قبیله عاد در سرزمین احقاف[1] بین یمن و عمان، روزگارى متمادى در زندگى سرشار از خوشى و نعمت بهسرمىبردند. خدا نعمتهاى فراوان و برکات زیادى به آنان عطا کرده بود، این قوم در آنجا قناتها حفر کردند، زمین را زراعت و باغهایى ایجاد کردند و کاخهایى محکم بنا نمودند. یکى از نعمتهایى که این قوم از آن برخوردار بودند. اندامهایى نیرومند و هیکلهایى تنومند و مقاوم بود. خدا به این ملت نعمتهاى فراوانى عطا کرده بود که کمتر قومى از آن برخوردار بود، ولى این مردم به مبدأ آفرینش و بخشنده این نعمتها فکر نکردند تا او را بشناسند، و به جاى سپاس و حقشناسى خداى یگانه، تنها به این نتیجه رسیدند که بتهایى را انتخاب و آنها را معبود خویش قرار دهند. آنها در پیشگاه این خدایان تواضع مىکردند و صورتهاى خود را
به خاک مىساییدند. هرگاه به نعمتى دست مىیافتند، براى شکرگزارى نزد همین بتها مىشتافتند و به هنگام گرفتارى و بیمارى از همین موجودات بىجان استمداد و کمک مىطلبیدند.
دیرى نپایید که سنگدلى و رذایل اخلاق نیز بر تیرگى بتپرستى آنها افزوده گشت، نیرومند ضعیف را ذلیل خود ساخت و بزرگ بر کوچک غضب کرد. خدا براى راهنمایى نیرومندان و حمایت از ضعیفان و زدودن تیرگى جهالت از روح مردم و پاکسازى نفوس و آگاهى قوم از حقایق جهان، اراده کرد پیغمبرى از میان آنان بر ایشان برانگیزد که با زبان آنان سخن بگوید، با روش آنان برایشان حرف بزند، آنان را بهسوى خداى یگانه راهنمایى نماید و به آنان بفهماند که عبادت بتها سفیهانه است و این نیز نمونهاى از رحم و لطف الهى به بندگانش بود.
هود که از نظر شرافت خانوادگى و محاسن اخلاق و حلم و بردبارى در میان قوم خود ممتاز بود، براى رسالت از میان این قوم بتپرست برگزیده شد، تا امین رسالت و صاحب دعوت خدا باشد، شاید افکار گمراه آنان را به راه راست هدایت کند و فساد اخلاقى ایشان را برطرف سازد.
هود علیه السّلام به وظیفه خود قیام کرد و براى رسالت خویش مهیا گشت و همانند دیگر صاحبان دعوت و شریعت، خود را به سلاح بلاغت، حلم و سعۀصدر و پشتکار مسلح کرد. هود با عزمى که کوهها را منهدم و حلمى که جاهلین نادان را شکست مىداد، بهپاخاست و قیام کرد و به مخالفت با بتهایشان پرداخت و عبادتشان را[2]بىفایده و از روى جهل و نادانى دانست.
هود علیه السّلام به قوم خویش گفت: مردم! این سنگهایى که تراشیدهاید و آنها را عبادت مىکنید و به آن پناه مىبرید چیست؟ ضرر و نفع این کار کدام است؟ این بتها که براى شما نفعى ندارند و فسادى را از شما برطرف نمىسازند، این کار شما علامت کوتهفکرى و ضعف شأن و شخصیت و غفلت شما است. براى شما خدایى است یکتا و شایسته پرستش و پروردگارى است لایق بندگى و خضوع و او همان کسى است که شما را بوجود آورده و روزى داده است، اوست که شما را آفریده و روزى شما را ازاین جهان مىبرد. اوست که در روى زمین به شما قدرت داده، زراعت شما را مىرویاند و به شما کالبدى نیرومند براى فعالیت روى زمین عطا کرده است و گوسفندان و حیوانات را به شما ارزانى داشته و از عزت و شوکت برخوردارتان ساخته. به این خدا ایمان آورید و هوشیار باشید که چشم از حق نپوشید و با خداى یکتا، عناد و دشمنى نورزید که در این صورت ممکن است همان عذاب نوح متوجه شما گردد، هنوز از سرگذشت قوم نوح و عذابى که متوجه آنان شد زمان زیادى نگذشته و شما آن را بخاطر دارید![3]
[1] سرزمین احقاف اکنون شنزارى لم یزرع و غیر قابل سکونت است.
[2] جادالمولی، محمد احمد، قصههای قرآن، صفحه: ۴۵، پژواک اندیشه، قم - ایران، 1380 ه.ش.
[3] جادالمولی، محمد احمد، قصههای قرآن، صفحه: ۴۶، پژواک اندیشه، قم - ایران، 1380 ه.ش.
- ۰ نظر
- ۰۳ بهمن ۰۲ ، ۱۱:۳۴