گرفتن خرچنگ لنگر کشتى را و بردن کشتى را با خود
دیگرى از ناخدایان کشور طلا موسوم به اسمیعیل بن ابراهیم بن مرداس داماد اشکنین و معروف به اسمیعیلویه حکایت کرد که در یکى از مسافرتهاى کشور طلا نظر به حادثهاى که براى کشتى رخ داده بود کشتى را به طرف ساحل نزدیک لامرى راندم و براى توقف در آن مکان لنگر بزرگ کشتى را به دریا انداختم اما دیدم کشتى توقف نکرد و همچنان راه خود را مىپیمود، علت را ندانستم. به غواص کشتى گفتم طناب لنگر را گرفته به آب فرو رود و ببیند علت چیست، غواص همینکه خواست به آب فرو رود خرچنگ عظیمى را دید که در زیر آب لنگر کشتى را در چنگال خود گرفته و با آن بازى مىکند و کشتى را با خود مىبرد. به مشاهدۀ این احوال ملوانان کشتى فریاد برآوردند و سنگها به دریا ریختند تا لنگر را از چنگ حیوان خلاص کرده به طرف دیگر دریا افکندند؛ وزن لنگر متجاوز از ششصد من بود.[1]
[1] رامهرمزی، بزرگ بن شهریار. مترجم محمد ملک زاده. ، عجایب هند، صفحه: ۶، 1348 ه.ش.، تهران - ایران، بنیاد فرهنگ ایران
- ۰۲/۱۰/۱۹