برادران شرلی و حضور در دربار شاه عباس صفوی
مقدمه
یکی از مواردی که در تاریخ ایران به چشم می خورد حضور اروپاییان در ایران می باشد. اهداف آنها مختلف می باشد برخی برای سیاحت و گردشگری برخی برای امور سیاسی مانند سفارت از کشور خود برخی برای آموزش های مختلف علمی و نظامی و سایر امور در ایران حضور پیدا می کردند. دوران شاه عباس صفوی یکی از مقاطع حساس برای کشور ما بوده است که از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده است. حضور اروپاییان در این دوران چشمگیر بوده و برای امور مختلف خواستار حضور در دربار شاه عباس می بودند. در این میان برادران انگلیسی شرلی را می توان نام برد که به دربار شاه صفوی راه یافتند و مورد تفقد شاه عباس قرار گرفتند. در این نوشتار به برخی از اقدامات آنها در عرصه نظامی و سیاسی خواهیم پرداخت و با استفاده کتب تاریخی و رویکرد توصیفی می باشد.
اصلاحات نظامی و سیاسی
اصلاحات نظامى شاه عباس اول تنها اهمیت سازمانى و فنى نداشت بلکه واجد معناى سیاسى بود، زیرا در نتیجۀ این اصلاحات، نیرو و نفوذ قبایل چادرنشین قزلباش، که دعاوى و جنگهاى خانگى آنان، آنهمه موجب زحمت و نگرانى حکومت شاه شده بود، گرچه بالکل نابود نگشت ولى سخت بدان لطمه وارد آمد. ایجاد کادرهاى ارتش دایمى از اهمیت سپاهیان فئودالى کاست و نفوذ سیاسى بزرگان نظامى چادرنشین فئودالهاى قزلباش و دیگر ایلات ترک را ضعیف کرد.
ضمنا در عهد شاه عباس اول، حکومت مرکزى استحکام پذیرفت و اهمیت مأموران کشورى که اکثر ایرانى بودند فزونتر گشت.
از زمان شاه عباس اول، عنصر ایرانى در ادارۀ امور دولت وظیفۀ مهمترى را ایفا مىکرد، گرچه عنصر چادرنشین ترک نیز نقش مهمى بازى مىکرد؛ بخصوص در ارتش، زبان لشکریان دربار کماکان زبان ترکى (آذربایجانى) بود.
عناوین و القاب و مراتب نظامى دربارى نیز ترکى بود... شاه عباس پایتخت را به شهر اصفهان، در مرکز ایران منتقل کرد (۱۰۰۷ ه.) و این اقدام به اهمیت اقتصادى و سیاسى نواحى فارسنشین افزود.»[1]
پىیترو دلاواله، جهانگرد ایتالیایى، از قول شاه عباس چنین مىنویسد:
«شاه عباس گفت که: پادشاه باید زندگى سربازى داشته باشد و همیشه پیشاپیش سپاه خود حرکت کند تا بتواند بر هر مشکلى فائق آید و در هر کار کامیاب شود. هیچ پادشاهى نباید کاملا به وزیران و سرداران و امراى خویش متکى گردد؛ و شاهى که امور سلطنت و کشوردارى را به اینگونه اشخاص واگذارد، بدبخت خواهد شد، زیرا اینگونه مردم بیشتر در اندیشۀ منافع خویش و گرد کردن مال و تحصیل قدرت و راحتند و براى پیشرفت کار ولینعمت، دلسوزى نمىکنند. به همین سبب، من همۀ کارهاى مملکت را به میل و اراده و مسؤولیت شخص خود انجام مىدهم و حاضرم که یا جان خود را فدا کنم و یا بر دشمنان خویش فائق آیم.»[2]
سپاهیان قزلباش سواره به جنگ مىرفتند و اصولا در ارتش آن روزگار پیادهنظام مقام و موقعیت ممتازى نداشت. تا زمان شاه عباس، اسلحۀ سربازان بیشتر تیر و کمان و شمشیر و خنجر و تبرزین و سپر بود و استفاده از تفنگ را، که در سپاه عثمانى معمول بود، خلاف مردانگى و شجاعت مىشمردند؛ ولى شاه عباس که مردى واقعبین بود چنانکه گفتیم سربازان خود را به توپخانه و تفنگ مجهز کرد.[3]
قدرشناسى شاه عباس از افسران فداکار
قبل از شاه عباس، مرسوم بود که قسمت مهمى از اموال بزرگان دولت و سردارانى که در میدان جنگ کشته مىشدند، براى خزانۀ سلطنتى ضبط مىکردند. شاه عباس به این رسم ناپسند پایان داد و دارایى آنها را در اختیار فرزندانشان قرار داد؛ چنانکه در مورد اللّه وردیخان و دیگران این روش را اعمال کرد. یکى از افراد گمنامى که در سایۀ حسن تدبیر و کاردانى مورد محبت شاه - عباس قرار گرفته است، قرهچغان خان است. این مرد پس از آنکه چندین مأموریت خطیر و خطرناک را با مهارت و استادى انجام داد، به طرف اردبیل حرکت کرد.
شاه عباس با جمعى از بزرگان و سرداران ایران به استقبال وى شتافت و چون در بیرون شهر به او رسید، پیاده شد و به قرهچغان خان که به احترام وى از اسب خود فرود آمده بود، گفت: «آقا خان، تو براى من چنان فتح بزرگى کردهاى که بزرگتر از آن را از خداوند آرزو نکرده بودم. بیا بر اسب من بنشین تا من مثل شاطرى در رکاب تو حرکت کنم.» قرهچغان خان از سخنان شاه چندان متعجب و شرمسار شد که خود را به پایش انداخت و غلام و جاننثار وى شمرد و به عجز و لابه استدعا کرد که با چنین لطف خارق العاده، مسخرۀ خاص و عامش نفرماید، ولى شاه عباس نپذیرفت و او را مجبور کرد که بر اسبش بنشیند و همچنانکه گفته بود با تمام سرداران و رجال دولت، هفت قدم دنبال آن سردار پیاده رفت و پس از آن نیز او را به پاداش آن فتح بزرگ به فرمانروایى و امیر الامرایى سراسر آذربایجان منصوب کرد.[4][5]
همچنین محمد على بیگ که دهقان و چوپان ژندهپوشى بود، در پرتو محبت و تعلیمات شاه عباس، مقام و موقعیت مهمى کسب کرد. در عهد شاه صفى، جانشین شاه عباس نیز، او به سفارت به هندوستان رفت و سپس مسؤول خزانه گشت. چون بدخواهان از او سعایت کردند، شاه صفى بر آن شد که موجودى خزانه را بازدید کند، زیرا به شاه صفى گفته بودند شمشیرى که سلطان عثمانى براى شاه عباس به هدیه فرستاده بود، محمد على بیگ ربوده است؛ غافل از اینکه این شمشیر را شاه عباس شکسته و جواهرش را به مصرف دیگر رسانیده بود. شاه پس از اینکه در بازدید خزانه هرچیزى را به جاى خود یافت، بیخبر به خانۀ ناظر رفت و در آنجا هیچچیز فوق العادهاى نیافت زیرا اتاقها با نمدهاى سادۀ بیقیمت مفروش شده بود. «سرانجام شاه و همراهان به دهلیزى رسیدند و در آنجا نظر شاه به درى افتاد که با سه قفل بسته شده بود... از ناظر پرسید: که در این اتاق چه دارى که درش را با سه قفل بستهاى؟ در جواب گفت:... آنچه اعلیحضرت در این خانه دیدهاند به ذات مقدس ایشان تعلق دارد، ولى هرچه در این اتاق است از آن چاکر است... چون در باز شد در اتاق کوچک بىفرشى جز یک چوبدستى چوپانى و یک مشک کوچک و یک خورجین مندرس و یک نى که به سیخى آویخته بود و لباسى ژنده چیزى نیافتند؛ که یادگار دوران شبانى بود.[6]
شاه از شرافت او در شگفت شد و لباس شاهانه را از تن بیرون کرد و به ناظر پوشانید.»[7] شاه عباس پادشاهى دانشدوست و داناپرور بود و از اینرو دانشمندان بسیارى بنام او کتابهائى تألیف کردند و در روزگار او مورد استفاده بودند از آنجمله، بهاء الدین محمد عاملیست وى در ایران نشو و نما یافته بود و در علوم زمان خود از همگنان برترى داشته مدتى در اصفهان رتبۀ شیخ الاسلامى داشت آثارش حدود نود کتابست میلادش بسال ۹۵۳ هجرى در بعلبک شام و مرگش باصفهان بسال ۱۰۳۱ اتفاق افتاده و بعدا جنازهاش را بخراسان نزدیک قبر امام على بن موسى (ع) دفن کردند.[8]
شاه عباس ازبکان را دفع کرد، عثمانیها را از آذربایجان بیرون راند، و قدرت ایران را در قفقاز شرقى و خلیج فارس استوار کرد. در عهد وى استیلاى پرتغالیها بر سواحل خلیج فارس پایان یافت.
بین ایران و اروپا روابط سیاسى برقرار شد، و روابط تجارتى و فرهنگى افزایش یافت. از خارجیان معروف در ایران کاتن و برادران شرلى را مىتوان نام برد.
اتکاى صفویه در جنگ با عثمانیها و با ازبکان بر قواى قزلباش بود، که شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب اول را به منزلۀ مرشد خود مىدانستند، و از آنان اطاعت مىکردند. به تدریج قواى قزلباش در امور مملکت نفوذ یافتند، و به خیرهسرى و ستیزهجویى پرداختند. شاه عباس براى خنثى کردن نفوذ آنان، به تشکیل دادن قواى تازهاى به نام شاهسون پرداخت. همچنین، در ۱۵۹۸، با ورود برادران شرلى و ۲۶ تن از ملازمان ایشان (از جمله یک تن توپریز) به دربار ایران، اصلاحاتى در سازمان جنگى ایران به عمل آمد. با کمک آنان، ایرانیان جباخانهاى تأسیس کردند که قشون شاه عباس را به ۵۰۰ توپ و ۶۰۰۰۰ تفنگ مسلح کرد. همچنین قشون ایران به کمک آنان تجدید سازمان یافت. شاه عباس اول پایتخت ایران را از قزوین به اصفهان منتقل کرد (۱۰۰۰ ه. ق.)، و این شهر را با ابنیۀ مجللى مانند مسجد امام، کاخ چهلستون، سى و سه پل، پل خواجو، مدرسۀ چهارباغ، و غیره بیاراست. جلال و شکوه اصفهان، و استقبالى که در آنجا از خارجیان به عمل مىآمد، و تساهلى که نسبت به مسیحیان معمول مىگردید، بازرگانان و مبلغین اروپایى را به دربار شاه عباس جلب کرد. شاه عباس نسبت به هنرمندان، دانشمندان، و ادبا نیز عنایت مخصوص داشت.[9]
حضور براردان شرلی در ایران
برادران شرلى که نام کامل آنها سر آنتونى شرلى و رابرت شرلى است در سال ۱۵۹۸ م. که یازدهمین سال سلطنت شاه عباس (کبیر) بود به اتفاق یک هیئت ۲۵ نفرى از انگلیسها که عدهاى از نظامیان و متخصصین انگلیسى هم در میان آنها بودند از راه حلب و بغداد وارد قزوین پایتخت اولیۀ پادشاهان صفوى شدند. برادران شرلى را در واقع مىتوان پیشقراولان استعمار انگلیس در ایران نامید، زیرا مأموریت اصلى آنها در ایران این بود که از سویى آتش اختلافات بین ایران و عثمانى را بیشتر کرده و با تجهیز قواى شاه عباس دولت عثمانى را تحت فشار قرار دهند و از سوى دیگر با کسب امتیازاتى براى بازرگانان انگلیسى بازار این کشور را در اختیار خود بگیرند.
از برادران شرلى «سر آنتونى» برادر بزرگتر سیاستمدار چربزبان و محیلى بود که توانست به آسانى شاه عباس را تحت تأثیر خود قرار دهد و برادر کوچکتر رابرت که سابقۀ خدمات نظامى داشت، سازماندهى نیروى نظامى پادشاه صفوى را به عهده گرفت. در آن موقع نیروى نظامى ایران عبارت از
شصت هزار سوار قزلباش بود که به واحدهاى مختلف تقسیم شده و جز رئیس مربوطۀ خود از کس دیگرى فرمان نمىبردند. شاه عباس با مشورت و توصیه برادران شرلى نیروى تازهاى مرکب از ده هزار نفر سوارهنظام و دوازده هزار نفر پیادهنظام به وجود آورد که سربازان آن بیشتر از افراد گرجى و ارمنى که به دین اسلام مشرف شده بودند انتخاب شدند. این نیرو تحت فرماندهى مستقیم شاه عباس قرار گرفت و رابرت شرلى به کمک یک ریختهگر توپ که در میان همراهان او بود یک واحد توپخانه در نیروى نظامى جدید ایران بهوجود آورد و به تدریج با وارد کردن مقدارى تفنگ و وسایل توپخانه آن را تجهیز کرد.
درحالىکه رابرت شرلى نیروى نظامى جدید شاه عباس را براى او سازمان مىداد، سر آنتونى شرلى به پادشاه صفوى پیشنهاد کرد که هیئتى را براى برقرارى رابطه با کشورهاى اروپایى و ایجاد اتحادى به منظور جنگ با عثمانیها به اروپا بفرستد. شاه عباس این پیشنهاد را پذیرفت و در سال ۱۵۹۹ همزمان با انتقال پایتخت خود از قزوین به اصفهان یک هیئت چهل نفرى را به ریاست سر آنتونى و حسنعلى بیگ بیات از طریق روسیه به اروپا فرستاد. این هیئت سى و دو بار شتر هدایا نیز براى سلاطین اروپا همراه داشت.[10]
در مسکو از حسنعلى بیگ بیات و هیئت ایرانى همراه او به خوبى استقبال شد، ولى سر آنتونى شرلى و همراهان انگلیسى او را به دربار تزار راه ندادند و این موضوع باعث تکدر خاطر وى شد. حسنعلى بیگ بیات و سر آنتونى شرلى در سال ۱۶۰۰ از طریق دریا به آلمان رفتند و رودلف دوم امپراتور آلمان آنان را به گرمى پذیرفت، ولى در سفر به ایتالیا بین سر آنتونى شرلى و حسنعلى بیگ اختلاف افتاد و پاپ کلمان هشتم ناچار آنها را جداگانه به حضور پذیرفت. سر آنتونى شرلى در ژوئیه سال ۱۶۰۱ از رم به ونیز رفت و از مراجعت به ایران خوددارى نمود. دربارۀ علت خوددارى او از مراجعت به ایران دو روایت نقل شده است: بعضىها مىگویند او قسمتى از هدایاى گرانبهاى شاه عباس را به سلاطین اروپا فروخته و ثروت هنگفتى به دست آورده بود و برخى دیگر نوشتهاند که یکى از همراهان او نامههاى شاه عباس را به سلاطین اروپایى ربوده و در اختیار عثمانیها گذاشته بود و سر آنتونى شرلى پس از این واقعه از ترس جان به ایران مراجعت نکرد.
باوجود این رابرت شرلى که در جنگهاى شاه عباس با عثمانیها شجاعت زیادى به خرج داده و به سپهسالارى ارتش ایران رسیده بود، همچنان مورد توجه و محبت شاه عباس بود، به طورى که در اوایل سال ۱۶۰۸ شاه عباس او را به عنوان سفیر و نمایندۀ مخصوص خود روانۀ اروپا کرد. رابرت شرلى با لباس ایرانى و تاج قزلباش از طریق دریاى خزر عازم روسیه و سپس لهستان شد و در هردو کشور به گرمى مورد استقبال قرار گرفت. رابرت شرلى و همراهانش در بهار سال ۱۶۰۹ عازم آلمان شدند و رودلف دوم امپراتور آلمان به واسطۀ خدماتى که رابرت شرلى در جنگ با عثمانیها کرده بود او را به لقب کتب و مقام شوالیه مفتخر ساخت و نامهاى به عنوان جیمز اول پادشاه انگلستان نوشت که در آن از خدمات رابرت شرلى به مسیحیت تجلیل شده بود.
رابرت شرلى از آلمان به ایتالیا و در ملاقات با پاپ پل پنجم علاوه برنامۀ شاه عباس نامهاى از رودلف دوم پادشاه آلمان هم به وى تسلیم کرد. در نامۀ شاه عباس به پاپ از وى دعوت شده بود که پادشاهان مسیحى را به جنگ با عثمانیها ترغیب نماید و موجبات اتحاد آنها را با ایران در این جنگ فراهم سازد. پاپ پل پنجم نیز از رابرت شرى استقبال گرمى به عمل آورد، ولى مأموریت بعدى رابرت شرلى در اسپانیا با مشکلاتى مواجه شد و رابرت شرلى بیش از مدت پیشبینى شده در آن کشور ماند.
رابرت شرلى در آخرین مرحلۀ مأموریت اروپایى خود در اکتبر سال ۱۶۱۱ وارد انگلستان شد و به حضور جیمز اول پادشاه انگلستان بار یافت. رابرت شرلى که پانزده ماه پس از آن تاریخ در لندن اقامت داشت. در واقع اولین سفر سیاسى ایران در انگلستان خود یک نفر انگلیسى و تبعۀ انگلیس بود، و در تاریخ روابط دیپلماسى شاید چنین موضوعى سابقه و نظیر نداشته باشد!. رابرت شرلى به واسطۀ خدماتى که به انگلستان کرده بود از طرف جیمز اول پادشاه انگلیس به لقب شوالیه مفتخر گردید و از آن به بعد سر رابرت شرلى نامیده شد.[11]
نتیجه
از آنچه آوردیم این نکته برداشت می شود که شاه عباس صفوی نسبت به اصلاحات نظامی و سایر امور اهتمام ویژه ای داشت و از افراد مختلف و لو اروپایی در این عرصه بهره می برد. که نمونه آن براردان شرلی می باشد. آنها نقش بسزایی در تجهیز ارتش صفوی به سلاح های مدرن آن دوران و ارتباط سیاسی با دربارهای اروپایی داشتند و به عنوان سفیر در اروپا فعالیت های گسترده ای داشتند که نمونه های از فعالیت های آنها در این نوشتار آمده است. تاثیر حضور این افراد در ارتش و پیروزیهای آن قابل مشاهده است که برون کردن دول متخاصم آن دوران از ایالات ایران نمونه بارز آن می باشد.
[1] تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سدۀ هجدهم، پیشین، ج ۲، ص ۵۴۴ به بعد (به اختصار).
[2] زندگانى شاه عباس اول، پیشین، ج ۲، ص ۷۹
[3] راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، جلد: ۲، صفحه: ۳۹۸، امیر کبیر، تهران - ایران، 1354 ه.ش.
[4] همان، ص ۹۶.
[5] راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، جلد: ۲، صفحه: ۳۹۸، امیر کبیر، تهران - ایران، 1354 ه.ش.
[6] راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، جلد: ۲، صفحه: ۳۹۹، امیر کبیر، تهران - ایران، 1354 ه.ش.
[7] همان، ۱۰۴-۱۰۲.
[8] غفاری کاشانی، احمد بن محمد، تاریخ نگارستان، صفحه: ۳۶۵، کتابفروشی حافظ، تهران - ایران، 1404 ه.ق.
[9] قدیانی، عباس، فرهنگ جامع تاریخ ایران، جلد: ۲، صفحه: ۵۵۲، آرون، تهران - ایران، 1387 ه.ش.
[10] قدیانی، عباس، فرهنگ جامع تاریخ ایران، جلد: ۲، صفحه: ۵۲۱، آرون، تهران - ایران، 1387 ه.ش.
[11] قدیانی، عباس، فرهنگ جامع تاریخ ایران، جلد: ۲، صفحه: ۵۲۲، آرون، تهران - ایران، 1387 ه.ش.
- ۰۲/۰۳/۱۶