فطرت و تربیت و کارکرد آنها در زندگی انسان
مقدمه
تربیت در زندگی بشر نقش اساسی دارد و حاصل فطرت او می باشد. پس روشن شدن این دو مفهوم یعنی فطرت و تربیت و تاثیر این دو مغهوم در زندگی و تمدن بشری قابل انکار نیست ، بلکه بسیار گسترده است.بنابراین باید در هر دو بعد به آگاهی رسید و در راه رسیدن به تربیت و فطرت خدایی که سرشت آدمی به آن وابستگی دارد تلاش و مساعی داشت. در این نوشتار به صورت اختصار در قالب توصیفی به این دو مفهوم پرداخته می شود.
تربیت
تربیت: پرورش در جهت رشد و کمال.
تربیت انسان: بعثت پیامبران، نزول کتابهاى آسمانى و تشریع شرایع و تکالیف، همه در راستاى تربیت انسان و هدایت او به صراط مستقیم عبودیت و نیل به هدف والاى خلقت، یعنى معرفت خداوند متعال و تخلّق به فضائل انسانى و دورى جستن از رذائل و خوى حیوانى است؛ چنانکه آیات و روایات متعدّدى بر این حقیقت تأکید دارند و اصولا فلسفه تشکیل حکومت دینى و نصب کارگزاران شایسته و صالح در رأس امور، تشریع فرائضى همچون امر به معروف و نهى از منکر و امر به معروف و نهى از منکر) و اهتمام دین به تعلیم و تعلّم، همان تربیت انسان به تربیت الهى و نیل او به قله بلند معرفت و عبودیت است.
تربیت فرزند: از وظایف مهم ولىّ کودک (--) کودک) نسبت به وى اهتمام به تربیت او است. مضمون بسیارى از روایات چنین است: بگذارید کودک تا شش یا هفت سالگى بازى کند، سپس به تعلیم و تربیت او همّت گمارده، خواندن، نوشتن، قرآن، نماز، حلال و حرام و معارف دینى را به او بیاموزید و چون به سنّ نه سالگى رسید اهتمام و تأکید بیشترى- بویژه در امر نماز- داشته باشید. همچنین فرزندانتان را با احادیث و سخنان ما آشنا سازید قبل از آنکه مرجئه (--) مرجئه) (فرقهاى منحرف از خط امامت) از شما پیشى گرفته، آنان را گمراه کنند.[1][2]
از وظایف مهم پدر و مادر نسبت به فرزند، تعلیم و تربیت او بر اساس تعالیم و اخلاق اسلامى است. در روایات متعدد به تعلیم خواندن و نوشتن، آموزش دادن قرآن، حلال و حرام و معارف دینى و واداشتن فرزند به انجام دادن فرایض و واجبات و تمرین دادن بر آنها امر شده است[3]
حفظ و تربیت طفل و پرستارى او، حضانت شرعا نوعى ولایت بر طفل و مجنون مىباشد از جهت تربیت و آنچه متعلق به مصلحت وى است از محافظت و در گهواره گذاردن و برداشتن از گهواره و سرمه کشیدن و روغن مالیدن و پاکیزه نمودن و شستن جامههاى او و غیر اینها آنچه مربوط به مصلحت وى باشد[4].[5]
برخى از آیات از فرزند با عظمت یاد مىکند و آن را مایه خیر دنیا و آخرت مىداند: المال و البنون زینة الحیوة الدنیا و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر أملًا (کهف، 46) یا این که فرزند را مایه روشنى چشم مىداند: هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرّة أعین. (فرقان، 74)
بر پایه این آیات انسان باید فرزند را پیشفرستى براى آخرت بداند و در تربیت او تلاش و کوشش کند نه این که آن را مایه فخر بر دیگران بداند تا در قیامت از آن گریزان باشد.[6][7]
در شیوه تربیت، هر گاه خواستید کسى را از کارى یا چیزى باز دارید، ابتداراههاى صحیح باز گذاشته شود و سپس مورد نهى اعلام شود. ابتدا فرمود: کلا منها رغدا حیث شئتما سپس فرمود: لا تقربا.[8][9]
و براى دانشمندان اخلاق، نظرى است که قابل دقّت و توجه مى باشد؛ مى گویند:
«تربیت عبارت است از: فنّ تشکیل عادت؛ و عادت براى بشر طبیعت ثانوى مى شود. معناى این جمله این است که: ساختمان روحى انسان، قابل انعطاف است و هر حالت جدیدى که به وى بدهند، صفت راسخه مى گردد».
واگر ما در کارهاى انبیاى بزرگ درست دقت کنیم و یا به تمامى پیشوایان دین در این مورد توجه نماییم مى بینیم که همه اینها به مسأله آزادى اراده، زیاد تکیه کرده اند؛ چون اصلاح بشر، بدون قبول آن غیرممکن خواهد بود.[10]
فطرت
فِطرت: سرشت.
فطرت از «فطر» و در لغت به معناى نوع و هیئتى از خلقت آمده است که خداوند بندگان را بر آن نوع و هیئت آفریده است. در فارسى از آن به سرشت و خمیر مایه تعبیر مىشود. در قرآن کریم این واژه به «اللَّه» اضافه شده است. مقصود از «فطرت اللَّه» آن است که انسان به گونهاى آفریده شده که اگر او را به حال خود واگذارند ایمان و دین و خدا را برمىگزیند؛ از این رو، در حدیثى معروف آمده است: «هرکس خود را شناخت، خدا را شناخته است». در حدیثى از امام رضا علیه السّلام «فطرت اللَّه» به توحید، نبوت و ولایت تفسیر شده است. در حدیثى دیگر از امام باقر علیه السّلام آمده است: «خداوند خلق را بر معرفت به ربوبیت خویش آفرید و اگر این گونه نبود، بندگان پاسخ این سؤال را نمىدانستند، آنگاه که از ایشان پرسیدند: پروردگار روزى دهندهشان چه کسى است». به همین دلیل، در برخى روایات، فطرت به اسلام تفسیر شده است.
در کلمات فقها نیز در بحث ارتداد، فطرت در معناى دین اسلام به کار رفته است. وقتى گفته مىشود مرتد فطرى، مقصود مرتدى است که بر آیین اسلام متولد شده است؛ بدین معنا که پدر و مادر یا یکى از آنان هنگام ولادت او مسلمان باشند که کودک نیز در دین تابع آنان است ارتداد).
در روایات، فطرت به «سنّت» نیز تفسیر شده است، مانند آنکه در روایتى پنج عمل، از جمله چیدن ناخن و گرفتن شارب از فطرت بر شمرده شده است.
در این روایت، فطرت به سنّت تفسیر شده است. برخى فطرت را در این جا به دین معنا کردهاند.[11]
انسان از یک سو اصل ثابت و نامتغیرى به نام فطرت دارد، از سوى دیگر از لحاظ بدن و امور بدنى در نشئه حرکت و تحوّل به سر مىبرد و همواره شرایط زیست او در دگرگونى و به تبع آن مصالح جوامع بشر همواره در تغیر است؛[12]
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّٰهِ الَّتِی فَطَرَ النّٰاسَ عَلَیْهٰا لاٰ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّٰهِ ذٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ.[13]
پس روى خود را به سوى دین یکتاپرستى فرادار، در حالى که از همۀ کیشها روى برتافته و حقگراى باشى، به همان فطرتى که خدا مردم را بر آن آفریده است. آفرینش خداى (فطرت الهى) را دگرگونى نیست، این است دین راست و استوار، ولى بیشتر مردم نمىدانند.
راهى که به انسان ارائه مىشود، راه فطرت است و دعوت به دینى قیّم که مطابق فطرت اوست؛ دعوت به اصولى محکم که مناسب سرشت اوست. این راه (راه فطرت) و این دین (دین قیّم) عین حقیقت است و از آنجا که حقیقت امرى منسلخ از زمان و مکان است، این راه حقیقى و اصول مناسب با آن باید راه و اصولى منسلخ از زمان و مکان باشد. راهى براى همۀ «نسلها» در همۀ «عصرها» و «مصرها». راهى قابل ارائه و سیر براى همه، در همه جا و در کلیّۀ ادوار. راهى «لا تبدّل» و «لا تغیّر» که لاٰ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّٰهِ.
«بنابراین انسان داراى فطرتى مخصوص به خویش است که او را به سوى سنّتى خاص در زندگى، هدایت مىکند و راهى معیّن دارد که به غایت و مقصدى مشخّص منتهى مىشود که راهى جز آن راه را نمىتواند در پیش گیرد و این معناى سخن خداوند است که: فِطْرَتَ اللّٰهِ الَّتِی فَطَرَ النّٰاسَ عَلَیْهٰا. و انسانى که در این مرتبه و نشئه زندگى مىکند، نوعى واحد است که سودها و زیانهایش نسبت به بنیسه و ساختمانى که از روح و بدن تشکیل شده است، سودها و زیانهاى یکسان و مشترکى است که در افراد مختلف اختلاف پیدا نمىکند.
پس انسان از این جهت که انسان است بیش از یک سعادت و یک شقاوت ندارد، و چون چنین است، لازم است که در مرحلۀ عمل تنها یک سنّت ثابت برایش مقرّر شود تا آن سنّت وى را به یک هدف ثابت هدایت کند؛ و باید این هادى همان فطرت و نوع خلقت باشد، و به همین جهت دنبال فِطْرَتَ اللّٰهِ الَّتِی فَطَرَ النّٰاسَ عَلَیْهٰا اضافه کرد که: لاٰ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّٰهِ.[14]
خداوند قیم مطلق است و نسبت به انسانها قیومیت تکوینى و تشریعى دارد، از این رو براى انسانها از درون و بیرون قیم قرار داده است؛ فطرت الهى قیم درون است و دین که شرح همان فطرت است قیم بیرونى است. در آیه فأقم وجهک للدّین حنیفا فطرت الله التى فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم (روم، 30) به هر دو قیم اشاره شده است. فطرت قیم کژى ندارد: الذى أحسن کل شىء خلقه (سجده، 7)، دین خدا نیز قیم و مستقیم است: الحمد لله الذى أنزل على عبده الکتاب و لم یجعل له عوجا* قیما .... (کهف، 1- 2)[15]
فطرت انسان، بر ایمان و پاکى استوار است و این انسان است که خود را تغییر مىدهد: یغیروا ما بأنفسهم.[16][17]
هدف از تربیت
هدف از تربیت در مورد انسان این است که او را به سوى آشکار ساختن لیاقت و شایستگىها و یا شکوفا کردن استعدادهایش هدایت نمود به جهت اینکه خداوند در نهاد او اسرار مهمى آفریده است و باید زیر نظر کارشناسان دلسوز و آگاه، آن چنان تربیت گردد تا حقائق پنهان در وجودش، آشکار شود.
هدف خداوند از آزمایش انسانها پرورش و تربیت است. این یک قانون کلى و سنت دائمى پروردگار است که براى شکوفا کردن استعدادهاى نهفته (و از قوه به فعل رساندن آنها) و در نتیجه پرورش دادن بندگان، آنان را مىآزماید؛ یعنى همان گونه که فولاد را براى استحکام بیشتر در کوره مىگذارند تا به اصطلاح آبدیده شود، آدمى را نیز در کوره حوادث سخت پرورش مىدهند تا مقاوم گردد.[18][19]
مثال: تمام خصوصیات میوه سیب، اعم از رنگ و مزه، بزرگى یا کوچکى، شکل و قیافهاش در ذات درخت آفریده شده است لیکن بدون رسیدگى سالم و آگاهانه باغبان، به مرحله ظهور نخواهد رسید.
انسان هم بوسیله مربیانى چون پیشوایان معصوم (ع) والدین آگاه و بصیر و یا معلمان و علماء و و ... باید تربیت شود تا گوهر وجودیش به مرحله ظهور نائل گردد نکاتى که در مورد تربیت او حائز اهمیت است شرایطى است که باید مربیانش داشته باشند.
1- آگاه بودن از اوضاع روحى انسان در تمام شرایط سنى، مخصوصاً در نوجوانى و جوانى، که از اهمیت عمدهاى برخوردار مىباشد، اگر مربى از علم و آگاهىهاى لازم در مورد تربیت شونده و کیفیت تربیت او، برخوردار نباشد هیچتوفیقى نصیب آنان نخواهد شد.
2- قدرت انجام وظائف تربیتى را داشته باشد تا اینکه بتواند در ادامه کارش حوصله و تحمل کافى را بکار گیرد، چون اگر صبر و حوصله لازم، در مربى نباشد برنامههایش را نمىتواند به طرز مطلوب پیاده کند و یا اینکه شرایط سنى او به ورز پیرى رسید و از جهت جسمى و یا فکرى به ضعف گراییده است که نمىتواند در تربیت فرزندان تحمل رنج دیر پذیرفتن سخنانش را داشته باشد و یا اینکه سن پیرى موجب فراموش کردن برنامههاى مهم و لازم تربیتى مىشود در هر حال، مربى باید در یک شرایط مطلوبى باشد تا در انجام وظائفش، با مانعى روبهرو نگردد.
3- مصلحت تربیت شونده هدف عمده مربى باشد چون اگر به سوى منفعت او توجه کنند که در حال حاضر مورد نیاز اوست و هیچ اعتنائى به صلاح وى نداشته باشند به طور یقین آینده خسارت بارى را براى او تدارک دیدهاند، گاهى ممکن است عواطف و احساسات پدرى و یا مادرى با اصول تربیت مخلوط شود و مانع بکارگیرى صحیح از فرمولهاى تربیتى گردد چون عواطف والدین آنها را از دور اندیشى در مورد سرنوشت نونهالانشان، باز مىدارد و فقط منفعت او را مورد توجه قرار مىدهند در این صورت نداسته دست به یک خیانت بزرگى، در حق کودکى که نسبت به زندگى و سعادت خودش، هیچ نوع آگاهى ندارد، اقدام نموده و او را در بدبختى و نابودى گرفتار مىکنند.[20]
فرق عادت و فطرت
در اینجا ممکن است این اشکال پیش آید که: این نداى درونى که شما ادعا مى کنید نداى فطرت است و در همه مردم وجود دارد، ممکن است ثمره تبلیغات محیط و معلول عادات و رسوم اجتماع باشد که در بشر به وجود آمده است.
ما براى جواب، از بیان استاد عظیم الشأن آیت الله العظمى آقاى مکارم- مد ظله العالى استفاده مى کنیم که در کتاب آفریدگار جهان چنین مى فرمایند:
عادات و رسوم عبارتند از آن امور متغیّر و ناپایدار که داراى اسباب و عوامل مختلفى مى باشند؛ بعضى از آنها مربوط به سیاست و برخى دیگر ناشى از اوضاع اقتصادى و بعضى مربوط به وضع جغرافیایى و مانند آن مى باشند زیرا اینها در تمام نقاط عالم به یک شکل نبوده اند. در میان ملتى نوعى لباس و یا غذا مطلوب است و همین لباس و غذا در میان عده دیگر متداول نمى باشد. اینها همان امور عادات بشرى مى باشند، به خلاف فطرت غریزى که از سرچشمه پایدار و لایتغیّر الهامات روحى و فطرى جوشیده و ساختمان جسمى روانى در آن تأثیر کامل داشته که گذشت زمانى و طول تاریخ و اختلاف ملل و جوامع، کمتر مى تواند آن را تغییر دهد. مثلًا علاقه مادر به فرزند یک امر فطرى است، به طورى که دخترک کوچک را تحت فرمان خود قرار مى دهد که یک فرزند خیالى و مصنوعى به نام «عروسک» براى خود درست کند و به او علاقه و عشق ورزد، و چون یک فرزند حقیقى او را دوست بدارد، او را ببوسد.
نگاهى به دنیاى درون انسان
آیا در درون هر انسانى یک وضعیت خاصى مطرح است که از خود او و دیگران مخفى است و آیا، براى خودش تعریف نگردیده است چه اگر روزى حادثه شیرینى، اعم از مال و ثروت و پست و مقام، به او روى آورد و بدان وابستگى پیدا نموده و به هر کارى دست مىزند، یا حادثه دردناکى اعم از بیمارى، فقر مالى و ... اگر رخ نشان دهد به تمام واقعیات بدبین شده، و همه چیز را در ارتباط با مهر و محبتهاى الهى فراموش کند؟
در هر صورت تعقیب و ردیابى، و پیدا کردن علت اصلى این حالت در انسانها یک موضوع ضرورى و حیات بخش خواهد بود، و چون اغلب مردم با چنین وضعیتى مواجه هستند و لذا قبل از داشتن امکانات زندگى خیلى زیبا و معقول و دوست داشتنى مىشوند اما وقتى که در ساحل علم و دانش، مال و ثروت، پست و مقام و ... قرار گرفتند به طور کامل گفتارهاى قبلى را فراموش مىکنند، آیا این مسأله قبل از ورود انسان به صحنه عمل برایش معلوم بود و میدانست که در هنگام رسیدن به خواستههایش و در دست گرفتن مال و ثروت، مقام و ریاست و ... حالتش تغییر پیدا مىکند و آن شخص معتدل و با انصافى که در حال حاضر از آن دم مىزند نخواهد بود؟
یا اینکه وى هرگز احتمال نمیداد که بعد از رسیدن به بخشى از خواستههایش، اخلاق و رفتارش عوض مىشود و با قیافهى جدیدى تظاهر پیدا مىکند ولى عوامل خاصى در این میان به صحنه مىآید و حالت جدیدى را در او پدید مىآورند؟
جواب: پاسخ روشن و مستدل براى چنین سؤالاتى که خیلى دقیق و حساس هستند، کاوشهاى عمیق و ظریفى را میطلبد به خاطر اینکه در غالب انسانها اعم از عالم و دانشمند، اهل دین و اطاعت کنندگان از دستورات الهى، فقیر و درماندگانى که اغلب گرفتاریها را در خود تجربه نموده یا اشخاصى که در ظلم و جنایتهاى هواپرستان روزگارش خاکستر شده و ... این حالت دوگانگى به روشنى مشاهده مىشود کسى که روزى در کنار علم و دانشش یک فرد ضعیف و ناتوان و غیر قابل شناخت بود و از چنین حالتى رنج و عذاب روحى مىکشید حالا که از محاصره آنها خلاص شده و در یک شهرت کامل به سر مىبرد اما چطور و چگونه وضع دیروزى خویش را، به کلى فراموش مىکند و براى خود قوانین جدیدى را مطرح مىسازد؟
مثلا: دیروز ملاقاتش با همگان یکسان بود و همه را با احترام قبول مىکرد ولىامروز خیلى فرق کرده، به همه اجازه ملاقات نمىدهد و با ارزیابىهاى خاص خودش در نورد دوستان و کسانیکه همیشه با او بودند رابطه برقرار مىکند و مطالبى از این قبیل، که بر همگان محسوس و مشهود است.
در مقام تحقیق و پژوهش از چنین وضعیت این نتیجه به دست مىآید حالت متضاد و دوگانه در انسان از عدم تعادل روحى و روانى وى حکایت مىکند زیرا اگر او از دوران کودکى به تربیت و پرورش سالمى توفیق پیدا مىکرد و با یک حالت ثابت در فراز و نشیبهاى زندگى ظاهر مىشد. و هیچ چیزى نمىتوانست او را متاثر ساخته و به حالات گوناگونى مبدل سازد.[21]
و نوازش کند. حال آیا گذشت تاریخ و یا عامل دیگر مى تواند این حسّ را در بشر بکشد و آن را دستخوش بازیچه هاى خود قرار دهد؟
ممکن است چنانکه گفته شد محیط تربیت و تبلیغات فاسد در پاره اى از موانع سبب مى شود که اثر فطرت براى مدتى کم شده و یا موقتاً از بین برود، مانند کشتن و یا زنده به گرو کردن دختران در زمان جاهلیت ولى با تغییر محیط و تبلیغات و القائات به زودى آن افکار انحرافى هم تغییر مى کند و بالاخره اثر خود را مى بخشد.
«همیشه انحراف از فطرت جنبه استثنایى، فوق العاده وضع پایدار و موقتى خواهد داشت».
در نتیجه روشن شد که دعا وسیله بین خالق و مخلوق، و از ابتداء خلقت بشر این وسیله مورد استفاده اش قرار گرفته چون که رسیدن به تمامى آرزوها در سایه ارتباط با خداى سبحان قرار داده شده است و لذا به دعا رو مى آورد و از همین راه به دو نتیجه مى رسد: یکى اینکه خواسته اش را به خدا عرضه مى دارد. دوم اینکه: از آن کارش که عبادت بزرگى است فایده مى برد.[22]
نتیجه
با توجه به آنچه در این نوشتار آمده است باید به مفهوم این دو یعنی فطرت و تربیت با دید اللهی نگریست چراکه این دو از خواستگاه ذاتی بشر در ارتباط به خداوند سرچشمه می گیرند. باید توجه داشت تریبت و فطرت دو مفهوم متغییر و ثابت هستند که یکی دیگری را کامل می کند و در مقابل عادت است. پس در نگرش به این مفاهیم کمال دقت را داشت و در زندگی خود را در مسیر فطرت اللهی قرار داد و در این مسر از تعالیم قرآن واهل بیت استفاده کرد تا به سعادت هر دوعالم رسید.
[1] . وسائل الشیعة 4/ 18 و 21/ 473- 478
[2] هاشمى شاهرودى، محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، 5جلد، موسسه دائرة المعارف فقه اسلامى بر مذهب اهل بیت علیهم السلام، مرکز پژوهشهاى فارسى الغدیر - ایران - قم، چاپ: 1، 1426 ه.ق.
[3] هاشمى شاهرودى، محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، 5جلد، موسسه دائرة المعارف فقه اسلامى بر مذهب اهل بیت علیهم السلام، مرکز پژوهشهاى فارسى الغدیر - ایران - قم، چاپ: 1، 1426 ه.ق.
[4] . شرح لمعه ج 2، ص 113، تذکرة الفقهاء ج 2 کتاب نکاح، مغنى المحتاج ج 3، ص 452، المغنى( ابن قدامه) ج 5، ص 454.
[5] جابرى عربلو، محسن، فرهنگ اصطلاحات فقه اسلامى، 1جلد، امیر کبیر - ایران - تهران، چاپ: 1، 1362 ه.ش.
[6] ( 3). تسنیم، ج 11، ص 199.
[7] دهقان، اکبر، تفسیر نسیم رحمت، 14جلد، موسسه انتشارات حرم - قم - ایران، چاپ: 2، 1392 ه.ش.
[8] ( 6). نور، ج 1، ص 95.
[9] دهقان، اکبر، تفسیر نسیم رحمت، 14جلد، موسسه انتشارات حرم - قم - ایران، چاپ: 2، 1392 ه.ش.
[10] فتاحى، حمید، نقش دعا در زندگى انسانها، 1جلد، نشر مرتضى - قم - ایران، چاپ: 1، 1371 ه.ش.
[11] هاشمى شاهرودى، محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، 5جلد، موسسه دائرة المعارف فقه اسلامى بر مذهب اهل بیت علیهم السلام، مرکز پژوهشهاى فارسى الغدیر - ایران - قم، چاپ: 1، 1426 ه.ق.
[12] دهقان، اکبر، تفسیر نسیم رحمت، 14جلد، موسسه انتشارات حرم - قم - ایران، چاپ: 2، 1392 ه.ش.
[13] قرآن، روم/ ۳۰.
[14] دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی «منطق عملی»، جلد: ۱، صفحه: ۵۵، دریا، تهران - ایران، 1383 ه.ش.
[15] دهقان، اکبر، تفسیر نسیم رحمت، 14جلد، موسسه انتشارات حرم - قم - ایران، چاپ: 2، 1392 ه.ش.
[16] ( 3). نور، ج 4، ص 344.
[18] ( 5). نمونه، ج 1، ص 527.
[19] دهقان، اکبر، تفسیر نسیم رحمت، 14جلد، موسسه انتشارات حرم - قم - ایران، چاپ: 2، 1392 ه.ش.
[20] فتاحى، حمید، با جوانان در ساحل خوشبختى، 1جلد، نشر الهادى - قم - ایران، چاپ: 1، 1419 ه.ق.
[21] فتاحى، حمید، پرورش روح یا ورود به عالم غیب، 1جلد، میرفتاح - قم - ایران، چاپ: 1، 1380 ه.ش.
[22] فتاحى، حمید، نقش دعا در زندگى انسانها، 1جلد، نشر مرتضى - قم - ایران، چاپ: 1، 1371 ه.ش.