مقدمه
آیه بعد به مبارزه با کبر و غرور برخاسته و با تعبیر زنده و روشنى مؤمنان را از آن نهى مىکند، روى سخن را به پیامبر ص کرده، مىگوید:" در روى زمین از روى کبر و غرور، گام برمدار" (وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً)[1]" چرا که تو نمىتوانى زمین را بشکافى! و طول قامتت به کوهها نمىرسد"!
(إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا).
اشاره به اینکه افراد متکبر و مغرور غالبا به هنگام راه رفتن پاهاى خود را محکم به زمین مىکوبند تا مردم را از آمد و رفت خویش آگاه سازند، گردن به آسمان مىکشند تا برترى خود را به پندار خویش بر زمینیان مشخص سازند! ولى قرآن مىگوید: آیا تو اگر پاى خود را به زمین بکوبى هرگز مىتوانى زمین را بشکافى یا ذره ناچیزى هستى بر روى این کره عظیم خاکى.
همانند مورچهاى که بر صخره بسیار عظیمى حرکت مىکند و پاى خود را بر آن صخره مىکوبد و صخره بر حماقت و کمى ظرفیتش میخندد.
آیا تو مىتوانى- هر قدر گردن خود را برفرازى- هم طراز کوهها شوى یا اینکه حد اکثر مىتوانى چند سانتیمتر قامت خود را بلندتر نشان دهى در حالى که حتى عظمت بلندترین قلههاى کوههاى زمین در برابر این کره، چیز قابل ذکرى نیست، و خود زمین ذره بى مقدارى است در مجموعه جهان هستى.
پس این چه کبر و غرورى است که تو دارى؟!.
جالب توجه اینکه قرآن، تکبر و غرور را که یک خوى خطرناک درونى است مستقیما مورد بحث قرار نداده بلکه روى پدیدههاى ظاهرى آن، حتى سادهترینش، انگشت گذاشته، و از طرز راه رفتن متکبران و مغروران خودخواه و بى مغز سخن گفته است، اشاره به اینکه تکبر و غرور، حتى در سطح سادهترین آثارش، مذموم و ناپسند و شرمآور است.
و نیز اشاره به اینکه صفات درونى انسان، هر چه باشد خواه و ناخواه خود را در لابلاى اعمالش نشان مىدهد، در طرز راه رفتنش، در نگاه کردنش، در سخن گفتنش و در همه کارش.
به همین دلیل تا به کوچکترین پدیدهاى از این صفات در اعمال برخوردیم باید متوجه شویم که خطر نزدیک شده و آن خوى مذموم در روح ما لانه کرده است و فورا به مبارزه با آن برخیزیم.
ضمنا از آنچه گفتیم به خوبى مىتوان دریافت که هدف قرآن از آنچه در آیه فوق آمده (همچنین در سوره لقمان و بعضى دیگر از سورههاى قرآن) این است که کبر و غرور را به طور کلى، محکوم کند، نه تنها در چهره خاصى یعنى راه رفتن.
چرا که غرور سرچشمه بیگانگى از خدا و خویشتن، و اشتباه در قضاوت، و گم کردن راه حق، و پیوستن به خط شیطان، و آلودگى به انواع گناهان است.
على علیه السلام در خطبه" همام" در باره صفات پرهیزگاران مىفرماید:
و مشیهم التواضع:
" آنها متواضعا راه مىروند"[2] نه تنها در کوچه و بازار که خط مشى آنها در تمام امور زندگى و حتى در مطالعات فکرى و خط سیر اندیشهها توأم با تواضع است.
برنامه عملى پیشوایان اسلام سرمشق بسیار آموزندهاى براى هر مسلمان راستین در این زمینه است.
در سیره پیامبر ص مىخوانیم: هرگز اجازه نمىداد به هنگامى که سوار بود افرادى در رکاب او پیاده راه بروند، بلکه مىفرمود:" شما به فلان مکان بروید و من هم مىآیم و در آنجا به هم مىرسیم، حرکت کردن پیاده در کنار سواره سبب غرور سوار و ذلت پیاده مىشود"! و نیز مىخوانیم: پیامبر ص بر روى خاک مىنشست، و غذاى ساده همچون غذاى بردگان مىخورد، و از گوسفند شیر مىدوشید، بر الاغ برهنه سوار مىشد.
این گونه کارها را حتى در زمانى که به اوج قدرت رسید- مانند روز فتح مکه- انجام مىداد، تا مردم گمان نکنند همین که به جایى رسیدند باد کبر و غرور در دماغ بیفکنند و از مردم کوچه و بازار و مستضعفان فاصله بگیرند و از حال تودههاى زحمت کش بیگانه شوند.
در حالات على ع نیز مىخوانیم که او براى خانه آب مىآورد و گاه منزل را جارو مىکرد.
و در تاریخ امام مجتبى ع مىخوانیم که با داشتن مرکبهاى متعدد، بیست مرتبه پیاده به خانه خدا مشرف شد و مىفرمود: من براى تواضع در پیشگاه خدا این عمل را انجام مىدهم[3]*** آیه بعد به عنوان تاکیدى بر تمام احکامى که در مورد تحریم شرک و قتل نفس و زنا و فرزند کشى و تصرف در مال یتیمان و آزار پدر و مادر و مانند آن در آیات پیشین گذشت مىگوید:" تمام اینها گناهش نزد پروردگارت منفور است" (کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً)[4] از این تعبیر روشن مىشود که بر خلاف گفته پیروان مکتب جبر، خدا هرگز اراده نکرده است گناهى از کسى سر بزند، چرا که اگر چنین چیزى را اراده کرده بود با کراهت و ناخشنودى که در این آیه روى آن تاکید شده است سازگار نبود.
و نیز ضمنا روشن مىشود که تعبیر مکروه در لسان قرآن حتى در مورد بزرگترین گناهان نیز به کار مىرود.[5]
تعریف و حقیقت تکبّر
بزرگان اخلاق گفتهاند:[6] اساس تکبّر، این است که انسان از اینکه خود را برتر از دیگرى ببیند، احساس آرامش کند؛ بنابراین تکبّر از سه عنصر تشکیل مىشود: نخست اینکه براى خود مقامى قائل شود، دیگر اینکه مقام خود را برتر از دیگران ببیند و سوم، از این برتربینى احساس خوشحالى و آرامش کند.
از همین رو گفتهاند: «تکبّر (/ خود برتربینى) با عجب (/ خود بزرگ بینى) تفاوت دارد». در عجب، هیچگونه مقایسهاى با دیگرى نمىشود؛ بلکه انسان به سبب علم، ثروت، قدرت یا حتّى عبادت، خود را بزرگ مىبیند؛ هر چند فرضاً کسى جز او در جهان نباشد؛ ولى در تکبّر، حتماً خود را با دیگرى مقایسه مىکند و برتر از او مىبیند.
علائم و نشانهها
همانگونه که طبیب با شناخت علائم و نشانههاى بیمارى، مىتواند نسخه شفابخش بنویسد، در بیمارىهاى اخلاقى نیز شناخت علائم، به درمان و ریشهکن کردن رذیله کمک مىکند.
بزرگان اخلاق، نشانههایى را براى این رذیله برشمردهاند؛ نشانههاى تکبّر، بسیار زیاد است، از جمله اینکه افراد متکبّر، بهگونه خاصى راه مىروند؛ گردن و شانههایشان را بالا مىگیرند؛ وقتى مىخواهند با کسى صحبت کنند، سرشان را زیر مىاندازند و با گوشه چشم، اخم نموده، به او نگاه مىکنند، همیشه گویى از بالا به دیگران نگاه مىکنند، انتظارات زیادى از مردم دارند؛ از جمله انتظار دارند دیگران به آنها سلام کنند، کسى پیش از آنها وارد مجلس نشود و همیشه در صدر مجلس جاى گیرند، مردم در برابر آنها کوچکى کنند، کسى از آنان انتقاد نکند و حتّى پند و اندرز نگوید، همه براى آنها امتیازى قائل شوند و حریمى نگه دارند، مردم در برابر آنها دست به سینه باشند و همیشه از عظمت آنان سخن بگویند. برخى دیگر از خصوصیات انسان متکبر، چنین است:
انتقاد کردن دیگران، به ویژه کوچکترها، کارمندان و شاگردان و کسانى که رتبه اجتماعى پایینى دارند، براى انسان متکبر سخت است؛ هر چند حرفشان حق باشد.
انسان متکبر، اشتباه خود را قبول نمىکند و به آن اقرار نمىنماید. همچنین عذرخواهى کردن براى او بسیار دشوار است.
نشستن با فقرا، بیماران، معلولان و قبول دعوت ایشان، براى او خیلى سخت است.
با کوچکترین بىاحترامى، زود عصبانى مىشود.
امثال این کلمات از او زیاد صادر مىشود: «با من اینطور حرف نزن!» «با من مخالفت
نکن»، «اگر من نبودم که تو ...». «با من بودى؟!» و ....
کارهایى مانند اذان گفتن، کار در مجالس اهلبیت علیهم السلام و پول جمع کردن براى فقرا را پایینتر از شأن خود مىبیند و به همین دلیل از انجام چنین کارهایى خودارى مىکند.
بدیهى است ظهور و بروز این حالات، تابع درجه شدّت و ضعف تکبّر است؛ در بعضى، همه این نشانهها ظاهر مىشود و در بعضى بخشى از اینها.
گاه آثار این خوى نکوهیده، در سخنان شخص آشکار مىشود؛ تعبیرهایى که از خود مىکند، مبالغه آمیز است و پیوسته ضمیرهاى جمع در باره خود به کار مىبرد. حتّى تُن صداى او نشان مىدهد که آدم مغرور و متکبّرى است. گاه در طرز پوشیدن لباس، یا مرکب سوارى، خانه و وسایل زندگى، و ... آشکار مىشود و در همه این موارد، هدفش این است که قارونوار ثروت خود را به رخ دیگران بکشد و به گمان خود، برترى خویش را به دیگران ثابت کند.[7]
[1] ( 1)" مرح"( بر وزن فرح) به معنى شدت خوشحالى در برابر یک موضوع باطل و بى اساس است.
[2] ( 1) نهج البلاغه خطبه 193.
[3] ( 1) در جلد ششم تفسیر نمونه صفحه 106 و 107 نیز در باره زیانهاى کبر و غرور سخن گفتهایم.
[4] ( 2) ضمیر سیئه به" ذلک" و یا به" کل" برمىگردد، و مفرد بودنش به خاطر مفرد بودن این دو لفظ مىباشد هر چند در اینجا معنى جمع دارد.
[5] مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، 27جلد، دار الکتب الاسلامیه - تهران، چاپ: سى و دوم، 1374.
[6] ( 5). ر. ک اخلاق در قرآن، آیت الله مکارم ج 2، ص 44؛ علم اخلاق اسلامى( ترجمه جامع السعادات)، ج 1، ص 417؛ معراج السعادة، ص 287.
[7] موسسه فرهنگى دارالهدى، نشریه تربیتى اخلاقى خلق، 35جلد، موسسه فرهنگى دار الهدى - قم، چاپ: اول.