بخارا شهر علم و فرهنگ
چکیده
شناخت شهرهای جهان اسلام از ملزومات آگاهی از تمدن اسلامی می باشد لذا در این نوشتار سعی برآن شده است آشنای مختصری از شهر بخارا داده شود و از اسناد تاریخی در این مورد استفاده شده است.
واژگان کلیدی
بخارا،شهر،علم
مقدمه
شهرها از نهادهای تمدنی می باشند که تاثیر بسیاری بر فرهنگ و علم یک منطقه دارند.ظهور مساجد و دانشسراها در این شهرها محلی برای تفقه برای دین و آگاهی و تفکر بر علوم مختلف فراهم کرده است. دراین میان شهر بخارا از این شهرا می باشد که در این نوشتار شرحی کوتاه بر برخی از ابنیه و موقعیت جغرافیای آن داده می شود.
بلاذرى گوید: خراسان چهار جزء است. جزء نخستین ایرانشهر است، و آن نیشابور است و قهستان و طبسین و هرات و بوشنج و بادغیس و طوس- که نام آن طابران است. جزء دوم، مرو شاهجان است و سرخس و نسا و باورد و مرورود و طالقان و خوارزم و زم و آمل- و این دو بر ساحل نهر بلخاند- و بخارا. جزء سوم، که در طرف باخترى نهر است و تا نهر هشت فرسنگ فاصله دارد، فاریاب است و جوزجان و طخارستان (تخارستان) علیا- و آن طالقان است- و ختل- و آن وخش است- و قوادیان، و خست و اندرابه، و بامیان، و بغلان، و والج- و این شهر مزاحم بن بسطام است- و روستاى بنک، و بدخشان- و این و رودگاه مردم است به تبت- و اندرابه، راه ورود مردمان است به کابل- و ترمد- و آن در خاور بلخ است- و چغانیان و زم و طخارستان سفلى و خلم و سمنجان. جزء چهارم ما وراء النهر است و چاچ، و طراربند، و سغد- و آن کس (کش) است- و نسف (نخشب) و روبستان، و اسروشنه، و سنام- دهکده مقنع- و فرغانه، و شم، و سمرقند، و ابارکت و بناکت و ترک.
بخارا و کوهها و چشمهساران و نهرهایش دورتر از جیحون و در شمال آن جاى دارند. هر رودى که از خاور و باختر آید در جیحون ریزد. جیحون برود تا از میان خوارزم بگذرد و در دریاى خراسان ریزد، تا به چین شود. از بلخ تا جیحون دوازده فرسنگ است. در سوى راست جیحون خوره ختل و نهر ضرغام نهاده است. و در سوى چپ مرو و خوارزم است و نام آن بیل است. این همان دو ساحلى است که جیحون از میانشان بگذرد. نهر بلخ از آنجا برود تا به ترمد رسد و به با روى آن خورد و از کناره راه چغانیان به شهر نزدیک شود.
فتح بخارا و سمرقند
قتیبة بن مسلم باهلى از سوى حجاج فرماندار خراسان بود، حجاج براى او نوشت که از نهر بلخ بگذرد و سرزمینهاى آن سو را بگشاید. قتیبه آماده شد و در بیابان میان مرو و آمویه که ریگزار و داراى بوتههاى گز بود شروع به پیشروى کرد و چون به آمویه رسید از رودخانه عبور کرد و بسوى بخارا رفت.
شهریار آن سرزمینها" چول" نام داشت و بر تمام سرزمینهاى ما وراء النهر حاکم بود، او براى جنگ باستقبال قتیبه آمد و چون جنگ در گرفت قتیبه او را شکست داد و او به سوى چغانیان گریخت. قتیبه بر بخارا دست یافت و آنرا در اختیار خود گرفت و مردى را بر آن گماشت و خود آهنگ ناحیه سغد کرد.
ذکر اسامى بخارا
احمد بن محمد (بن) نصر[1] گوید که نامهاى بخارا بسیار است و در کتاب خویش نیمجکت[2] آورده است. و باز در جاى[3] دیگر دیدم بومسکت[4] آورده است. و به جاى دیگر به تازى نبشته[5] است مدینة الصفریه یعنى شارستان روئین[6]. و به جاى دیگر به تازى مدینة التجار یعنى شهر بازرگانان. و نام بخارا از آن همه[7] معروفتر است. و هیچ شهرى خراسان را[8] چندین نام نیست و به حدیثى نام بخارا فاخره آمده است. و خواجه امام زاهد واعظ محمد بن على النوجابادى حدیثى روایت کرده است از سلمان فارسى رضى اللّه عنه که او گفت رسول صلى اللّه علیه و سلم[9] فرمود که: جبرئیل صلوات اللّه علیه گفت[10] به زمین مشرق بقعهاى است که آن را خراسان گویند. سه شهر از این خراسان روز قیامت آراسته بیارند به یاقوت[11] سرخ و مرجان، و نورى[12] از ایشان مىبرآید[13] ، و گرد بر گرد این شهرها فرشتگان بسیار باشند، تسبیح و تحمید و تکبیر مىآرند، این شهرها را بر عرصات[14] آرند به عز[15] و ناز، چون عروسى که به خانۀ شویش برند. و هر شهرى را از این شهرها هفتاد هزار علم بود، در زیر هر علمى هفتاد هزار شهید بود، و به شفاعت هر شهیدى هفتاد هزار موحد پارسى گوى نجات یابند[16]. و به هر طرفى[17] از این شهرها از راست و از چپ[18] ، و از پیش (و از پس) ده روزه راه بود که همه شهید باشند[19].
(حضرت) رسول[20] صلى اللّه علیه و سلم گفت یا جبرئیل[21] نام این شهرها بگوى. جبرئیل علیه السلام گفت نام[22] یکى از این شهرها را به تازى[23] قاسمیه خوانند. (و به پارسى بیشکرد[24].) دوم را (به تازى) سمران خوانند و به پارسى[25] سمرقند. سیوم را به تازى[26] فاخره خوانند (و به پارسى بخارا، رسول صلى اللّه علیه و سلم گفت یا جبرئیل چرا فاخره خوانند). گفت از بهر آنکه بخارا روز قیامت بر همه شهرها فخر کند به بسیارى[27] شهید. رسول صلى اللّه علیه و سلم[28] فرمود:اللّهمّ بارک فى فاخرة و طهّر قلوبهم بالتقوى[29] و زکّ[30] اعمالهم و اجعلها رحیما فى امّتى. و از بهر[31] این معنى است که بر رحم[32] دلى بخاریان از مشرق تا مغرب گواهى مىدهند و به اعتقاد و پاکى ایشان[33].[34]
ذکر بناى ارگ بخارا و از عجایب[35] آن
احمد بن محمد بن نصر گوید که: ابو الحسن نیشابورى در خزاین العلوم آورده است که [36](سبب) بناى قهندز بخارا یعنى حصارک ارگ[37] بخارا آن بود که سیاوش بن کیکاوس از پدر خویش بگریخت، و از جیحون بگذشت، و نزدیک افراسیاب آمد. افراسیاب او را بنواخت و دختر خویش را به زنى[38] به وى داد. (و بعضى[39] گفتهاند که جملۀ[40] ملک خویش [را] به وى داد[41]). سیاوش خواست که از وى اثرى ماند در این ولایت، از بهر آنکه این ولایت او را عاریتى بود[42]. پس وى این حصار بخارا بنا کرد و بیشتر آنجا مىبود. و میان[43] وى و افراسیاب بدگوئى کردند، و افراسیاب[44] او را بکشت. و هم در این حصار بدان موضع که از در شرقى اندر آئى [45](اندرون در کاه فروشان، و) آن را دروازۀ غوریان خوانند او را آنجا دفن کردند. و مغان بخارا بدین سبب آنجاى را عزیز دارند. و هر سالى[46] هر مردى آنجا یکى خروس برد و بکشد[47] پیش از بر آمدن آفتاب[48] روز نوروز.
و مردمان بخارا را در کشتن سیاوش نوحههاست، چنانکه در همۀ ولایتها معروف است. و مطربان آن را سرود ساختهاند، و مىگویند و قوّالان آن را گریستن مغان خوانند. و این سخن زیادت از سه هزار سال است، پس این حصار را بدین روایت وى بنا کرده است. و بعضى گفتهاند افراسیاب بنا کرده است، و این حصار ویران گشت، و سالها ویران بماند[49] ، چون بیدون بخار (خدات) به ملک[50] نشست، شوى آن خاتون بود[51] که یاد کردیم. و پدر طغشاده [بود]، کس فرستاد و این حصار را آبادان[52] کرد و آن کاخ که بود وى آباد[53] کرد و نام خویش بر آهن نوشت، و بر در کاخ محکم کرد، تا به روزگار مترجم آن آهن نوشته بر در آن کاخ[54] بود. و لیکن احمد بن محمد [بن] نصر گوید: چون حصار را ویران کردند آن در را نیز ویران کردند.
(و احمد بن محمد بن نصر آورده است) و [محمد بن] جعفر[55] و ابو الحسن نیشابورى گفتهاند که[56] چون بیدون[57] بخارخدات این کاخ را بنا کرد ویران شد، باز بنا کرد و باز[58] ویران شد، چند بار بنا مىکرد و (باز)[59] ویران مىشد.حکما را جمع کردند و تدبیرى[60] خواستند، بر آن (اتفاق) افتاد که این کاخ را بر شکل[61] بنات النعش که[62] بر آسمان است بنا کنند به هفت ستون سنگین، بر آن صورت ویران نشد.(و عجب دیگر آن است که (از آنگاه باز)[63] که این کاخ را بنا کردند[64] هیچ پادشاهى (از این کاخ)[65] در وى به[66] هزیمت نشده است، الا که ظفر وى را بود.)[67](و عجب دیگر آن است که تا این کاخ را بنا کردهاند هیچ پادشاهى در وى) نمرده است[68] نى در کفر و نى در اسلام. (و) چون پادشاه را اجل نزدیک شده است[69] ، سببى (پدید) آمده است که از آن کاخ بیرون آمده است، و به جاى دیگر وفات یافته است، از وقت بناى این کاخ تا ویران شدن وى همچنین بوده است[70] و این حصار را دو در است، یکى در شرقى و دیگر در غربى[71]. در شرقى را در غوریان خوانند، و در غربى را در ریگستان خوانند.
و به روزگار مترجم در علف فروشان خواندهاند[72]. و در میان حصار راهى بوده است راست[73] ، از این در تا بدان در. و این[74] حصار جاى با شش پادشاهان[75] و امیران و سرهنگان (بوده است) و زندان و دیوانهاى (پادشاهى و کاخ جاى نشست) پادشاهان[76] از قدیم باز و سراى[77] حرم و خزینه در وى بوده است.و به روزگار مترجم (این حصار) ویران شد. و سالى چند بر آمد، ارسلان خان (آبادان) فرمود کردن[78] ، و جاى نشست خود آنجا ساخت[79]. و امیر بزرگى را بر این حصار کوتوال ساخته بود تا به شرایط[80] نگاه مىداشت. و این حصار را در چشم خلق حرمتى[81] عظیم بود. و چون[82] خوارزم شاه به بخارا رسید در شهور سنۀ اربع و ثلاثین و خمسمائه، امیر زنگى على خلیفه بود. و[83] به فرمان سلطان سنجر والى بخارا بود، او را بگرفت و بکشت، و حصار را ویران کرد. و دو سال زیادت ویران بماند. و چون در شهور سنۀ ستّ و ثلاثین و خمسمائة البتکین از جانب گورخان[84] والى بخارا شد، هم در این سال بفرمود تا حصار را آبادان[85] کردند، و جاى با شش[86] خود آنجا ساخت. و حصار نیکوتر از آن شد که بود[87]. در ماه رمضان سنۀ ثمان و ثلاثین و خمسمائة حشم غز به بخارا رسید، عین الدوله و قراچه بیک[88] و شهاب وزیر محصور گشتند[89] و جنگى و رنجى[90] عظیم شد، و حشم غز حصار بگرفتند[91] و شهاب وزیر[92] را بکشتند، و حصار ویران کردند، و همچنان ویران بماند.
چون در شهور سنۀ ستین و خمسمائة خواستند در شهر بخارا ربض زنند، و کدوادۀ[93] ربض از خشت پخته مىبایست، کدوادۀ[94] حصار را و برجهاى او که از خشت پخته بود باز کردند. و به ربض شهر بخارا خرج کردند. و آن [حصار] به یکبارگى ویران شد، و از آن کاخ و هیچ عمارت (دیگر) نشانى[95] نماند. در شهور[96] سنۀ اربع و ستمائة خوارزمشاه محمد بن سلطان تکش[97] بخارا را بگرفت، و باز حصار [را] آبادان[98][99]کرد (و ختایان[100] مقهور شدند، باز) در شهور سنۀ ست[101] عشر و ستمائة لشکر تاتار بیامد، و امیر ایشان چنگیزخان بود و بر در[102] قلعه دوازده روز جنگ کردند[103] ، و قلعه را بگرفتند، و ویران کردند[104].[105]
ذکر بناى مسجد جامع
قتیبة بن مسلم مسجد جامع[106] بنا کرد، اندر حصار بخارا به سال نود و چهار، و آن موضع بتخانه بود مر اهل بخارا را[107] ، فرمود تا هر آدینه در آنجا جمع شدندى، چنانکه هر آدینه منادى فرمودى، هر که به نماز آدینه حاضر شود، دو درم بدهم. و مردمان بخارا به اول اسلام در نماز قرآن به پارسى خواندندى[108] ، و عربى نتوانستندى آموختن. و چون وقت رکوع شدى، مردى بودى که در پس ایشان بانگ زدى [109]«بکنیتا نکینت»[110]. و چون سجده خواستندى کردن[111] بانگ کردى «نکو نیانکونى» محمد بن[112] جعفر اندر کتاب یاد کرده است که مسجد جامع بخارا را دیدم بر وى درهاى با صورت، و (روى) آن را تراشیده، و باقى را بر[113] حال گذاشته. گفت پرسیدم از استاد خویش که آن درها به اول که نهاده[114] بود. و مردى که عمر یافته[115] بود گفت سبب آن چنان بود که بزمان[116] گفتندى بیرون[117] شهر هفتصد کوشک بود که توانگران آنجا باشیدندى، و ایشان گردنکش[118] تر بودند، و به مسجد جامع بیشتر کس حاضر نشدندى، و درویشان رغبت نمودندى بدان دو درم تا بگیرند، اما توانگران رغبت نکردندى. یک روز آدینه مسلمانان به در کوشکها رفتند، و ایشان را به نماز آدینه خواندند. و الحاح کردند ایشان را، از بام کوشک سنگ مىزدند، حرب[119] شد، و دست مسلمانان قوى آمد، و درهاى کوشکهاى ایشان بر کندند، و بیاوردند و بدان درها هر کسى[120] صورت بت خویش کرده بودند. چون مسجد جامع زیادت شد آن درها (را) به مسجد جامع خرج کردند، و روى صورت بتراشیده[121] و باقى بگذاشته[122] راست کردند[123].
احمد بن محمد بن نصر گوید امروز از آن درها یکى مانده است بدان موضع که از بامها فرود آئى بر در مسجد جامع، چون خواهى به سراى امیر خراسان روى، نخستین در بمانى[124] ، در دوم از بقیت آن درهاست. و اثر تراشیدگى بر وى پدید است هنوز. و آن مسجد[125] که اندر حصار است[126] قتیبه بنا کرده است، مردمان در وى نماز مىکردند. چون مسلمانى زیادت شد، و رغبت مردمان به هر روز[127] به اسلام بیشتر مىشد[128] ، پس بدان (مسجد)[129] نگنجیدند، تا به روزگار فضل بن یحیى بن خالد برمکى، چون امیر خراسان شد به روزگار[130] هارون الرشید، مردمان بخارا جمع شدند، و اتفاق کردند، و پارگین[131] حصار بنا کردند. (و میان حصار و شارستان، مسجد جامع بنا کردند)[132] اندر سال صد و پنجاه و چهار[133] اندر مسجد جامع حصار[134] نماز آدینه گذاردند[135]. و چون مسجد جامع فرسود[136] ، و مسجد جامع حصار معطل شد، دیوان خراج شد.و هیچ کس را در عمارت مسجد بزرگ آن اثر نبود که فضل بن یحیى برمکى را، و وى بسیار[137] مال خرج[138] کرد، و بعد از آن هر کسى زیادت مىکردند، تا به روزگار امیر اسماعیل سامانى (رحمه اللّه)، وى بسیار خانها خرید.
و به مقدار[139] ثلثى از مسجد جامع زیادتى کرد، و نخستین[140] کسى که ماه رمضان به مسجدها[141] قندیلها فرمود، این فضل بن یحیى بر مکى بود.حکایت آوردهاند که به روزگار امیر سعید نصر بن احمد[142] بن اسماعیل اندر ماه رمضان روز آدینه بود، به وقتى که مردم در مسجد جامع در شده بودند، مسجد به یکبار فرو رفت، و خلق بسیار در وى هلاک شدند. و در جملۀ شهر تعزیت شد، و بعضى را بیرون آوردند، و هنوز دم مىزدند. و ساعتى بودى بمردندى[143]. و بعضى دست و پاى شکسته بودند. در جملۀ شهر خلق بسیار هلاک شدند، چنانکه از بعد آن شهر بخارا خالى ماند، و باز مردمان شهر ایستادگى کردند، و پیوستگان سلطان هر کسى یارى دادند و ابو... قاضى[144] رحمه اللّه قیام کرده بود آن شغل را (تا) به یک سال تمام شد. بار دیگر باز سال دیگر ویران شد. هر دو جانب قبله فرو رفت، و لیکن مردمان آنجا نبودند.
باز آبادان کردند، و در مدت[145] پنج سال مناره را ابو عبید اللّه الجیهانى[146] بر آورد، از خالص مال خویش اندر سال سیصد و شش و او وزیر سلطان بود بدان تاریخ. و این مسجد جامع پیوستۀ حصار بود تا آخر عهد ابراهیم طمغاج خان او به ملک بنشست، طمغاج خان را پسرى دیگر بود شمس الملک نصر بن ابراهیم، او قصد بخارا کرد، سپس[147] حصار بخارا استوار کرد. شمس الملک بر در حصار بخارا جنگ کرد، از منارۀ مسجد جامع به حصار تیر انداختند، و اهل حصار را از آن رنج بود[148]. شمس الملک فرمود تا از حصار آتش انداختند و سر مناره از چوب بود بسوخت، و سوختهها به مسجد[149] جامع فرود آمد. و مسجد جامع نیز بسوخت.[150]
چون ملک شمس الملک حصار را بگرفت، و ملک بخارا او را مسلم شد، فرمود تا مسجد جامع باز بنا کردند، اندر میان حصار و میان[151] مسجد جامع خندق فرمود کندند، و سر مناره (را)[152] از خشت پخته ساختند. مقصوره و آن سراى که مقصوره در او است[153] از حصار دورتر فرمود. و خواجگان و توانگران هر کسى یارى دادند تا این عمارت تمام شد. و این سوختن مسجد جامع به سال چهار صد و شصت بود، و در سال چهار صد و شصت و یک بود که تمام شد.
محمد بن ابى بکر گوید که از ثقات شنودم که این مقصوره و منبر و محراب که در بخار است، ملک شمس الملک[154] فرمود تا به سمرقند تراشیدند، و منقش[155] کردند، و به بخارا آوردند. و این مسجد بر این صفت مىبود، تا به روزگار ارسلان خان محمد بن سلیمان، او فرمود تا مسجد جامع از حصار دورتر کردند، تا خللى پدید نیاید، چنانکه به وقت شمس الملک.
و ارسلان خان در شارستان خانههاى[156] بسیار خرید، و از مسجد جامع آنچه به حصار نزدیکتر بود فرمود نهادند، و مناره به نزدیک حصار، بفرمود تا آن مناره از آنجا بر کندند، و به شارستان فرمود نهادند، چنانکه مثل او در هیچ جاى نبودى[157] در غایت تکلف و نیکوئى، و چون تمام شد و سر وى نهادند، و اندکى ماند تا تمام شود، چشم رسید[158] ، و مناره فرو افتاد، و در مسجد[159] جامع زد، مقدار ثلثى از مسجد فرو رفت، و چوبهاى نقاشى و درودگرى کرده همه بشکست. دیگر باره ارسلان خان فرمود تا مناره بر آوردند، و تکلف در استوارى او کردند، و سر وى[160] از خشت پخته کردند، و جمله از خالص مال خویش[161] کرد، و آن مسجد جامع که ارسلان خان فرمود در پانصد و پانزده بود، و در جمله[162] مسجد پنج میان سراى است، و این دو که بر شارستان است بناء مناره[163] کردۀ ارسلان خان است، و آن سراى بزرگ و مقصوره کردۀ شمس الملک[164] است، و در میان اینها دو میان سراى است از قدیم، آنکه به نزدیک حصار است، از بقیت امیر اسماعیل سامانى است رحمه اللّه، اندر سال دویست و نود کرده است. و آن دیگر که به جانب سراى امیر خراسان است کردۀ امیر حمید نوح بن نصر بن احمد[165] بن اسماعیل سامانى است به سال[166] سیصد و چهل از هجرت نبویه صلى اللّه علیه و آله[167] و سلم.[168]
ذکر نمازگاه عید
چون قتیبة بن مسلم مسجد جامع بنا کرد اندرون حصار بود. از اندرون شهر و آن حوالى را ریگستان مىخوانند، آن موضع را نمازگاه عید کرد. و مسلمانان را بیرون آورد، تا نماز عید[169] کردند. و مردمان را فرمود تا سلاح با خود بیرون آوردند، به سبب آنکه اسلام هنوز نو بود، و مسلمانان از کافران ایمن نبودند، و امروز سنت[170] مانده است، تا هر که اهل سلاح باشند با خویشتن بیرون آرند. و آن دروازه را دروازۀ سراى معبد خوانند. و این معبد الخیل[171] امیر بخارا بوده است و بدین نمازگاه سالهاى بسیار نماز عید گذاردهاند[172] ، نمىگنجیدهاند[173] امیر سدید منصور بن نوح بن نصر بر راه سمتین[174] حایطها و باغهاى با نزهت بخرید به قیمت بسیار، و مال بسیار در آن خرج کرده آن را نمازگاه [عید ساخت، و منبر و محراب نیکو فرمود. و میلها فرمود ساختند، تا مکبران[175] بر آن میلها تکبیر گویند، تا مردمان بشنوند. و از موضع نمازگاه تا به حصار بخارا، مقدار نیم فرسنگ بودى. همه پر مردم بودى. و سالهاى بسیار نماز عید آنجا کردند. و این تاریخ[176] سال سیصد و شست بود، آن نمازگاه تا به روزگار ارسلان خان بود. ارسلان خان فرمود تا نمازگاه][177] به نزدیک[178] شهر کردند، تا مردمان را رنج نباشد. و اگر وقتى دشمنى قصد شهر کند، مردمان شهر غایب نباشند.
به دروازۀ ابراهیم باغى بود مر پادشاهان را که آن را شمساباد خواندندى، باغ ویران شده بود، که در وى کشاورزى کردندى، و خاقان ترک فرمود تا آن همه را بر بست[179] کردند و دیوارهاى بلند بر او زدند، و منبر و محراب ساختند از خشت پخته[180] ، در وى میلهاى مکبران[181] ساختند و آن در سال پانصد و سیزده بود از هجرت نبویه صلى اللّه علیه و آله و سلم.[182]
نتیجه
دانستن تاریخ از ضروریات زندگی می باشد پس به بدنبال تاریخ و دانستن آن باشیم. آگاهی از تاریخ بلاد و شهرها نیز جزیی از این آگاهی می باشد تا درک درستی از گذشتگان و تمدن های گذشته داشته باشیم. بخارا یکی از این شهرها می باشد که در گذشته جزو تمدن ایرانی بود. خواستگاه دانشمندان و ادیبان، پس درباره آن برخی موارد را جهت آگاهی ارائه کردیم.
[1] - د، م، ب: محمد نصر
[2] - د، خ:
لمجکت
[3] - خ: و از جاى
[4] - م، ب، خ: برمسکت
[5] - خ: و باز جاى بتازى نوشته
[6] - د: روینى
[7] - خ: از همه
[8] - د، خ: و هیچ شهر خراسان را - م، ب: و هیچ شهرى خراسان را
[9] - د: علیه السلام
[10] - د، ب: گفت صلوات اللّه علیه که - خ: گفت که
[11] - د، خ: از یاقوت - ب: بیاقوت - کلمۀ (سرخ) را ندارد
[12] - د، خ: و نور
[13] -، ت: بر مىآید
[14] - د، م، ب، خ: بعرصات
[15] - ب: و بعز
[16] - د، ت، م، خ: یابد
[17] - م: در حاشیه نوشته شده: و بهر رویى
[18] - د، خ: و چپ
[19] - خ: هستند
[20] - در ش، ب: افزوده: روز قیامت - م: روزى قیامت حضرت رسول
[21] - د، خ: علیه السلام با جبرئیل گفت
[22] - ب:
(نام) ندارد
[23] - د، خ: شهر بفارسى
[24] - ش، ب: یشکرد و دوم - م: یشکر و دوم
[25] - د، خ: خوانند و دوم را سمران خوانند که بفارسى
[26] - د، خ: بفارسى - م: در حاشیه «بتازى»
[27] م، ب: بر بسیارى
[28] - د، ت، خ: علیه السلام
[29] - د، خ، ب: للتقوى
[30] - همه نسخ: زاک
[31] - ش: از بهر
[32] - م، ب: برحیم - خ:
ترحم
[33] - د: همه ایشان
[34] نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، صفحه: ۳۰، توس، تهران - ایران، 1363 ه.ش.
[35] - خ: و از عجایب - نسخ دیگر: از عجایب
[36] - م، ب: (که) ندارد
[37] - ش، ب: ندارد - خ: حصار ارگ
[38] - خ: (بزنى) ندارد
[39] - د، م، ب: (بعضى) افتاده
[40] - م: که همه - د، ب: همه
[41] - خ: این جمله از این نسخه ساقط شده است
[42] - د، ت، خ: بعاریت بود
[43] - د، ت، خ: چون میان - م: میان
[44] - م، خ:
افراسیاب - در اینجا در حاشیۀ نسخۀ - م - نوشته شده «بدگوئى میان افراسیاب و سیاوش گرسیوز برادر افراسیاب کرده بود - این عبارت که در حاشیه این نسخه است در نسخه ب در جزء متن آمده و بجاى کرده بود آخر جمله «بوده است» مىباشد
[45] - د، خ: در آیى
[46] - د، خ: سال
[47] - د، خ: یکى خروسى برد و بکشد - م، ب: یکى خروس آنجاى بدو بکشند
[48] - د، خ:
پیش از آفتاب برآمدن
[49] - د: بر آن بماند
[50] - م: بیدون بخارا - د، خ: ببخارا بملک
[51] - م، ب: (بود) ندارد
[52] - د، خ: آباد
[53] - م: آبادان - ب: آبدان (در هر دو جا)
[54] - ش: بر آن در کاخ
[55] - د: جمله بین علامت را ندارد - م، ب: و محمد احمد بن محمد نصر گوید که آورده است جعفر - د، خ: و محمد بن جعفر و احمد بن نصر گوید - ش:
(محمد بن) را ندارد
[56] - د، ب: (که) ندارد
[57] - م، ب: بندون
[58] - د، ب: باز
[59] - د، م، ب، خ: (باز) ندارد
[60] - خ: و تدبیر
[61] - د، خ: بشکل
[62] - د: (که) ندارد
[63] - د: (از آنگاه باز) در این نسخه نیست
[64] - د، ب: کردهاند
[65] - د: (از این کاخ) ندارد
[66] نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، صفحه: ۳۲، توس، تهران - ایران، 1363 ه.ش.
[67] - تمام این دو سطر و نیم که در میان علامت است از نسخه خ افتاده است
[68] - نسخۀ د:
عبارت چنین است «و عجب دیگر آنست که این کاخ را بنا کردند هیچ پادشاهى نمرده است،
[69] - د: نزدیک بود - خ: نزدیک شود
[70] - د، خ: همچنین باشد
[71] - ش: یکى شرقى و دیگر غربى - ب: یکى شرقى و یکى غربى - م، خ: یکى در شرقى و یکى در غربى
[72] - د، خ:
خوانند
[73] - ش: (راست) ندارد
[74] - خ: و آن
[75] - در (د، خ): افزوده شده: «بوده است»
[76] - در (د، خ): افزوده شده: «بوده است»
[77] خ: پادشاهان از قدیم سراى
[78] - د، خ: فرمود آبادان کردن
[79] - د، خ: کرد
[80] - د، خ: ساخت با شرایط
[81] - د، خ: حرمت
[82] - م، ب: چون
[83] - در (د، م، ب، خ) و او نیست
[84] - م، ب: ایمنتکین از گورخان
[85] - د، خ: آباد
[86] - خ: باش
[87] - د، خ: از آنکه بود شد
[88] - د، م، ب: قراچه بیک
[89] - م، ب: افزوده «بىتکلفى زیادتى»
[90] د، خ: جنگ و رنجى
[91] - د، خ:
بگرفت
[92] - خ: و تنها وزیر را
[93] - د: کدوواده (در هر دو موضع)
[94] - د: کدوواده (در هر دو موضع)
[95] م، ب: و هیچ عمارت دیگر نشان - د، خ: هیچ عمارتى و نشانى
[96] - د، خ: در شهر
[97] - د، ت، خ: سلطان تکین - ب: سلان تکین
[98] - م، ب، خ: ابدان
[99] نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، صفحه: ۳۴، توس، تهران - ایران، 1363 ه.ش.
[100] - ب: و ختائیان
[101] - م، ب: ستة
[102] - د، خ، م، ب: بر در
[103] - د، خ: کرد
[104] - د، خ: بگرفت و ویران کرد
[105] نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، صفحه: ۳۵، توس، تهران - ایران، 1363 ه.ش.
[106] - د، خ: جامع مسجد
[107] - م، ب (را) ندارد
[108] - خ: خواندند
[109] - ش، ب: بانگ (زدى) ندارد
[110] - م، ب: نکینتا نکینت - خ: یکنتا یکنت
[111] - ب، خ، د. کردى - ش: (کردى) ندارد - م: کردى
[112] - ش (بن) ندارد
[113] - خ: و باقى و رام را بر؟
[114] د، خ، ب: باول او نهاده
[115] - د، ب: و مردى عمر یافته
[116] - م، ب، خ: بزبان - خ: زبان - ش: بزمان - د: بزیان
[117] - د، م، ب، خ: و بیرون
[118] - خ: گروکشىتر
[119] - خ: و حرب
[120] - د: هر کس
[121] - خ: تراشیده
[122] - خ: نگذاشته
[123] - م، ب: زشت گردد - خ، د: راست گردد
[124] - م: در نمانى - د، خ: در عالى
[125] - م، ب: و آن مسجد جامع - د:
(جامع) ندارد
[126] - خ: (است) ندارد
[127] - د، ب: بهرروزى - خ: هر روزى
[128] - ش:
زیادت مىشد
[129] - د: (مسجد) ندارد
[130] - خ: بروز
[131] - د: بارکس - خ: بار کش
[132] - د، خ: آنچه در میان پرانتز است ندارد
[133] - م، ب: افزوده: سال
[134] نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، صفحه: ۶۷، توس، تهران - ایران، 1363 ه.ش.
[135] - د، خ:
گذاریدند
[136] - ش: فرسوده
[137] - خ: (بسیار) ندارد
[138] - د، خ: خراج
[139] - د، ب، خ: خرید بمقدار
[140] - ش: نخستین
[141] - خ: در مسجدها
[142] - د، ب، خ: محمد
[143] - د، ت، ب، خ: بمردى
[144] - ب، خ: و ابو قاضى - همه نسخهها چنین است
[145] - د، ب، خ: آبادان کرد در مدت
[146] - ب: ابو عبید اللّه بن الحیانى - د: ابو عبد اللّه الحیانى - خ: عبید اللّه بن الجیائى
[147] - د، ت، ش، ب: سیفس - خ: سفش؟
[148] خ: و اهل حصار بخارا استوار کرد - د: در آن رنج بود
[149] - د، ت، خ: در مسجد
[150] نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، صفحه: ۶۸، توس، تهران - ایران، 1363 ه.ش.
[151] - ب، خ: (میان) ندارد
[152] - د، ب، خ: (را) ندارد
[153] - خ: درویست
[154] - د: الدین
[155] - ش، ب: بنقش
[156] - خ: جایهاى
[157] - ش، ب: نبود
[158] - خ: رسیده
[159] - د، ب: در مسجد (واو) ندارد - خ: فرو افتاده در مسجد
[160] - مقدار دو ورق تا اینجا از نسخۀ - م - افتاده است - خ: و سر او با روى
[161] - م، ب، خ: از مال خالص خود
[162] - خ: و در جمله - نسخ دیگر: در جمله
[163] - ب، م: با مناره - د، خ: بناء مناره
[164] - د: (الملک) از این نسخه افتاده - م، ب: ملک شمس
[165] - در (م، ب، د، خ) «بن احمد» نیست
[166] - خ: سال
[167] - ب: (واله) ندارد
[168] نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، صفحه: ۷۰، توس، تهران - ایران، 1363 ه.ش.
[169] - ش، م، ب: تا نمازگاه عید
[170] - م، خ: آن سنت
[171] - خ: الحیل
[172] - د، خ: کردهاند
[173] - د، خ، ت: نمىگنجیدهاند
[174] - خ: سیمتن
[175] - م: تا بکران - ش، د: تا متکبران - ب، ت: مکبران
[176] - م، ب: بتاریخ
[177] - آنچه میان علامت [] گذاشته شده از نسخۀ خ افتاده است
[178] - خ: نزدیک
[179] - خ: تا آن همه برست
[180] - د: نپخته
[181] - م: تا بکران - ش، د: تا متکبران - ب، ت: مکبران
[182] نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، صفحه: ۷۱، توس، تهران - ایران، 1363 ه.ش.