فرهنگ ، تاریخ ایران و جهان

مطالبی در سبک زندگی ، تاریخ ، فرهنگ و تمدن ایران و جهان

فرهنگ ، تاریخ ایران و جهان

مطالبی در سبک زندگی ، تاریخ ، فرهنگ و تمدن ایران و جهان

طبقه بندی موضوعی

گزارش های تاریخی از قحطی در ایران

دوشنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۰۳ ب.ظ

     

مقدمه

یکی از حساس ترین زمان های تاریخ ایران مربوط به زمان جنگ جهانی اول می باشد. برهه ای حساس و دارای حقایقی تلخ و ناگوار که تاریخ جهان آنرا در دل خود دارد. نمی توان تاریخ را از بین برد چرا که آنچه را دارد کتمان نمی شود کرد. در ایران زمان 1914 تا 1917 میلادی با اینکه اعلام بی طرفی کرده بود اما مور تهاجم دول استعماری آن زمان یهنی روسیه و انلیس قرار گرفت و شمال و جنوب آن در تصرف آنها شد. در این ایام با توجه به حضور این نیروی مهاجم قحطی بزرگی رخ داد که جمعیت قابل توجهی از ایران از بین رفتند. نقش این نیروها را نمی توان نادیده گرفت بلکه حتما عاممل اصلی این قحطی را آنها دانست در کنار بی کفایتی دولت در تامین ارزاق اساسی مردم چرا که وقتی این نیروها در خاورمیانه حضور پیدا کردند و شکل سیاسی کشورهای منطقه تغییر پیدا کرد و آنچه خود می پسندیدند را برسر سر امور یک ملت آوردند آن وقت می توان حدس زد تا چه اندازه دخیل در قضایای قحطی در ایران بودند. در این نوشتار سعی برآن شده است تا برخی از گزارش های تاریخی مربوط به این دوره ی تاریخی ایران را بیاوریم و گوشه ای از این دوره را بازگو کنیم.

  تحریف جمعیت ایران

 

 

 

 

براى مقامات آمریکایى که پیش از جنگ جهانى اول در ایران خدمت مى‌کردند کاملاً روشن بود که روس‌ها و انگلیسى‌ها تلاش مى‌کنند تا جمعیت ایران را خلاف واقع و کمتر از آنچه بود نشان بدهند. دبلیو. مورگان شوستر، مدیر کل مالیه ایران، در اینباره مى‌نویسد: «آمار بسیار غلطى از جمعیت ایران ارایه شده است؛ به نظر مى‌رسد که یک به اصطلاح سرشمارى قدیمى که در حدود ۶۰ سال پیش صورت گرفته مبناى آمار و ارقام اندکى باشد که در برخى کتاب‌ها داده شده و عموماً مورد قبول خارجى‌هاست. در واقع، از آن زمان تا کنون هیچ سرشمارى‌اى در ایران صورت نگرفته است، ولى اروپاییانى که با اوضاع ایران آشنا هستند جمعیت این کشور را بین ۱۳ تا ۱۵ میلیون نفر برآورد مى‌کنند.»[1] یک نمونۀ عالى از تلاش روس‌ها براى کمتر نشان دادنِ جمعیت ایران مقاله‌ایست که ل. اى. سوبوتسینسکى در سال ۱۹۱۳ منتشر ساخت، که بخشى از آن در کتاب [چارلز] عیسوى آورده شده است. سوبوتسینسکى مى‌نویسد که در سال ۱۹۱۰ یک‌صد شهر کوچک و مرکز شهرى در ایران وجود داشت، که بزرگترین‌شان تهران (با ۳۵۰ هزار نفر) و تبریز (با ۳۰۰ هزار) نفر جمعیت بودند. علاوه بر این، مجموع جمعیت ۲۰ شهر بزرگ ایران در حدود ۱/۲۸ میلیون نفر بود. او همچنین مى‌نویسد که نسبت جمعیت شهرى به کل جمعیت حداکثر ۱۲ درصد بود، و دلایل آن را اینگونه توصیف مى‌کند: «در ایران، کارخانه‌اى وجود ندارد که تمرکز آنها در شهرها درآمدى براى جمعیت مهاجر به شهر تولید کند، و موجب تجمع جمعیت در شهرها شود؛ علاوه بر این، شهرهاى ایران از لحاظ خدمات و امکانات رفاهى امتیاز چندانى بر روستاها ندارند، ضمن اینکه در این کشور عامل مهم رشدى که در شهرهاى اروپایى وجود دارد، یعنى بانک‌هاى اعتبارى که مردم بتوانند وام املاک شهرى از آن دریافت کنند، دیده نمى‌شود. و سرانجام اینکه در ایران، هنوز وقت آن نرسیده است که، به لطف پیشرفت‌هاى مختلف، تولید مواد غذایى به درصد کمترى از نیروى کار احتیاج داشته باشد. بنابراین، در زمانى که در چندین کشور جهان، یک چهارم جمعیت در شهرها تمرکز دارند، در ایران، جمعیت شهرى بیشتر از ۱۲ درصد کل جمعیت نیست.»[2] با وجود این، او به طرز عجیبى بدون هیچ استدلال منطقى، نتیجه مى‌گیرد که جمعیت ایران در[3] سال ۱۹۱۰ در حدود ۱۰ میلیون نفر بوده است. با حساب و کتاب او، جمعیت شهرى ایران در سال ۱۹۱۰ حداقل ۲ میلیون نفر بوده است؛ بدین معنا که ۸۰ شهر باقیمانده حداقل جمعیتى برابر با ۸۰۰ هزار نفر داشته‌اند. علاوه بر این، مى‌دانیم برخى از به اصطلاح روستاهاى مورد اشارۀ سوبوتسینسکى واقعاً شهرهاى کوچکى با ۱۰ هزار نفر جمعیت یا بیشتر بودند. یکى از اینها «روستاى» تفت بود. سوبوتسینسکى توضیح مى‌دهد: «اکثر روستاها چند خانوار بیشتر ندارند، هر چند گاه روستاهاى بزرگى هم مى‌توان پیدا کرد، مثلاً تفت (در نزدیکى یزد) که نزدیک به ۱۰ هزار نفر مرد و زن در آن زندگى مى‌کنند.» اگر همان نسبت ۱۲ درصد را براى جمعیت شهرى ایران در نظر بگیریم، با توجه به اینکه سوبوتسینسکى جمعیت شهرى ایران را ۲ میلیون نفر عنوان کرده است، به رقم بسیار محافظه‌کارانۀ ۱۶/۷ میلیون نفر در سال ۱۹۱۰ مى‌رسیم، که تقریباً با ۱۷ میلیون نفرى که در گزارش وزیرمختار آمریکا در ایران آمده همخوانى دارد.

نحوۀ تلاش مورخان انگلیسى براى «ثابت کردن» این نکته که جمعیت ایران در سال ۱۹۱۰ در حدود ۱۰ میلیون نفر بوده است، نشان مى‌دهد که انگلیسى‌ها حاضرند براى تحریف آمار جمعیت ایران تا کجا پیش بروند. جولیان باریر در مقاله‌اى که در سال ۱۹۶۸ منتشر ساخت، ابتدا دو برآورد از جمعیت ایران در دورۀ ۱۹۰۰ تا ۱۹۶۶ ارایه مى‌دهد.[4]

اولین برآورد او برگرفته از یافته‌هاى مهدى امانى، استاد جمعیت‌شناسى دانشگاه تهران، است که به روش «پس‌روى معکوس» محاسبه شده است. نقطه شروع محاسبات سرشمارى جمعیت سال ۱۹۵۶ (۱۸.۹۷ میلیون نفر) است. براى دورۀ ۱۹۰۰ تا ۱۹۵۶، سه مقطع مجزا با نرخ رشد جمعیت سالیانۀ متفاوت فرض شده است: ۱۹۲۵-۱۹۰۰(۰.۲)، ۱۹۴۵-۱۹۲۶(۱.۵)، و ۱۹۵۶-۱۹۴۶(۲.۵). امانى با استفاده از روش «پیش‌بینى معکوس» و آمار مربوط به سال ۱۹۵۶ و ملحوظ کردن نرخ‌هاى متفاوت رشد جمعیت به مقاطع سه گانه به رقم ۱۰.۹۴ میلیون نفر در سال ۱۹۱۱ مى‌رسد. برآورد دوم با روش «میزان ثابت جمعیت» محاسبه شده است، که در آن شمار تخمینى موالید در دوره‌هاى پنج ساله، و امید به زندگى برابر با ۳۰ سال در نظر گرفته شده است. طبق این روش، جمعیت ایران در سال ۱۹۱۱ در حدود ۱۲.۱۹ بوده است. باریر سپس برآورد خود را[5] ارایه مى‌دهد که مدعى است «نزدیکترین رقم ممکن به حقیقت است.» برآورد او براى سال ۱۹۱۰ نزدیک به ۱۰.۶۶ میلیون نفر است که در سال ۱۹۱۴ به ۱۰.۸۹ میلیون نفر افزایش مى‌یابد. روش او براى محاسبۀ جمعیت «پیش‌بینى معکوس» است. با وجود این، او از ارقام «تعدیل شدۀ» سرشمارى سال ۱۹۵۶ (۲۰.۳۸ میلیون نفر) و نرخ‌هاى رشد فرضى متفاوت براى دوره‌هاى مختلف استفاده مى‌کند. مثلاً، باریر فرض مى‌گیرد که نرخ رشد جمعیت در سال‌هاى ۱۹۰۰ تا ۱۹۱۹ در حدود ۰.۷۵ در سال بوده، که به قول خودش «هم از لحاظ تاریخى و هم جمعیتى قابل قبول است.» دلیل اصلى او براى استفاده از نرخ فوق این است که «شیندلرِ سیاح چنین رقمى را براى سال‌هاى ۱۹۱۰-۱۸۷۵ ذکر کرده بود» که متعاقباً در کتابچه محرمانۀ سال ۱۹۱۹ وزارت امور خارجه دربارۀ ایران وارد شده است.

با وجود این، بسیار جالب‌توجه و روشنگر است که جولیان باریر در برآوردهایش از جمعیت ایران، که مدعى است «نزدیک‌ترین رقم ممکن به حقیقت است،» هیچ اشاره‌اى به قحطى بزرگ سال‌هاى ۱۹۱۹-۱۹۱۷ نمى‌کند. او حتى ذکرى از آن نمى‌کند: به نظر مى‌رسد که این نویسنده هیچ اطلاعى از این واقعه ندارد. علاوه بر این، کاملاً روشن است که وزارت امور خارجه انگلیس در «کتابچۀ» سال ۱۹۱۹ دربارۀ ایران سعى کرده بود تا قحطى بزرگ ۱۹۱۹-۱۹۱۷ را لاپوشانى کند. بنابراین مسلّم است که هیچ اشاره‌اى به قحطى بزرگ در آن نشده باشد، چون اگر شده بود، حتماً در محاسبات باریر در نظر گرفته مى‌شد. والاس اسمیت مورى، کاردار آمریکا، معتقد است که این قحطى موجب مرگ یک‌سومِ جمعیت ایران شد. حتى منابع انگلیسى نظیر ژنرال دنسترویل، سرگرد دانوهو، و ژنرال سایکس نیز نوشته‌اند که این قحطى جان بسیارى از ایرانى‌ها را گرفت. با وجود این، «کتابچۀ» محرمانه وزارت خارجه انگلیس آشکارا مطلبى دربارۀ این قحطى ندارد. به همین ترتیب، در «گزارش وضعیت» بسیار محرمانه‌اى دربارۀ ایران که به امضاى لُرد کرزن رسیده است - و در جاى خود سند بسیار جالب توجهى است، زیرا در آن صریحاً به دولت آمریکا هشدار داده شده است که «ایران از منظر منافع بریتانیا بیشترین اهمیت را دارد» - نیز هیچ اشاره‌اى به قحطى وجود ندارد. غفلت از قحطى بزرگ سال‌هاى ۱۹۱۹-۱۹۱۷ و عدم اشاره به آن در محاسبات باریر[6]کافیست تا برآوردهاى ظاهراً علمى‌اش از جمعیت ایران در سال‌هاى ۱۹۰۰ تا ۱۹۱۸ را بى‌اعتبار سازد. با وجود این، برآوردهاى او از سال‌هاى بعدى مفید است و با آمار و ارقام سفارت آمریکا همخوانى دارد. مثلاً باریر جمعیتى بالغ بر ۱۱ میلیون نفر را براى سال ۱۹۱۹ ذکر کرده است، و کالدول و سایکس جمعیت ایران در همین سال را ۱۰ میلیون نفر عنوان کرده‌اند؛[7]

رقم باریر براى سال ۱۹۳۰ بالغ بر ۱۲.۵ میلیون نفر است، و چارلز هارت، وزیرمختار وقت آمریکا، آن را ۱۳ میلیون نفر ذکر کرده است؛ و سرانجام اینکه طبق محاسبات باریر، جمعیت ایران در سال ۱۹۴۱ در حدود ۱۴.۸ میلیون نفر بوده که نزدیک به رقم ۱۵ میلیون نفرى است که لوئیس دریفوسِ پسر، وزیرمختار وقت آمریکا داده است.[8]

در پى جنگ جهانى اول اگرچه ایران اعلان بى‌طرفى کرده بود اما بیشترین لطمات را متحمل شد، چرا که کشورهاى متخاصم (انگلیس، روس و عثمانى) بى‌طرفى ایران را نقض کردند و خاک کشور را مورد هجوم قرار داده، بخشهاى وسیعى از کشور را به تصرف خود درآوردند. در این تهاجمات و تصرفات و در ادامه آن بروز قحطى، انگلستان بیشترین نقش را داشت. این کشور که تا پیش از انقلاب روسیه جنوب و غرب کشور را به تصرف درآورده بود پس از آن بر پیشروى‌هاى خود افزود؛ چرا که هم امریکا به نفع او و متحدانش (متفقین) وارد جنگ جهانى شده بود و هم به دلیل خارج شدن بغداد از دست عثمانى‌ها موفقیت‌هایى در بین النهرین به دست آورده بود. ازاین‌رو توانست تمام خاک ایران را تصرف نماید.

 

 

با فرض اینکه جمعیت ایران در سال ۱۹۱۰ بالغ بر ۱۷ میلیون نفر، و نرخ رشد جمعیت آن ۳.۵ درصد بوده باشد، جمعیت ایران در سال ۱۹۱۹ باید ۲۳ میلیون نفر مى‌بود، ولى جمعیتى که کالدول گزارش مى‌کند فقط ۱۰ میلیون نفر است، و برآورد باریر نیز آن را ۱۱ میلیون نفر عنوان مى‌کند، بدین معنى که احتمالاً ۱۲ تا ۱۳ میلیون نفر یا ۶۰ درصد جمعیت ایران نیست و نابود شدند. حتى با فرض ۲ درصد نرخ رشد سالیانه براى جمعیت در سال‌هاى ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۹، که مسلماً بر طبق شواهد تجربى نرخ موجهى نیست، جمعیت ایران در سال ۱۹۱۹ حداقل باید ۲۰ میلیون نفر مى‌بود، یعنى دو برابر آمار گزارش شده از سوى کالدول و باریر. بنابراین کاملاً واضح است که بین ۱۰ تا ۱۳ میلیون نفر ایرانى به علت گرسنگى و بیمارى جان باختند.

کاهش جمعیت تهران روشنگرترین و مهم‌ترین شاخص قربانیان قحطى است. چنانکه قبلاً اشاره شد، جمعیت تهران حداقل ۵۰۰ هزار نفر بود. طبق گزارش کالدول، جمعیت تهران در سال ۱۹۲۰ بالغ بر ۲۰۰ هزار نفر مى‌شد، که باز هم نشان از کاهش ۶۰ درصدى دارد؛ میلسپو جمعیت تهران را در سال ۱۹۲۵ در حدود ۲۵۰ هزار نفر ذکر کرده است، در حالى که رابرت دبلیو. ایمبرى، نایب‌کنسول آمریکا، حتى به رقمى کمتر قایل است: او جمعیت تهران را در سال ۱۹۲۴ صدوپنجاه هزار نفر مى‌داند.[12] یکى دیگر از شاخص‌هاى تلفات قحطى کمبود واقعى نیروى کار در مناطق روستایى و تأثیر آن بر صنعت فرش‌بافى ایران است.[13] قحطى سال‌هاى ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ در ایران یکى از بزرگترین قحطى‌هاى تاریخ، و بدون شک بزرگترین فاجعۀ تاریخ ایران است. مسلماً درکِ تاریخ ایرانِ بعد از جنگ بزرگ بدون آگاهى از این قحطى بدرستى قابل فهم نخواهد بود. یافتن فجایع تاریخى دیگرى که با قحطى بزرگ ایران برابرى کند بسیار دشوار است. در این میان یک نکته بدیهى است، و آن اینکه ایرانِ «بى‌طرف» بزرگترین قربانى جنگ جهانى اول بود. تلفاتِ هیچیک از کشورهاى متخاصم، چه از لحاظ نسبى و چه مطلق، با تلفات ایران حتى قابل مقایسه هم نبود.[14]

با اینکه جنگ تمام این منطقه را ویران کرده بود، بیشترین خسارات بر ایران تحمیل شد. در ایران ۹ تا ۱۱ میلیون انسان یا به تعبیر دیگر، نیمى از جمعیت کشور در اثر قحطى جان باختند.[15] شکى نیست که این قحطى، کار انگلستان را در تسلط بر ایران و حفظ کنترل آن در دهه‌هاى بعد تسهیل کرد. این قحطى، جامعه ایران را ویران کرد.[16]

چارلز هارت، وزیرمختار جدید امریکا در ایران، در گزارش کوتاه مورخ ۳ مى ۱۹۳۰ مى‌نویسد: «احتراماً به اطلاع مى‌رساند که فیروز میرزا، وزیر سابق مالیه ایران، در اول مى به اتهام رشوه‌خوارى به انفصال از تمام مناصب دولتى، چهار ماه حبس تأدیبى و پرداخت ۵۸۰۸ تومان جریمه نقدى، که مى‌گویند سه برابر مبلغى است که به طور غیرقانونى دریافت کرده، محکوم شد.»[17] فیروز و صارم‌الدوله هر دو در ۷ ژوئن ۱۹۳۰ آزاد شدند. هارت در مورد آزادى صارم‌الدوله در گزارش ۱۷ ژوئن ۱۹۳۰ خود مى‌نویسد: «شایع شده است که یک یا دو هفته پیش مستوفى توانست صارم‌الدوله را که از بستگان سببى اوست و به همراه فیروز و وثوق قرارداد ۱۹۱۹ را تنظیم کرده بودند از حبس دربیاورد.»[18] البته هیچوقت دست از سر فیروز برنداشتند. گزارش هارت در ۱۱ جولاى ۱۹۳۱، یعنى بیش از یک سال پس از آزادى فیروز، از این قرار است: «احتراماً به اطلاع مى‌رساند که یکى از روزنامه‌هاى تهران به نام کوشش دربارۀ قضیه فیروز مقاله‌اى منتشر ساخته که از محتواى آن استنباط مى‌شود که فرق روى کار بودن فیروز در اداره ارزاق و انفصال او از تمام مناصب دولتى مازاد گندم است و نه کمبود آن. البته این روزنامه نامى از شاهزاده فیروز نبرده است، ولى طى اظهاراتى درباره درخواست یک شرکت خارجى مبنى بر صادرات ۵۰/۰۰۰ بوشل گندم ایران به آلمان نوشته است: «از زمانى که امور ارزاق به نظم و قاعده درآمده است، متوجه شده‌ایم که تولید ما چندین برابر بیشتر از مصرفمان است، و اینکه این میزان اضافى یا فاسد مى‌شود و یا به هدر مى‌رود...» کوشش در ادامه مى‌نویسد: «شرایط آشفته ارزاق در سالهاى گذشته، و شرایط اسفناک آن در دوران قحطى [قحطى سال‌هاى ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹]، همه را به این نتیجه رسانده بود که تولید غله در ایران کفاف مصرف داخلى را نمى‌دهد.»» این روزنامه مى‌افزاید: «بدیهى است که خشکسالى و قحطى در هر کشورى ممکن است رخ دهد، و اگر ایران در گذشته دچار این بلایا شده، به این دلیل نیست که نمى‌تواند براى برآوردن نیازهاى داخلى‌اش گندم کافى تولید کند.» در مورد فیروز چنین مى‌خوانیم: «شاهزاده فیروز که ریاست اداره ارزاق را داشت و محکوم به اختلاس شد، هم اکنون در باغ دورافتاده‌اش در فرمانیه، در هشت مایلى شمال شرق تهران زندگى مى‌کند، و به ندرت در خیابان‌ها دیده مى‌شود. در هیچیک از مراسم عمومى شرکت نمى‌کند و ظاهراً تبعید از میان مردم را به عنوان چیزى که انتظارش مى‌رفت پذیرفته است؛ اگر چه هرگز خود را مستحق این مجازات نمى‌داند.»[19] انگرت در ۱۵ ژانویه ۱۹۳۸ طى تلگرامى قتل فیروز را گزارش مى‌کند: «بنابر اخبار یک منبع کاملاً موثق، شاهزاده فیروز، پسر بزرگ فرمانفرما، چند روز پیش به صورت مشکوکى به قتل رسید؛ این در حالى بود که او تحت نظر دولت قرار داشت. این حادثه منجر به حذف مردى شد که شاه همواره به توانایى‌اش حسادت مى‌کرد و از نفوذ بالقوه‌اش هراس داشت.»[20][21]

نتیجه

از آنچه آمد بر نقش استعمار انگلیس در قحطی بزرگ ایران بیان داشته است. انگلیس همواره در اوایل قرن 18 تا اوایل قرن 20 میلادی ایران را به عنوان حیاط خلوت خود می پنداشت و همواره در امور داخلی ایران من جمله سیاست و اقتصاد و فرهنگ و مذهب فعالیت های  را در جهت عقب نگه داشتن ملت ایران در این دوره داشت و این قحطی هم در جهت کاهش جمعیت ایران بود که در این اسناد به آن اشاره گشته است. پس می توان نتیجه گرفت که این دولت جهت نگاه اش به ملت ها همواره استعماری بوده و برای این نگاه اش هر چیزی را هزینه می کند.

 

 


[1]  شوستر، دبلیو. مورگان. خفقان ایران. نیویورک، انتشارات سنچرى، ۱۹۱۲. فصل نهم.

[2]  سوبوتسینسکى، ل. اى. Persiya: Statistiko-ekonomomichskii ocherk ، (سن پترزبورگ، ۱۹۱۳) صص ۱۱-۱۸. در چارلز عیسوى (ویراستار)، تاریخ اقتصادى ایران، ۱۸۰۰-۱۹۱۴. شیکاگو: انتشارات دانشگاه شیکاگو، ۱۹۷۱. صص ۳۳-۳۵.

[3] مجد، محمدقلی، انگلیس و اشغال ایران در جنگ جهانی اول، صفحه: ۵۳۸، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى‌، تهران - ایران، 1390 ه.ش.

[4]  باریر، جولیان. «اشاره‌اى دربارۀ جمعیت ایران، ۱۹۰۰-۱۹۶۶.» نشریۀ مطالعات جمعیتى، ج ۲۲، ش. ۲، جولاى ۱۹۶۸، صص ۲۷۳-۲۷۹.

[5] مجد، محمدقلی، انگلیس و اشغال ایران در جنگ جهانی اول، صفحه: ۵۳۹، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى‌، تهران - ایران، 1390 ه.ش.

[6] مجد، محمدقلی، انگلیس و اشغال ایران در جنگ جهانی اول، صفحه: ۵۴۰، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى‌، تهران - ایران، 1390 ه.ش.

[7]  کالدول، گزارش سه ماهانۀ شماره ۷ (۸۹۱.۰۰/۱۱۵۷)، مورخ ۱۰ آوریل ۱۹۲۰؛ سایکس، تاریخ ایران، ج ۱، ص ۱۳.

[8] مجد، محمدقلی، انگلیس و اشغال ایران در جنگ جهانی اول، صفحه: ۵۴۱، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى‌، تهران - ایران، 1390 ه.ش.

[9] فراهانی، حسن، روز شمار تاریخ معاصر ایران، جلد: ۲، صفحه: ۶۱۴، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى‌، تهران - ایران، 1385 ه.ش.

[10] فراهانی، حسن، روز شمار تاریخ معاصر ایران، جلد: ۲، صفحه: ۶۱۴، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى‌، تهران - ایران، 1385 ه.ش.

[11] فراهانی، حسن، روز شمار تاریخ معاصر ایران، جلد: ۲، صفحه: ۶۱۳، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى‌، تهران - ایران، 1385 ه.ش.

[12]  ایمبرى، گزارش شمارۀ ۵۷ (۸۹۱.۰۰/۱۲۹۷)، مورخ ۱۴ جولاى ۱۹۲۴. طبق گزارش ایمبرى، نایب‌کنسول آمریکا، جمعیت تهران در حدود ۱۵۰ نفر بود، که نزدیک به ۳۰ هزار نفر از آنها در تشییع جنازۀ میرزاده عشقى، شاعر و مدیر روزنامۀ ضدانگلیسى و راهپیمایى‌هاى متعاقب آن شرکت کردند.

[13]  کالدول، گزارش سه ماهانۀ شمارۀ ۵ (۸۹۱.۰۰/۱۱۴۷)، مورخ ۱ اکتبر ۱۹۱۹. او مى‌نویسد: «ایران هیچ تولید صنعتى دیگرى بجز فرش ندارد.» در نتیجۀ قحطى، نیروى کار چنان نایاب شده بود که کارگران ایرانى «بالاترین دستمزدها را در جهان مى‌گرفتند.» او اضافه مى‌کند: «غالباً اشاره مى‌شود که، با در نظر گرفتن بازده، کارگر ایرانى بالاترین دستمزد را در جهان دارد. مثلاً یک کارگر ایرانى به طور متوسط شاید تا ۴ قران در روز دستمزد بگیرد. با توجه به نرخ برابرى کنونى ارز این مبلغ مساوى است با ۷۵ سنت طلا. یک کارگر عادى آمریکایى نیز براى دریافت متوسط دستمزدى به همین مبلغ حداقل شش برابر یک ایرانى کار مى‌کند، بنابراین هزینۀ دستمزد یک کارگر ایرانى در آمریکا روزانه چهار دلار و پنجاه سنت خواهد بود.»

[14] مجد، محمدقلی، انگلیس و اشغال ایران در جنگ جهانی اول، صفحه: ۵۴۵، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى‌، تهران - ایران، 1390 ه.ش.

[15]  محمدقلى مجد، قحطى بزرگ، ترجمه محمد کریمى، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، ۱۳۸۷.

[16] مجد، محمدقلی، از قاجار به پهلوی؛ 1309-1298 بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا، صفحه: ۲۰، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى‌، تهران - ایران، 1389 ه.ش.

[17]  گزارش هارت، شماره ۷۷، ۲۱۷/۸۹۱.۰۰۲، مورخ ۳ مى ۱۹۳۰.

[18]  گزارش هارت، شماره ۱۰۴، ۲۲۰/۸۹۱.۰۰۲، مورخ ۱۷ ژوئن ۱۹۳۰.

[19]  گزارش هارت، شماره ۷۲۲، ۴/۶۹۱.۶۲۱۷، مورخ ۱۱ جولاى ۱۹۳۱.

[20]  تلگرام انگرت، ۱۶۶۸/۸۹۱.۰۰، مورخ ۱۵ ژانویه ۱۹۳۸.

[21] مجد، محمدقلی، از قاجار به پهلوی؛ 1309-1298 بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا، صفحه: ۶۴۵، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى‌، تهران - ایران، 1389 ه.ش.

 

  

تأمین نیازهاى خوراکى سربازان تحت فرمان انگلیس سبب شد تا اینان دست به خرید غله در نواحى مختلف کشور بزنند درحالى‌که مى‌توانستند از هند تحت تسلط خود گندم، جو و دیگر غلات وارد کنند، اما به علت بهره‌مندى بیشتر از ظرفیت کشتیها، به این کار اقدام نکرده، از این سیاست که توانسته‌اند نیازهاى خود را به هر قیمت در داخل کشور ایران تأمین کنند خرسند بودند. انگلیسها همچنین براى تأمین نیازهاى مالى جنگ، ایران را در تنگنا قرار داده، این کشور را از درآمدهاى هنگفت نفت محروم کردند، هرچند که این همه تنگناى مالى نبود. به علت جنگ درآمدهاى گمرکى در جنوب و شمال که هریک در اختیار انگلیس و روس بود، کاهش یافته بود و دولت‌هاى روس و انگلیس هریک براى تأمین بخشى از منابع مالى خود برخلاف قراردادى که با ایران داشتند مبالغ کلانى را از درآمدهاى گمرکى برداشته و باقى را به ایران مى‌پرداختند. گفتنى است این پرداختها از طرف روسها پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ مسدود و از جانب انگلیسها نیز نامنظم انجام مى‌شد. مجموع این عوامل سبب شد تا قحطى و کمبود مواد غذایى که از پاییز ۱۹۱۶ آغاز شده بود در اوت ۱۹۱۷ (مرداد ۱۲۹۶) شدت بگیرد و سرانجام هم در ژانویه ۱۹۱۸ (دى ۱۲۹۶) به اوج خود برسد و مردم را بدانجا بکشاند که بر سر لاشه حیوانى به جان هم بیفتند یا آنان را به مردارخوارى بکشاند.

 

در بهار ۱۹۱۸ (بهار ۱۲۹۷) وبا، تیفوس و تیفوئید بر قحطى افزوده شد و مرگ‌ومیر را بیشتر کرد.

 

.روزنامه اتحاد، شم‍ ۲۸۳، ص۲.[9]

همان، شم‍ ۲۸۵، ص۲.

 

.روزنامه ایران، شم‍ ۱۳۰۲، ص ۲. آیت اللّه میرزا محمد اشراقى مشهور به ارباب قمى فرزند محمد تقى بیک قمى در ۱۲۷۶ قمرى در قم متولد شد. در اوان جوانى به تهران رفت و از عالمان وقت آنجا بهره‌هاى فراوان برد.

 

سپس به قصد ادامه تحصیل راهى نجف شد و از محضر استادان بزرگى چون آخوند خراسانى و میرزا حبیب اللّه رشتى و بزرگانى دیگر بهره برد تا به درجه اجتهاد نائل شد. سپس به قم بازگشت و عهده‌دار تدریس، اقامه جماعت و تبلیغ دین گردید. پیش از تأسیس حوزه علمیه قم به دست آیت اللّه شیخ عبد الکریم حائرى او در قم مرجعیت دینى داشت و ازاین‌رو در امور روزمره مردم دخیل بود تا آنجا که در پى جنگ اول جهانى و هجوم روسها در قم او تنها عالمى بود که براى آسایش مردم قم با روسها مذاکره و ظاهرا قراردادى مبنى بر حضور نیروهاى روسى در خارج شهر امضا کرد. پس از تأسیس حوزه علمیه قم او نیز در کنار شیخ عبد الکریم حائرى به تدریس و تربیت عالمان بسیارى کوشش کرد که برخى از آنان حاجى میرزا محمد فیض قمى، حاج شیخ عباس قمى، میرزا محمد کبیر قمى، شیخ حسن یونسى و بسیارى دیگر بودند. از کوشش‌هاى علمى دیگر او آثارى است که به رشته تحریر کشیده است. ارباب قمى سرانجام در دى‌ماه ۱۳۰۱ در قم درگذشت و در قبرستان شیخان دفن شد.

 

آقا میرزا محمد تقى اشراقى، آقا سعید اشراقى و آقا محسن اشراقى که همگى از عالمان دین بودند از جمله فرزندان ایشانند. (احمدیان، شیخان قم، صص۸۷-۸۲).[10]

انگلیس و مبارزه با قحطى

 

در پى درج مقاله‌اى در جریده عصر انقلاب با عنوان «سفید کردن سیاه» که در شماره ۱۰۶ این نشریه و در ۱۹ جمادى الاول ۱۳۴۱ منتشر شد سرپرسى لورن سفیر انگلیس در تهران نامه‌اى به قوام السلطنه ریاست وزراء نوشت و در آن قحطى سالهاى ۱۹۱۸-۱۹۱۷ را که به انگلیس نسبت داده شده بود تکذیب کرد.

 

در این مقاله انگلستان متهم شده بود که با جمع‌آورى غله موجبات این قحطى را به وجود آورد و زمانى که جمع‌آورى غله را ترک کرد قحطى هم مرتفع شد. لورن نوشت که دولت انگلیس کوششهاى چشمگیرى علیه قحطى کرد: براى قحطى‌زدگان فارس از هند آرد آورد، در تهران آشپزخانه‌اى براى فقرا نزدیک مریض‌خانه دولتى تأسیس کرد که روزى به سه هزار نفر غذا مى‌داد؛ ژنرال دانسترویل با آردى که از بغداد آورده بود در همدان روزانه به سه هزار نفر نان مى‌داد؛ در سفارت‌خانه نانوایى باز کرده بودیم و به مردم نان مى‌دادیم.

 

«خود دولت ایران چنین اقدامى را براى تخفیف عسرت فقرا ننموده و وقتى که در عوض اظهار امتنان نسبت به دولت دوستدار از طرف یکى از جراید طهران به آن دولت اتهام زده مى‌شود» نمى‌توانم اعتراض نکنم. لورن خواست با استفاده از قانون هیأت منصفه با این نشریه برخورد شود.[11]

تلفات جانى وحشتناک و مشاهدات پایانى

 

  

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی