انسانی در ارتباط با دیگر افراد جامعه پرداخته شده است و آن هم لزوم ارتباط به سایر شهروندان و بستگان که در این حدیث از آن به برادران دینی تعبیر شده است.

این دیدارها در زبان دین به صله معروف است. در حدیثی از امام صادق علیه السلام برای جلوگیری از سکرات یعنی سختی های جان دادن و مرگ بر شخص لازم است که این فعل نیکو را دربرنامه زندگانی دنیایی خود لحاظ کند. که در ذیل به آن اشاره شده است:

امام صادق علیه السلام فرمود: شخصى که دوست دارد که خداى عزّ و جلّ سکرات مرگ را بر او آسان نماید. بر او لازم است که با خویشان خود صله‏ رحم‏ نماید.

و به والدین خود نیکى کند.

اگر او چنین کند خداى عزّ و جلّ سختى جان کندن را براى او آسان مى‏گرداند.

و هرگز- در زندگى خود- دچار فقر و تنگدستى نخواهد شد[2].[3]

یا در حدیثی دیگر از حضرت زهرا سلام الله علیها در سخنرانی معروف خود در مسجد مدینه به جنبه ی دیگر این عمل پسندیده اشاره شده است:

جالسّیّدة فاطمة «سلام اللّه علیها» - فى خطبتها فى مسجد المدینة: فرض اللّه صلة الارحام منماة للعدد[4].

حضرت فاطمه «سلام اللّه علیها» - در سخنرانى معروف مسجد مدینه: خداوند پیوندهاى خانوادگى (و صلۀ رحم) را واجب گردانید براى رشد (و فزونى) افراد خانواده... (حکیمی، 1395)[5]

اما در حدیث امام جواد علیه السلام به بعدی دیگر اشاره شده است که مایه آسایش و آرامش روحی و دیگر اینکه باعث افزوده شدن به اطلاعات علمی و فرهنگی و اقتصادی و سایر معلومات دیگر انسان می شود چراکه رشد و ترقی را بهمراه دارد و انسان همواره در جستجوی کمال می باشد. در این زمینه خوب است انسان قدری تفکر و اندیشه داشته باشد و از قطع رح و ارتباط به خصوص با پدر و مادر خود پرهیز و همواره در ارتباط با بستگان خود باشد.

 


[1] حکیمی م. (1390). امام جواد (ع)؛ پیام معصومین (ع) به انسانها و انسانیتها (ص 25). دلیل ما.

[2] ( 1)- قال الإمام الصادق علیه السلام: من أحبّ أن یخفّف اللَّه عزّ و جلّ عنه سکرات الموت.

فلیکن لقرابته و صولًا.

و بوالدیه بارّاً.

فإذا کان کذلک. هوّن اللَّه عزّ وجلّ علیه سکرات الموت.

و لم یصبه فی حیاته فقر- أبداً-( الأمالی للشیخ الصدوق- علیه الرحمة- ص 473 المجلس 15 و الأمالی للشیخ الطوسی- علیه الرحمة- ص 432 المجلس 15 و روضة الواعظین ج 2 ص 242 و مشکاة الأنوار ج 1 ص 363).

[3] موسوى جزایرى، سید هاشم، فرزندان رحمت شده و فرزندان نفرین شده، 1جلد، ناجى جزایرى - قم، چاپ: سوم، 1389 ه.ش.

[4] . «بحار» ٩٤/٧٤، «علل الشرایع» / ٢٤٨.

[5] حکیمی م. (1395). ترجمه الحیاة (ج 8، ص 583). دلیل ما.

  • محمد مهدی حبیبی

1. تعارفات‏

تعارف‏هاى بیش از حدّ و فقدان شهامت «نه گفتن‏» نابودگر فرصت‏ها به شمارمى آید. بیش‏تر افراد شکست خورده در برنامه‏ ها که با

انبوهى از کارهاى نیمه تمام و فعالیت‏هاى زخمى روبه ‏رویند، تنها بدان سبب که نمى‏توانند پاسخ منفى دهند، در دام این سارقِ احساسى اسیرند.

  • محمد مهدی حبیبی

از مجموعه آموزه هاى قرآن کریم استفاده مى شود که با ایمان، عمل صالح، بندگى خدا و اخلاق نیکو راه سعادت انسان طى مى شود و وقت و عمر او قیمت پیدا مى کند. امیر مؤ منان (ع) در این زمینه فرموده: همانا عمر تو، مهریه سعادت و خوشبختى تو است به شرط آنکه، آن را در طاعت و بندگى پروردگارت، به پایان ببرى، اِنَّ عُمْرَکَ مَهْرُ سَعادَتِکَ، اِنْ اَنْفَدْتَهُ فى طاعَهِ رَبِّکَ.

غرر الحکم، ح 3429

اگر کسى عمرش را در راه تحصیل ایمان و معرفت، بندگى خدا و کسب اخلاق انسانى صرف کند، از وقت خود خوب استفاده کرده و در غیر این صورت، دچار ضرر و خسران خواهد شد. آن امام همام در کلام گهر بار دیگرى فرموده:. به راستى که زیانکارکسى است که در جهت عمرش زیان کرده و بهره ورى که دیگران به او در خرج عمرش حسرت خورند کسى است که وقتش را در طاعت پروردگارش تمام کرده است. إن المغبون من غبن عمره، وإن المغبوط من أنفذ عمره فى طاعه ربه. همان،

3502 و نیز فرمود: براى نفس شما قیمتى جز بهشت نیست، جانتان و خودتان را به غیر از بهشت، به چیز دیگرى، نفروشید.

فلیس لا نفسکم ثمن الا الجنه فلاتبیعوها الا بها. بحار الانوار، ج 1، ص 144

2. تلفن‏

یکی دیگر از سارقان زمان در این دوره جدید تلفن و گوشی همراه است.این وسیله شاید در قرن جدید از فراگیری گسترده ای برخوردار است ور در زینیه های گوناگون استفاده می شود باید توجه داشت که نباید سرگرم شدن با این وسیله بشتر اوقات مارا به خود اختصاص دهد که نتوانیم از عمر خود در کنار تحصیل و اشتغال و عبادت و خانواده و سایر امور بهره های کافی نداشته باشیم.

تلفن از ابزارهاى ضرورى زندگى امروز به شمار مى‏ آید؛ امّا با همه سودمندى ‏اش مى‏ تواند سارق زمان باشد. گفت‏ وگوهاى طولانى، حاشیه روى‏هاى بى‏ مورد و حتّى‏ استفاده مکرر از آن به خستگى روانى، انقطاع کار، عصبانیت، ابهام و تحلیل رفتن قواى جسمانى مى ‏انجامد. وقفه‏ هایى که تلفن‏هاى غیر ضرورى در کار پدید مى‏آورند، موجب هدر رفتن وقت مى‏ گردد.

  • محمد مهدی حبیبی

در ادامه باقی نکات در بهر هگیری از زمان را می آوریم:

3. ملاقات کنندگان‏

در خانه، محل کار، خیابان و محیطهاى دیگر اجتماعى با افراد گوناگون ارتباط داریم، ولى باید توجه داشته باشیم که بسیارى از این دیدارها و ارتباطها از سود مادى و معنوى تهى است. این دیدارها وقت را نابود مى‏سازد و انسان را از پرداختن به امور مهم‏تر باز مى‏دارد.

4. اطلاعات اضافى‏

بیش‏تر انسان‏ها با اطلاعات، یادداشت‏ها، و مطالب اضافى رو به رویند. این اطلاعات که ذهن یا میز و محل زندگى‏مان را اشغال کرده است، معمولًا به نابودى وقت مى‏انجامد. بررسى، مراجعات مکرر و بیهوده و بازبینى خاطرات نهفته در لابه‏لاى آن‏ها، جز اتلاف وقت معنایى‏ ندارد. براى پیشگیرى از این هزینه جبران‏ناپذیر، باید اطلاعات کیفى موجود، پس از دسته‏بندى و نه‏ بسته‏بندى، در جاى مناسب قرار گیرند.

و اطلاعات کمّى به شکل فهرست، نمودار، جدول و غیره خلاصه شوند تا هنگام نیاز به بخشى از آن‏ها به بازبینى کل ناگزیر نگردیم و وقت بسیار هزینه نکنیم.

5. خود محورى‏

خود محورى و خویش را قطب، ناظر و فاعل همه کارها دانستن نیز به اتلاف وقت مى‏انجامد. باید در انجام کارها از تفویض اختیار و یارى همکاران و دوستان بهره برد و از هزینه کردن وقت در امور کم اهمیت پرهیز کرد. افزون بر این، خود محورى سبب فشار عصبى و تنش‏هاى روانى شدید مى‏گردد. انسان‏هاى خود محور در انبوهى از اطلاعات دست و پا مى‏زنند و همواره از کمبود وقت شکوه مى‏کنند.

6. عدم تقسیم انرژى‏

انسان از ظرفیت و انرژى محدود برخوردار است. استفاده مؤثر از وقت، به تقسیم درست انرژى بستگى دارد. بسیارى از افراد در ساعات آغازین صبح، براى مثال از ساعت 8 تا 12 چنان انرژى مصرف مى‏کنند که انرژى جایگزین نیز نمى‏تواند آن‏ها را براى فعالیت‏هاى بعدى آماده سازد. بنابراین، ساعات باقى مانده شبانه‏روزشان تحت تأثیر این خستگى مفرط و طاقت فرسا تلف مى ‏شود.

7. عدم اولویت گذارى‏

نداشتن فهرستى از کارها و مشخص نبودن اولویت‏ها، عامل دیگر نابود ساختن فرصت‏ها است. کارهاى روزانه ما سه حالت دارند:

1. امور فورى‏

2. کارهاى متوسط

3. امور عادى و معمولى‏

اگر کارها درست اولویت بندى نشود، در موضوعات جزئى و بى‏اهمیت وقت بسیار هزینه مى‏کنیم و در نتیجه نمى ‏توانیم به قدر کافى روى وظایف عمده و حساس متمرکز شویم.

داشتن یک دفترچه کوچک جهت فهرست کردن کارها بر اساس اهمیت‏شان بسیار سودمند است. گروهى از مردم، براى صرفه جویى بیش‏تر در وقت، فهرست کارها را به صورت نشان‏هاى نمادین کنار روز یا ساعت مشخص مى‏کنند. براى مثال در برابر ساعت 8 صبح، جهت پرداخت قبض برق، تصویر لامپ مى‏کشند و براى خرید لوازم التحریر 4 بعد از ظهر از شکل ساده مداد یا کتاب استفاده مى‏کنند.

8. نوع نگرش به زمان‏

نوع نگرش به زمان گویاى روش استفاده از آن است. روز، هفته و ماه دیدن زمان، به «سرقت پنهان» آن مى‏انجامد. براى جلوگیرى از این سرقت، باید زمان را دقیقه، لحظه و ثانیه ببینیم. برنامه ریزى دقیق و زمان بندى شده یعنى نجات دادن و ذخیره ساختن وقت. در پرتو این امر:

1. اهداف حرفه‏اى و شخصى سریع‏تر و مطمئن‏ تر حاصل مى‏ گردند.

2. وقت ذخیره مى ‏شود.

3. وقت کافى براى رسیدن به کارها، وظایف و فعالیت‏ها باقى مى ‏ماند.

4. فشارهاى روزمره زندگى کاستى مى‏پذیرد و انسان از عادت‏ها و روش‏هاى بهتر و مطمئن‏تر برخوردار مى‏شود.

راز موفقیت بسیارى از افراد موفق، استفاده بهینه و کارآمد از لحظات و فرصت‏هاى بسیار محدود زندگى است. این نوع بهره‏گیرى از زمان، به آن‏ها اجازه مى‏دهد:

1. نگرشى جامع و فرا گیرد داشته باشند.

2. روشمند برنامه ریزى کنند.

3. به پیشرفت حرفه‏اى و شخصى خویش پردازند.

4. هماهنگ عمل کنند.

5. آمادگى‏شان براى انجام کارها روز به روز بهتر شود.

6. در رویارویى با بحران‏ها و حوادث نامنتظره، خرسندى و تسلط داشته باشند.

7. در پایان روز از احساس مثبت بودن سرشار گردند.

8. زمان را ذخیره سازند.

9. ابهام در اهداف و مقاصد

مارک تواین مى‏نویسد: «اگر اهداف روشن نباشد، باید دو چندان زمان صرف نمود و دو چندان تلاش کرد.»[1] مدیریت زمان در بستر اهداف روشن و فعالیت‏هاى تعریف شده معنا مى‏یابد؛ چون‏ اهداف‏ محرک و مشوق فعالیت‏هایند. برنامه ریزى مبتنى بر هدف‏، روشى بهینه و پاسخ‏گو است.

آن که در برنامه‏هایش اهدافى آگاهانه و هوشمندانه پى مى‏گیرد، با استفاده از انضباط و انگیزش شخصى، بُعدى جدید در خویش پدید مى‏آورد که اصطلاحاً نیروهاى ناخودآگاه‏ خوانده مى‏شود. روشن بودن اهداف و تعیین اولویت‏ها ارتباط تنگاتنگ دارند. تعیین اولویت، اهداف روشن بسیار و آسان است و حتى مى‏توان گفت، وقتى اهداف ابهام ندارد، میزان اهمیت و اولویت آن‏ها احساس مى‏شود. ابهام در اهداف به عدم تعیین اولویت و در نتیجه از دست دادن فرصت در کارهاى کم اهمیت مى‏انجامد.

در پایان باید یادآور شد که به سازى و کیفى کردن برنامه‏ ها به فراموش نکردن این شعار مشروط است: برنامه باید نوشته شود.

برنامه، بذر فرصت‏ها است، و زمان، فصل بهار. هر که در بهار بذر نی فشاند، درو را تجربه نخواهد کرد.

باز تأکید مى‏کنیم: «برنامه ریزى یعنى نجات دادن و ذخیره سازى وقت».[2]


[1] ( 1). مدیریت زمان، لوتارجى سى ورت، توکلى نیا، نشر عصر ظهور، 1378.

[2] نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه‏ها (معاونت آموزشى و پژوهشى استادان و دروس معارف اسلامى)، پیش شماره ماهنامه پرسمان، 12جلد، مؤسسه فرهنگى و هنرى ابناء الرسول (ص) - تهران، چاپ: اول، 1392.

  • محمد مهدی حبیبی